English    Türkçe    فارسی   

5
3769-3818

  • چون ز چشم آن اسیر بسته‌دست  ** غرقه گشتی کشتی تو در شکست 
  • پس میان حمله‌ی شیران نر  ** که بود با تیغشان چون گوی سر  3770
  • کی توانی کرد در خون آشنا  ** چون نه‌ای با جنگ مردان آشنا 
  • که ز طاقاطاق گردنها زدن  ** طاق‌طاق جامه کوبان ممتهن 
  • بس تن بی‌سر که دارد اضطراب  ** بس سر بی‌تن به خون بر چون حباب 
  • زیر دست و پای اسپان در غزا  ** صد فنا کن غرقه گشته در فنا 
  • این چنین هوشی که از موشی پرید  ** اندر آن صف تیغ چون خواهد کشید  3775
  • چالش است آن حمزه خوردن نیست این  ** تا تو برمالی بخوردن آستین 
  • نیست حمزه خوردن اینجا تیغ بین  ** حمزه‌ای باید درین صف آهنین 
  • کار هر نازک‌دلی نبود قتال  ** که گریزد از خیالی چون خیال 
  • کار ترکانست نه ترکان برو  ** جای ترکان هست خانه خانه شو 
  • حکایت عیاضی رحمه‌الله کی هفتاد غزو کرده بود سینه برهنه بر امید شهید شدن چون از آن نومید شد از جهاد اصغر رو به جهاد اکبر آورد و خلوت گزید ناگهان طبل غازیان شنید نفس از اندرون زنجیر می‌درانید سوی غزا و متهم داشتن او نفس خود را درین رغبت 
  • گفت عیاضی نود بار آمدم  ** تن برهنه بوک زخمی آیدم  3780
  • تن برهنه می‌شدم در پیش تیر  ** تا یکی تیری خورم من جای‌گیر 
  • تیر خوردن بر گلو یا مقتلی  ** در نیابد جز شهیدی مقبلی 
  • بر تنم یک جایگه بی‌زخم نیست  ** این تنم از تیر چون پرویز نیست 
  • لیک بر مقتل نیامد تیرها  ** کار بخت است این نه جلدی و دها 
  • چون شهیدی روزی جانم نبود  ** رفتم اندر خلوت و در چله زود  3785
  • در جهاد اکبر افکندم بدن  ** در ریاضت کردن و لاغر شدن 
  • بانگ طبل غازیان آمد به گوش  ** که خرامیدند جیش غزوکوش 
  • نفس از باطن مرا آواز داد  ** که به گوش حس شنیدم بامداد 
  • خیز هنگام غزا آمد برو  ** خویش را در غزو کردن کن گرو 
  • گفتم ای نفس خبیث بی‌وفا  ** از کجا میل غزا تو از کجا  3790
  • راست گوی ای نفس کین حیلت‌گریست  ** ورنه نفس شهوت از طاعت بریست 
  • گر نگویی راست حمله آرمت  ** در ریاضت سخت‌تر افشارمت 
  • نفس بانگ آورد آن دم از درون  ** با فصاحت بی‌دهان اندر فسون 
  • که مرا هر روز اینجا می‌کشی  ** جان من چون جان گبران می‌کشی 
  • هیچ کس را نیست از حالم خبر  ** که مرا تو می‌کشی بی‌خواب و خور  3795
  • در غزا بجهم به یک زخم از بدن  ** خلق بیند مردی و ایثار من 
  • گفتم ای نفسک منافق زیستی  ** هم منافق می‌مری تو چیستی 
  • در دو عالم تو مرایی بوده‌ای  ** در دو عالم تو چنین بیهوده‌ای 
  • نذر کردم که ز خلوت هیچ من  ** سر برون نارم چو زنده‌ست این بدن 
  • زانک در خلوت هر آنچ تن کند  ** نه از برای روی مرد و زن کند  3800
  • جنبش و آرامش اندر خلوتش  ** جز برای حق نباشد نیتش 
  • این جهاد اکبرست آن اصغرست  ** هر دو کار رستمست و حیدرست 
  • کار آن کس نیست کو را عقل و هوش  ** پرد از تن چون بجنبد دنب موش 
  • آن چنان کس را بباید چون زنان  ** دور بودن از مصاف و از سنان 
  • صوفیی آن صوفیی این اینت حیف  ** آن ز سوزن کشته این را طعمه سیف  3805
  • نقش صوفی باشد او را نیست جان  ** صوفیان بدنام هم زین صوفیان 
  • بر در و دیوار جسم گل‌سرشت  ** حق ز غیرت نقش صد صوفی نبشت 
  • تا ز سحر آن نقشها جنبان شود  ** تا عصای موسوی پنهان شود 
  • نقشها را میخورد صدق عصا  ** چشم فرعونیست پر گرد و حصا 
  • صوفی دیگر میان صف حرب  ** اندر آمد بیست بار از بهر ضرب  3810
  • با مسلمانان به کافر وقت کر  ** وانگشت او با مسلمانان به فر 
  • زخم خورد و بست زخمی را که خورد  ** بار دیگر حمله آورد و نبرد 
  • تا نمیرد تن به یک زخم از گزاف  ** تا خورد او بیست زخم اندر مصاف 
  • حیفش آمد که به زخمی جان دهد  ** جان ز دست صدق او آسان رهد 
  • حکایت آن مجاهد کی از همیان سیم هر روز یک درم در خندق انداختی به تفاریق از بهر ستیزه‌ی حرص و آرزوی نفس و وسوسه‌ی نفس کی چون می‌اندازی به خندق باری به یک‌بار بینداز تا خلاص یابم کی الیاس احدی الراحتین او گفته کی این راحت نیز ندهم 
  • آن یکی بودش به کف در چل درم  ** هر شب افکندی یکی در آب یم  3815
  • تا که گردد سخت بر نفس مجاز  ** در تانی درد جان کندن دراز 
  • با مسلمانان بکر او پیش رفت  ** وقت فر او وا نگشت از خصم تفت 
  • زخم دیگر خورد آن را هم ببست  ** بیست کرت رمح و تیر از وی شکست