English    Türkçe    فارسی   

5
2435-2484

  • کو نشاط و فربهی و فر تو  ** چیست این لاغر تن مضطر تو  2435
  • شرح روضه گر دروغ و زور نیست  ** پس چرا چشمت ازو مخمور نیست 
  • این گدا چشمی و این نادیدگی  ** از گدایی تست نه از بگلربگی 
  • چون ز چشمه آمدی چونی تو خشک  ** ور تو ناف آهویی کو بوی مشک 
  • زانک می‌گویی و شرحش می‌کنی  ** چون نشانی در تو نامد ای سنی 
  • مثل آوردن اشتر در بیان آنک در مخبر دولتی فر و اثر آن چون نبینی جای متهم داشتن باشد کی او مقلدست در آن 
  • آن یکی پرسید اشتر را که هی  ** از کجا می‌آیی ای اقبال پی  2440
  • گفت از حمام گرم کوی تو  ** گفت خود پیداست در زانوی تو 
  • مار موسی دید فرعون عنود  ** مهلتی می‌خواست نرمی می‌نمود 
  • زیرکان گفتند بایستی که این  ** تندتر گشتی چو هست او رب دین 
  • معجزه‌گر اژدها گر مار بد  ** نخوت و خشم خدایی‌اش چه شد 
  • رب اعلی گر ویست اندر جلوس  ** بهر یک کرمی چیست این چاپلوس  2445
  • نفس تو تا مست نقلست و نبید  ** دانک روحت خوشه‌ی غیبی ندید 
  • که علاماتست زان دیدار نور  ** التجافی منک عن دار الغرور 
  • مرغ چون بر آب شوری می‌تند  ** آب شیرین را ندیدست او مدد 
  • بلک تقلیدست آن ایمان او  ** روی ایمان را ندیده جان او 
  • پس خطر باشد مقلد را عظیم  ** از ره و ره‌زن ز شیطان رجیم  2450
  • چون ببیند نور حق آمن شود  ** ز اضطرابات شک او ساکن شود 
  • تا کف دریا نیاید سوی خاک  ** که اصل او آمد بود در اصطکاک 
  • خاکی است آن کف غریبست اندر آب  ** در غریبی چاره نبود ز اضطراب 
  • چونک چشمش باز شد و آن نقش خواند  ** دیو را بر وی دگر دستی نماند 
  • گرچه با روباه خر اسرار گفت  ** سرسری گفت و مقلدوار گفت  2455
  • آب را بستود و او تایق نبود  ** رخ درید و جامه او عاشق نبود 
  • از منافق عذر رد آمد نه خوب  ** زانک در لب بود آن نه در قلوب 
  • بوی سیبش هست جزو سیب نیست  ** بو درو جز از پی آسیب نیست 
  • حمله‌ی زن در میان کارزار  ** نشکند صف بلک گردد کارزار 
  • گرچه می‌بینی چو شیر اندر صفش  ** تیغ بگرفته همی‌لرزد کفش  2460
  • وای آنک عقل او ماده بود  ** نفس زشتش نر و آماده بود 
  • لاجرم مغلوب باشد عقل او  ** جز سوی خسران نباشد نقل او 
  • ای خنک آن کس که عقلش نر بود  ** نفس زشتش ماده و مضطر بود 
  • عقل جزوی‌اش نر و غالب بود  ** نفس انثی را خرد سالب بود 
  • حمله‌ی ماده به صورت هم جریست  ** آفت او هم‌چو آن خر از خریست  2465
  • وصف حیوانی بود بر زن فزون  ** زانک سوی رنگ و بو دارد رکون 
  • رنگ و بوی سبزه‌زار آن خر شنید  ** جمله حجتها ز طبع او رمید 
  • تشنه محتاج مطر شد وابر نه  ** نفس را جوع البقر بد صبر نه 
  • اسپر آهن بود صبر ای پدر  ** حق نبشته بر سپر جاء الظفر 
  • صد دلیل آرد مقلد در بیان  ** از قیاسی گوید آن را نه از عیان  2470
  • مشک‌آلودست الا مشک نیست  ** بوی مشکستش ولی جز پشک نیست 
  • تا که پشکی مشک گردد ای مرید  ** سالها باید در آن روضه چرید 
  • که نباید خورد و جو هم‌چون خران  ** آهوانه در ختن چر ارغوان 
  • جز قرنفل یا سمن یا گل مچر  ** رو به صحرای ختن با آن نفر 
  • معده را خو کن بدان ریحان و گل  ** تا بیابی حکمت و قوت رسل  2475
  • خوی معده زین که و جو باز کن  ** خوردن ریحان و گل آغاز کن 
  • معده‌ی تن سوی کهدان می‌کشد  ** معده‌ی دل سوی ریحان می‌کشد 
  • هر که کاه و جو خورد قربان شود  ** هر که نور حق خورد قرآن شود 
  • نیم تو مشکست و نیمی پشک هین  ** هین میفزا پشک افزا مشک چین 
  • آن مقلد صد دلیل و صد بیان  ** در زبان آرد ندارد هیچ جان  2480
  • چونک گوینده ندارد جان و فر  ** گفت او را کی بود برگ و ثمر 
  • می‌کند گستاخ مردم را به راه  ** او بجان لرزان‌ترست از برگ کاه 
  • پس حدیثش گرچه بس با فر بود  ** در حدیثش لرزه هم مضمر بود 
  • فرق میان دعوت شیخ کامل واصل و میان سخن ناقصان فاضل فضل تحصیلی بر بسته 
  • شیخ نورانی ز ره آگه کند  ** با سخن هم نور را همره کند