English    Türkçe    فارسی   

5
2906-2955

  • تو همی‌گویی که می‌بینم ولیک  ** دید آن را بس علامتهاست نیک 
  • گردش کف را چو دیدی مختصر  ** حیرتت باید به دریا در نگر 
  • آنک کف را دید سر گویان بود  ** وانک دریا دید او حیران بود 
  • آنک کف را دید نیتها کند  ** وانک دریا دید دل دریا کند 
  • آنک کفها دید باشد در شمار  ** و آنک دریا دید شد بی‌اختیار  2910
  • آنک او کف دید در گردش بود  ** وانک دریا دید او بی‌غش بود 
  • دعوت کردن مسلمان مغ را 
  • مر مغی را گفت مردی کای فلان  ** هین مسلمان شو بباش از مومنان 
  • گفت اگر خواهد خدا مومن شوم  ** ور فزاید فضل هم موقن شوم 
  • گفت می‌خواهد خدا ایمان تو  ** تا رهد از دست دوزخ جان تو 
  • لیک نفس نحس و آن شیطان زشت  ** می‌کشندت سوی کفران و کنشت  2915
  • گفت ای منصف چو ایشان غالب‌اند  ** یار او باشم که باشد زورمند 
  • یار آن تانم بدن کو غالبست  ** آن طرف افتم که غالب جاذبست 
  • چون خدا می‌خواست از من صدق زفت  ** خواست او چه سود چون پیشش نرفت 
  • نفس و شیطان خواست خود را پیش برد  ** وآن عنایت قهر گشت و خرد و مرد 
  • تو یکی قصر و سرایی ساختی  ** اندرو صد نقش خوش افراختی  2920
  • خواستی مسجد بود آن جای خیر  ** دیگری آمد مر آن را ساخت دیر 
  • یا تو بافیدی یکی کرباس تا  ** خوش بسازی بهر پوشیدن قبا 
  • تو قبا می‌خواستی خصم از نبرد  ** رغم تو کرباس را شلوار کرد 
  • چاره کرباس چه بود جان من ** جز زبون رای آن غالب شدن
  • او زبون شد جرم این کرباس چیست  ** آنک او مغلوب غالب نیست کیست  2925
  • چون کسی بی‌خواست او بر وی براند  ** خاربن در ملک و خانه‌ی او نشاند 
  • صاحب خانه بدین خواری بود  ** که چنین بر وی خلاقت می‌رود 
  • هم خلق گردم من ار تازه و نوم  ** چونک یار این چنین خواری شوم 
  • چونک خواه نفس آمد مستعان  ** تسخر آمد ایش شاء الله کان 
  • من اگر ننگ مغان یا کافرم  ** آن نیم که بر خدا این ظن برم  2930
  • که کسی ناخواه او و رغم او  ** گردد اندر ملکت او حکم جو 
  • ملکت او را فرو گیرد چنین  ** که نیارد دم زدن دم آفرین 
  • دفع او می‌خواهد و می‌بایدش  ** دیو هر دم غصه می‌افزایدش 
  • بنده‌ی این دیو می‌باید شدن  ** چونک غالب اوست در هر انجمن 
  • تا مبادا کین کشد شیطان ز من  ** پس چه دستم گیرد آنجا ذوالمنن  2935
  • آنک او خواهد مراد او شود  ** از کی کار من دگر نیکو شود 
  • مثل شیطان بر در رحمان 
  • حاش لله ایش شاء الله کان  ** حاکم آمد در مکان و لامکان 
  • هیچ کس در ملک او بی‌امر او  ** در نیفزاید سر یک تای مو 
  • ملک ملک اوست فرمان آن او  ** کمترین سگ بر در آن شیطان او 
  • ترکمان را گر سگی باشد به در  ** بر درش بنهاده باشد رو و سر  2940
  • کودکان خانه دمش می‌کشند  ** باشد اندر دست طفلان خوارمند 
  • باز اگر بیگانه‌ای معبر کند  ** حمله بر وی هم‌چو شیر نر کند 
  • که اشداء علی الکفار شد  ** با ولی گل با عدو چون خار شد 
  • ز آب تتماجی که دادش ترکمان  ** آنچنان وافی شدست و پاسبان 
  • پس سگ شیطان که حق هستش کند  ** اندرو صد فکرت و حیلت تند  2945
  • آب روها را غذای او کند  ** تا برد او آب روی نیک و بد 
  • این تتماجست آب روی عام  ** که سگ شیطان از آن یابد طعام 
  • بر در خرگاه قدرت جان او  ** چون نباشد حکم را قربان بگو 
  • گله گله از مرید و از مرید  ** چون سگ باسط ذراعی بالوصید 
  • بر در کهف الوهیت چو سگ  ** ذره ذره امرجو بر جسته رگ  2950
  • ای سگ دیو امتحان می‌کن که تا  ** چون درین ره می‌نهند این خلق پا 
  • حمله می‌کن منع می‌کن می‌نگر  ** تا که باشد ماده اندر صدق و نر 
  • پس اعوذ از بهر چه باشد چو سگ  ** گشته باشد از ترفع تیزتگ 
  • این اعوذ آنست کای ترک خطا  ** بانگ بر زن بر سگت ره بر گشا 
  • تا بیایم بر در خرگاه تو  ** حاجتی خواهم ز جود و جاه تو  2955