English    Türkçe    فارسی   

5
465-514

  • آن ز خدمت ناز مخدومی بیافت  ** وآن ز مخدومی ز راه عز بتافت  465
  • آن ز فرعونی اسیر آب شد  ** وز اسیری سبط صد سهراب شد 
  • لعب معکوسست و فرزین‌بند سخت  ** حیله کم کن کار اقبالست و بخت 
  • بر حیال و حیله کم تن تار را  ** که غنی ره کم دهد مکار را 
  • مکر کن در راه نیکو خدمتی  ** تا نبوت یابی اندر امتی 
  • مکر کن تا وا رهی از مکر خود  ** مکر کن تا فرد گردی از جسد  470
  • مکر کن تا کمترین بنده شوی  ** در کمی رفتی خداونده شوی 
  • روبهی و خدمت ای گرگ کهن  ** هیچ بر قصد خداوندی مکن 
  • لیک چون پروانه در آتش بتاز  ** کیسه‌ای زان بر مدوز و پاک باز 
  • زور را بگذار و زاری را بگیر  ** رحم سوی زاری آید ای فقیر 
  • زاری مضطر تشنه معنویست  ** زاری سرد دروغ آن غویست  475
  • گریه‌ی اخوان یوسف حیلتست  ** که درونشان پر ز رشک و علتست 
  • حکایت آن اعرابی کی سگ او از گرسنگی می‌مرد و انبان او پر نان و بر سگ نوحه می‌کرد و شعر می‌گفت و می‌گریست و سر و رو می‌زد و دریغش می‌آمد لقمه‌ای از انبان به سگ دادن 
  • آن سگی می‌مرد و گریان آن عرب  ** اشک می‌بارید و می‌گفت ای کرب 
  • سایلی بگذشت و گفت این گریه چیست  ** نوحه و زاری تو از بهر کیست 
  • گفت در ملکم سگی بد نیک‌خو  ** نک همی‌میرد میان راه او 
  • روز صیادم بد و شب پاسبان  ** تیزچشم و صیدگیر و دزدران  480
  • گفت رنجش چیست زخمی خورده است  ** گفت جوع الکلب زارش کرده است 
  • گفت صبری کن برین رنج و حرض  ** صابران را فضل حق بخشد عوض 
  • بعد از آن گفتش کای سالار حر  ** چیست اندر دستت این انبان پر 
  • گفت نان و زاد و لوت دوش من  ** می‌کشانم بهر تقویت بدن 
  • گفت چون ندهی بدان سگ نان و زاد  ** گفت تا این حد ندارم مهر و داد  485
  • دست ناید بی‌درم در راه نان  ** لیک هست آب دو دیده رایگان 
  • گفت خاکت بر سر ای پر باد مشک  ** که لب نان پیش تو بهتر ز اشک 
  • اشک خونست و به غم آبی شده  ** می‌نیرزد خاک خون بیهده 
  • کل خود را خوار کرد او چون بلیس  ** پاره‌ی این کل نباشد جز خسیس 
  • من غلام آنک نفروشد وجود  ** جز بدان سلطان با افضال و جود  490
  • چون بگرید آسمان گریان شود  ** چون بنالد چرخ یا رب خوان شود 
  • من غلام آن مس همت‌پرست  ** کو به غیر کیمیا نارد شکست 
  • دست اشکسته برآور در دعا  ** سوی اشکسته پرد فضل خدا 
  • گر رهایی بایدت زین چاه تنگ  ** ای برادر رو بر آذر بی‌درنگ 
  • مکر حق را بین و مکر خود بهل  ** ای ز مکرش مکر مکاران خجل  495
  • چونک مکرت شد فنای مکر رب  ** برگشایی یک کمینی بوالعجب 
  • که کمینه‌ی آن کمین باشد بقا  ** تا ابد اندر عروج و ارتقا 
  • در بیان آنک هیچ چشم بدی آدمی را چنان مهلک نیست کی چشم پسند خویشتن مگر کی چشم او مبدل شده باشد به نور حق که بی یسمع و بی یبصر و خویشتن او بی‌خویشتن شده 
  • پر طاوست مبین و پای بین  ** تا که س العین نگشاید کمین 
  • که بلغزد کوه از چشم بدان  ** یزلقونک از نبی بر خوان بدان 
  • احمد چون کوه لغزید از نظر  ** در میان راه بی‌گل بی‌مطر  500
  • در عجب درماند کین لغزش ز چیست  ** من نپندارم که این حالت تهیست 
  • تا بیامد آیت و آگاه کرد  ** کان ز چشم بد رسیدت وز نبرد 
  • گر بدی غیر تو در دم لا شدی  ** صید چشم و سخره‌ی افنا شدی 
  • لیک آمد عصمتی دامن‌کشان  ** وین که لغزیدی بد از بهر نشان 
  • عبرتی گیر اندر آن که کن نگاه  ** برگ خود عرضه مکن ای کم ز کاه  505
  • تفسیر و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم الایه 
  • یا رسول‌الله در آن نادی کسان  ** می‌زنند از چشم بد بر کرکسان 
  • از نظرشان کله‌ی شیر عرین  ** وا شکافد تا کند آن شیر انین 
  • بر شتر چشم افکند هم‌چون حمام  ** وانگهان بفرستد اندر پی غلام 
  • که برو از پیه این اشتر بخر  ** بیند اشتر را سقط او راه بر 
  • سر بریده از مرض آن اشتری  ** کو بتگ با اسب می‌کردی مری  510
  • کز حسد وز چشم بد بی‌هیچ شک  ** سیر و گردش را بگرداند فلک 
  • آب پنهانست و دولاب آشکار  ** لیک در گردش بود آب اصل کار 
  • چشم نیکو شد دوای چشم بد  ** چشم بد را لا کند زیر لگد 
  • سبق رحمت‌راست و او از رحمتست  ** چشم بد محصول قهر و لعنتست