English    Türkçe    فارسی   

5
42-91

  • سر ببر این چار مرغ زنده را  ** سر مدی کن خلق ناپاینده را 
  • بط و طاوسست و زاغست و خروس  ** این مثال چار خلق اندر نفوس 
  • بط حرصست و خروس آن شهوتست  ** جاه چون طاوس و زاغ امنیتست 
  • منیتش آن که بود اومیدساز  ** طامع تابید یا عمر دراز  45
  • بط حرص آمد که نولش در زمین  ** در تر و در خشک می‌جوید دفین 
  • یک زمان نبود معطل آن گلو  ** نشنود از حکم جز امر کلوا 
  • هم‌چو یغماجیست خانه می‌کند  ** زود زود انبان خود پر می‌کند 
  • اندر انبان می‌فشارد نیک و بد  ** دانه‌های در و حبات نخود 
  • تا مبادا یاغیی آید دگر  ** می‌فشارد در جوال او خشک و تر  50
  • وقت تنگ و فرصت اندک او مخوف  ** در بغل زد هر چه زودتر بی‌وقوف 
  • لیک مومن ز اعتماد آن حیات  ** می‌کند غارت به مهل و با انات 
  • آمنست از فوت و از یاغی که او  ** می‌شناسد قهر شه را بر عدو 
  • آمنست از خواجه‌تاشان دگر  ** که بیایندش مزاحم صرفه‌بر  55
  • عدل شه را دید در ضبط حشم  ** که نیارد کرد کس بر کس ستم 
  • لاجرم نشتابد و ساکن بود  ** از فوات حظ خود آمن بود 
  • بس تانی دارد و صبر و شکیب  ** چشم‌سیر و مثرست و پاک‌جیب 
  • کین تانی پرتو رحمان بود  ** وان شتاب از هزه‌ی شیطان بود 
  • زانک شیطانش بترساند ز فقر  ** بارگیر صبر را بکشد به عقر  60
  • از نبی بشنو که شیطان در وعید  ** می‌کند تهدیدت از فقر شدید 
  • تا خوری زشت و بری زشت و شتاب  ** نی مروت نی‌تانی نی ثواب 
  • لاجرم کافر خورد در هفت بطن  ** دین و دل باریک و لاغر زفت بطن 
  • در سبب ورود این حدیث مصطفی صلوات الله علیه که الکافر یاکل فی سبعة امعاء و المومن یاکل فی معا واحد 
  • کافران مهمان پیغامبر شدند  ** وقت شام ایشان به مسجد آمدند 
  • که آمدیم ای شاه ما اینجا قنق  ** ای تو مهمان‌دار سکان افق  65
  • بی‌نواییم و رسیده ما ز دور  ** هین بیفشان بر سر ما فضل و نور 
  • گفت ای یاران من قسمت کنید  ** که شما پر از من و خوی منید 
  • پر بود اجسام هر لشکر ز شاه  ** زان زنندی تیغ بر اعدای جاه 
  • تو بخشم شه زنی آن تیغ را  ** ورنه بر اخوان چه خشم آید ترا 
  • بر برادر بی‌گناهی می‌زنی  ** عکس خشم شاه گرز ده‌منی  70
  • شه یکی جانست و لشکر پر ازو  ** روح چون آبست واین اجسام جو 
  • آب روح شاه اگر شیرین بود  ** جمله جوها پر ز آب خوش شود 
  • که رعیت دین شه دارند و بس  ** این چنین فرمود سلطان عبس 
  • هر یکی یاری یکی مهمان گزید  ** در میان یک زفت بود و بی‌ندید 
  • جشم ضخمی داشت کس او را نبرد  ** ماند در مسجد چو اندر جام درد  75
  • مصطفی بردش چو وا ماند از همه  ** هفت بز بد شیرده اندر رمه 
  • که مقیم خانه بودندی بزان  ** بهر دوشیدن برای وقت خوان 
  • نان و آش و شیر آن هر هفت بز  ** خورد آن بوقحط عوج ابن غز 
  • جمله اهل بیت خشم‌آلو شدند  ** که همه در شیر بز طامع بدند 
  • معده طبلی‌خوار هم‌چون طبل کرد  ** قسم هژده آدمی تنها بخورد  80
  • وقت خفتن رفت و در حجره نشست  ** پس کنیزک از غضب در را ببست 
  • از برون زنجیر در را در فکند  ** که ازو بد خشمگین و دردمند 
  • گبر را در نیم‌شب یا صبحدم  ** چون تقاضا آمد و درد شکم 
  • از فراش خویش سوی در شتافت  ** دست بر در چون نهاد او بسته یافت 
  • در گشادن حیله کرد آن حیله‌ساز  ** نوع نوع و خود نشد آن بند باز  85
  • شد تقاضا بر تقاضا خانه تنگ  ** ماند او حیران و بی‌درمان و دنگ 
  • حیله کرد او و به خواب اندر خزید  ** خویشتن در خواب در ویرانه دید 
  • زانک ویرانه بد اندر خاطرش  ** شد به خواب اندر همانجا منظرش 
  • خویش در ویرانه‌ی خالی چو دید  ** او چنان محتاج اندر دم برید 
  • گشت بیدار و بدید آن جامه خواب  ** پر حدث دیوانه شد از اضطراب  90
  • ز اندرون او برآمد صد خروش  ** زین چنین رسواییی بی خاک‌پوش