English    Türkçe    فارسی   

5
2758-2807

  • بهر نان در خویش حرصی دیدمی  ** اشکم نان‌خواه را بدریدمی 
  • هفت سال از سوز عشق جسم‌پز  ** در بیابان خورده‌ام من برگ رز 
  • تا ز برگ خشک و تازه خوردنم  ** سبز گشته بود این رنگ تنم  2760
  • تا تو باشی در حجاب بوالبشر  ** سرسری در عاشقان کمتر نگر 
  • زیرکان که مویها بشکافتند  ** علم هیات را به جان دریافتند 
  • علم نارنجات و سحر و فلسفه  ** گرچه نشناسند حق المعرفه 
  • لیک کوشیدند تا امکان خود  ** بر گذشتند از همه اقران خود 
  • عشق غیرت کرد و زیشان در کشید  ** شد چنین خورشید زیشان ناپدید  2765
  • نور چشمی کو به روز استاره دید  ** آفتابی چون ازو رو در کشید 
  • زین گذر کن پند من بپذیر هین  ** عاشقان را تو به چشم عشق بین 
  • وقت نازک باشد و جان در رصد  ** با تو نتوان گفت آن دم عذر خود 
  • فهم کن موقوف آن گفتن مباش  ** سینه‌های عاشقان را کم خراش 
  • نه گمانی برده‌ای تو زین نشاط  ** حزم را مگذار می‌کن احتیاط  2770
  • واجبست و جایزست و مستحیل  ** این وسط را گیر در حزم ای دخیل 
  • گریان شدن امیر از نصیحت شیخ و عکس صدق او و ایثار کردن مخزن بعد از آن گستاخی و استعصام شیخ و قبول ناکردن و گفتن کی من بی‌اشارت نیارم تصرفی کردن 
  • این بگفت و گریه در شد های های  ** اشک غلطان بر رخ او جای جای 
  • صدق او هم بر ضمیر میر زد  ** عشق هر دم طرفه دیگی می‌پزد 
  • صدق عاشق بر جمادی می‌تند  ** چه عجب گر بر دل دانا زند 
  • صدق موسی بر عصا و کوه زد  ** بلک بر دریای پر اشکوه زد  2775
  • صدق احمد بر جمال ماه زد  ** بلک بر خورشید رخشان راه زد 
  • رو برو آورده هر دو در نفیر  ** گشته گریان هم امیر و هم فقیر 
  • ساعتی بسیار چون بگریستند  ** گفت میر او را که خیز ای ارجمند 
  • هر چه خواهی از خزانه برگزین  ** گرچه استحقاق داری صد چنین 
  • خانه آن تست هر چت میل هست  ** بر گزین خود هر دو عالم اندکست  2780
  • گفت دستوری ندادندم چنین  ** که کنم من این دخیلانه دخول 
  • من ز خود نتوانم این کردن فضول ** که کنم من این دخیلانه دخول
  • این بهانه کرد و مهره در ربود  ** مانع آن بدکان عطا صادق نبود 
  • نه که صادق بود و پاک از غل و خشم  ** شیخ را هر صدق می‌نامد به چشم 
  • گفت فرمانم چنین دادست اله  ** که گدایانه برو نانی بخواه  2785
  • اشارت آمدن از غیب به شیخ کی این دو سال به فرمان ما بستدی و بدادی بعد ازین بده و مستان دست در زیر حصیر می‌کن کی آن را چون انبان بوهریره کردیم در حق تو هر چه خواهی بیابی تا یقین شود عالمیان را کی ورای این عالمیست کی خاک به کف گیری زر شود مرده درو آید زنده شود نحس اکبر در وی آید سعد اکبر شود کفر درو آید ایمان گردد زهر درو آید تریاق شود نه داخل این عالمست و نه خارج این عالم نه تحت و نه فوق نه متصل نه منفصل بی‌چون و بی چگونه هر دم ازو هزاران اثر و نمونه ظاهر می‌شود چنانک صنعت دست با صورت دست و غمزه‌ی چشم با صورت چشم و فصاحت زبان با صورت زبان نه داخلست و نه خارج او نه متصل و نه منفصل والعاقل تکفیه الاشارة 
  • تا دو سال این کار کرد آن مرد کار  ** بعد از آن امر آمدش از کردگار 
  • بعد ازین می‌ده ولی از کس مخواه  ** ما بدادیمت ز غیب این دستگاه 
  • هر که خواهد از تو از یک تا هزار  ** دست در زیر حصیری کن بر آر 
  • هین ز گنج رحمت بی‌مر بده  ** در کف تو خاک گردد زر بده 
  • هر چه خواهندت بده مندیش از آن  ** داد یزدان را تو بیش از بیش دان  2790
  • در عطای ما نه تحشیر و نه کم ** نه پشیمانی نه حسرت زین کرم
  • دست زیر بوریا کن ای سند  ** از برای روی‌پوش چشم بد 
  • پس ز زیر بوریا پر کن تو مشت  ** ده به دست سایل بشکسته پشت 
  • بعد ازین از اجر نامومنون بده  ** هر که خواهد گوهر مکنون بده 
  • رو ید الله فوق ایدیهم تو باش  ** هم‌چو دست حق گزافی رزق پاش  2795
  • وام داران را ز عهده وا رهان  ** هم‌چو باران سبز کن فرش جهان 
  • بود یک سال دگر کارش همین  ** که بدادی زر ز کیسه‌ی رب دین 
  • زر شدی خاک سیه اندر کفش  ** حاتم طایی گدایی در صفش 
  • دانستن شیخ ضمیر سایل را بی گفتن و دانستن قدر وام وام‌داران بی گفتن کی نشان آن باشد کی اخرج به صفاتی الی خلقی 
  • حاجت خود گر نگفتی آن فقیر  ** او بدادی و بدانستی ضمیر 
  • آنچ در دل داشتی آن پشت‌خم  ** قدر آن دادی بدو نه بیش و کم  2800
  • پس بگفتندی چه دانستی که او  ** این قدر اندیشه دارد ای عمو 
  • او بگفتی خانه‌ی دل خلوتست  ** خالی از کدیه مثال جنتست 
  • اندرو جز عشق یزدان کار نیست  ** جز خیال وصل او دیار نیست 
  • خانه را من روفتم از نیک و بد  ** خانه‌ام پرست از عشق احد 
  • هرچه بینم اندرو غیر خدا  ** آن من نبود بود عکس گدا  2805
  • گر در آبی نخل یا عرجون نمود  ** جز ز عکس نخله‌ی بیرون نبود 
  • در تگ آب ار ببینی صورتی  ** عکس بیرون باشد آن نقش ای فتی