English    Türkçe    فارسی   

5
4097-4146

  • غفلت و نسیان بد آموخته  ** ز آتش تعظیم گردد سوخته 
  • هیبتش بیداری و فطنت دهد  ** سهو نسیان از دلش بیرون جهد 
  • وقت غارت خواب ناید خلق را  ** تا بنرباید کسی زو دلق را 
  • خواب چون در می‌رمد از بیم دلق  ** خواب نسیان کی بود با بیم حلق  4100
  • لاتاخذ ان نسینا شد گواه  ** که بود نسیان بوجهی هم گناه 
  • زانک استکمال تعظیم او نکرد  ** ورنه نسیان در نیاوردی نبرد 
  • گرچه نسیان لابد و ناچار بود  ** در سبب ورزیدن او مختار بود 
  • که تهاون کرد در تعظیمها  ** تا که نسیان زاد یا سهو و خطا 
  • هم‌چو مستی کو جنایتها کند  ** گوید او معذور بودم من ز خود  4105
  • گویدش لیکن سبب ای زشتکار  ** از تو بد در رفتن آن اختیار 
  • بی‌خودی نامد بخود تش خواندی  ** اختیارت خود نشد تش راندی 
  • گر رسیدی مستی بی‌جهد تو  ** حفظ کردی ساقی جان عهد تو 
  • پشت‌دارت بودی او و عذرخواه  ** من غلام زلت مست اله 
  • عفوهای جمله عالم ذره‌ای  ** عکس عفوت ای ز تو هر بهره‌ای  4110
  • عفوها گفته ثنای عفو تو  ** نیست کفوش ایها الناس اتقوا 
  • جانشان بخش و ز خودشان هم مران  ** کام شیرین تو اند ای کامران 
  • رحم کن بر وی که روی تو بدید  ** فرقت تلخ تو چون خواهد کشید 
  • از فراق و هجر می‌گویی سخن  ** هر چه خواهی کن ولیکن این مکن 
  • صد هزاران مرگ تلخ شصت تو  ** نیست مانند فراق روی تو  4115
  • تلخی هجر از ذکور و از اناث  ** دور دار ای مجرمان را مستغاث 
  • بر امید وصل تو مردن خوشست  ** تلخی هجر تو فوق آتشست 
  • گبر می‌گوید میان آن سقر  ** چه غمم بودی گرم کردی نظر 
  • کان نظر شیرین کننده‌ی رنجهاست  ** ساحران را خونبهای دست و پاست 
  • تفسیر گفتن ساحران فرعون را در وقت سیاست با او کی لا ضیر انا الی ربنا منقلبون 
  • نعره‌ی لا ضیر بشنید آسمان  ** چرخ گویی شد پی آن صولجان  4120
  • ضربت فرعون ما را نیست ضیر  ** لطف حق غالب بود بر قهر غیر 
  • گر بدانی سر ما را ای مضل  ** می‌رهانیمان ز رنج ای کوردل 
  • هین بیا زین سو ببین کین ارغنون  ** می‌زند یا لیت قومی یعلمون 
  • داد ما را داد حق فرعونیی  ** نه چو فرعونیت و ملکت فانیی 
  • سر بر آر و ملک بین زنده و جلیل  ** ای شده غره به مصر و رود نیل  4125
  • گر تو ترک این نجس خرقه کنی  ** نیل را در نیل جان غرقه کنی 
  • هین بدار از مصر ای فرعون دست  ** در میان مصر جان صد مصر هست 
  • تو انا رب همی‌گویی به عام  ** غافل از ماهیت این هر دو نام 
  • رب بر مربوب کی لرزان بود  ** کی انادان بند جسم و جان بود 
  • نک انا ماییم رسته از انا  ** از انای پر بلای پر عنا  4130
  • آن انایی بر تو ای سگ شوم بود  ** در حق ما دولت محتوم بود 
  • گر نبودیت این انایی کینه‌کش  ** کی زدی بر ما چنین اقبال خوش 
  • شکر آنک از دار فانی می‌رهیم  ** بر سر این دار پندت می‌دهیم 
  • دار قتل ما براق رحلتست  ** دار ملک تو غرور و غفلتست 
  • این حیاتی خفیه در نقش ممات  ** وان مماتی خفیه در قشر حیات  4135
  • می‌نماید نور نار و نار نور  ** ورنه دنیا کی بدی دارالغرور 
  • هین مکن تعجیل اول نیست شو  ** چون غروب آری بر آ از شرق ضو 
  • از انایی ازل دل دنگ شد  ** این انایی سرد گشت و ننگ شد 
  • زان انای بی‌انا خوش گشت جان  ** شد جهان او از انایی جهان 
  • از انا چون رست اکنون شد انا  ** آفرینها بر انای بی عنا  4140
  • کو گریزان و انایی در پیش  ** می‌دود چون دید وی را بی ویش 
  • طالب اویی نگردد طالبت  ** چون بمردی طالبت شد مطلبت 
  • زنده‌ای کی مرده‌شو شوید ترا  ** طالبی کی مطلبت جوید ترا 
  • اندرین بحث ار خرده ره‌بین بدی  ** فخر رازی رازدان دین بدی 
  • لیک چون من لمن یذق لم یدر بود  ** عقل و تخییلات او حیرت فزود  4145
  • کی شود کشف از تفکر این انا  ** آن انا مکشوف شد بعد از فنا