English    Türkçe    فارسی   

5
317-366

  • چون ملک از لوح محفوظ آن خرد  ** هر صباحی درس هر روزه برد 
  • بر عدم تحریرها بین بی‌بنان  ** و از سوادش حیرت سوداییان 
  • هر کسی شد بر خیالی ریش گاو  ** گشته در سودای گنجی کنج‌کاو 
  • از خیالی گشته شخصی پرشکوه  ** روی آورده به معدنهای کوه  320
  • وز خیالی آن دگر با جهد مر  ** رو نهاده سوی دریا بهر در 
  • وآن دگر بهر ترهب در کنشت  ** وآن یکی اندر حریصی سوی کشت 
  • از خیال آن ره‌زن رسته شده  ** وز خیال این مرهم خسته شده 
  • در پری‌خوانی یکی دل کرده گم  ** بر نجوم آن دیگری بنهاده سم 
  • این روشها مختلف بیند برون  ** زان خیالات ملون ز اندرون  325
  • این در آن حیران شده کان بر چیست  ** هر چشنده آن دگر را نافیست 
  • آن خیالات ار نبد نامتلف  ** چون ز بیرون شد روشها مختلف 
  • قبله‌ی جان را چو پنهان کرده‌اند  ** هر کسی رو جانبی آورده‌اند 
  • تمثیل روشهای مختلف و همتهای گوناگون به اختلاف تحری متحریان در وقت نماز قبله را در وقت تاریکی و تحری غواصان در قعر بحر 
  • هم‌چو قومی که تحری می‌کنند  ** بر خیال قبله سویی می‌تنند 
  • چونک کعبه رو نماید صبحگاه  ** کشف گردد که کی گم کردست راه  330
  • یا چو غواصان به زیر قعر آب  ** هر کسی چیزی همی‌چیند شتاب 
  • بر امید گوهر و در ثمین  ** توبره پر می‌کنند از آن و این 
  • چون بر آیند از تگ دریای ژرف  ** کشف گردد صاحب در شگرف 
  • وآن دگر که برد مروارید خرد  ** وآن دگر که سنگ‌ریزه و شبه برد 
  • هکذی یبلوهم بالساهره  ** فتنة ذات افتضاح قاهره  335
  • هم‌چنین هر قوم چون پروانگان  ** گرد شمعی پرزنان اندر جهان 
  • خویشتن بر آتشی برمی‌زنند  ** گرد شمع خود طوافی می‌کنند 
  • بر امید آتش موسی بخت  ** کز لهیبش سبزتر گردد درخت 
  • فضل آن آتش شنیده هر رمه  ** هر شرر را آن گمان برده همه 
  • چون برآید صبحدم نور خلود  ** وا نماید هر یکی چه شمع بود  340
  • هر کرا پر سوخت زان شمع ظفر  ** بدهدش آن شمع خوش هشتاد پر 
  • جوق پروانه‌ی دو دیده دوخته  ** مانده زیر شمع بد پر سوخته 
  • می‌طپد اندر پشیمانی و سوز  ** می‌کند آه از هوای چشم‌دوز 
  • شمع او گوید که چون من سوختم  ** کی ترا برهانم از سوز و ستم 
  • شمع او گریان که من سرسوخته  ** چون کنم مر غیر را افروخته  345
  • تفسیر یا حسرة علی العباد 
  • او همی گوید که از اشکال تو  ** غره گشتم دیر دیدم حال تو 
  • شمع مرده باده رفته دلربا  ** غوطه خورد از ننگ کژبینی ما 
  • ظلت الارباح خسرا مغرما  ** نشتکی شکوی الی الله العمی 
  • حبذا ارواح اخوان ثقات  ** مسلمات مومنات قانتات 
  • هر کسی رویی به سویی برده‌اند  ** وان عزیزان رو به بی‌سو کرده‌اند  350
  • هر کبوتر می‌پرد در مذهبی  ** وین کبوتر جانب بی‌جانبی 
  • ما نه مرغان هوا نه خانگی  ** دانه‌ی ما دانه‌ی بی‌دانگی 
  • زان فراخ آمد چنین روزی ما  ** که دریدن شد قبادوزی ما 
  • سبب آنک فرجی را نام فرجی نهادند از اول 
  • صوفیی بدرید جبه در حرج  ** پیشش آمد بعد به دریدن فرج 
  • کرد نام آن دریده فرجی  ** این لقب شد فاش زان مرد نجی  355
  • این لقب شد فاش و صافش شیخ برد  ** ماند اندر طبع خلقان حرف درد 
  • هم‌چنین هر نام صافی داشتست  ** اسم را چون دردیی بگذاشتست 
  • هر که گل خوارست دردی را گرفت  ** رفت صوفی سوی صافی ناشکفت 
  • گفت لابد درد را صافی بود  ** زین دلالت دل به صفوت می‌رود 
  • درد عسر افتاد و صافش یسر او  ** صاف چون خرما و دردی بسر او  360
  • یسر با عسرست هین آیس مباش  ** راه داری زین ممات اندر معاش 
  • روح خواهی جبه بشکاف ای پسر  ** تا از آن صفوت برآری زود سر 
  • هست صوفی آنک شد صفوت‌طلب  ** نه از لباس صوف و خیاطی و دب 
  • صوفیی گشته به پیش این لام  ** الخیاطه واللواطه والسلام 
  • بر خیال آن صفا و نام نیک  ** رنگ پوشیدن نکو باشد ولیک  365
  • بر خیالش گر روی تا اصل او  ** نی چو عباد خیال تو به تو