English    Türkçe    فارسی   

5
60-109

  • زانک شیطانش بترساند ز فقر  ** بارگیر صبر را بکشد به عقر  60
  • از نبی بشنو که شیطان در وعید  ** می‌کند تهدیدت از فقر شدید 
  • تا خوری زشت و بری زشت و شتاب  ** نی مروت نی‌تانی نی ثواب 
  • لاجرم کافر خورد در هفت بطن  ** دین و دل باریک و لاغر زفت بطن 
  • در سبب ورود این حدیث مصطفی صلوات الله علیه که الکافر یاکل فی سبعة امعاء و المومن یاکل فی معا واحد 
  • کافران مهمان پیغامبر شدند  ** وقت شام ایشان به مسجد آمدند 
  • که آمدیم ای شاه ما اینجا قنق  ** ای تو مهمان‌دار سکان افق  65
  • بی‌نواییم و رسیده ما ز دور  ** هین بیفشان بر سر ما فضل و نور 
  • گفت ای یاران من قسمت کنید  ** که شما پر از من و خوی منید 
  • پر بود اجسام هر لشکر ز شاه  ** زان زنندی تیغ بر اعدای جاه 
  • تو بخشم شه زنی آن تیغ را  ** ورنه بر اخوان چه خشم آید ترا 
  • بر برادر بی‌گناهی می‌زنی  ** عکس خشم شاه گرز ده‌منی  70
  • شه یکی جانست و لشکر پر ازو  ** روح چون آبست واین اجسام جو 
  • آب روح شاه اگر شیرین بود  ** جمله جوها پر ز آب خوش شود 
  • که رعیت دین شه دارند و بس  ** این چنین فرمود سلطان عبس 
  • هر یکی یاری یکی مهمان گزید  ** در میان یک زفت بود و بی‌ندید 
  • جشم ضخمی داشت کس او را نبرد  ** ماند در مسجد چو اندر جام درد  75
  • مصطفی بردش چو وا ماند از همه  ** هفت بز بد شیرده اندر رمه 
  • که مقیم خانه بودندی بزان  ** بهر دوشیدن برای وقت خوان 
  • نان و آش و شیر آن هر هفت بز  ** خورد آن بوقحط عوج ابن غز 
  • جمله اهل بیت خشم‌آلو شدند  ** که همه در شیر بز طامع بدند 
  • معده طبلی‌خوار هم‌چون طبل کرد  ** قسم هژده آدمی تنها بخورد  80
  • وقت خفتن رفت و در حجره نشست  ** پس کنیزک از غضب در را ببست 
  • از برون زنجیر در را در فکند  ** که ازو بد خشمگین و دردمند 
  • گبر را در نیم‌شب یا صبحدم  ** چون تقاضا آمد و درد شکم 
  • از فراش خویش سوی در شتافت  ** دست بر در چون نهاد او بسته یافت 
  • در گشادن حیله کرد آن حیله‌ساز  ** نوع نوع و خود نشد آن بند باز  85
  • شد تقاضا بر تقاضا خانه تنگ  ** ماند او حیران و بی‌درمان و دنگ 
  • حیله کرد او و به خواب اندر خزید  ** خویشتن در خواب در ویرانه دید 
  • زانک ویرانه بد اندر خاطرش  ** شد به خواب اندر همانجا منظرش 
  • خویش در ویرانه‌ی خالی چو دید  ** او چنان محتاج اندر دم برید 
  • گشت بیدار و بدید آن جامه خواب  ** پر حدث دیوانه شد از اضطراب  90
  • ز اندرون او برآمد صد خروش  ** زین چنین رسواییی بی خاک‌پوش 
  • گفت خوابم بتر از بیداریم  ** گه خورم این سو و آن سو می‌ریم 
  • بانگ می‌زد وا ثبورا وا ثبور  ** هم‌چنانک کافر اندر قعر گور 
  • منتظر که کی شود این شب به سر  ** یا برآید در گشادن بانگ در 
  • تا گریزد او چو تیری از کمان  ** تا نبیند هیچ کس او را چنان  95
  • قصه بسیارست کوته می‌کنم  ** باز شد آن در رهید از درد و غم 
  • در حجره گشادن مصطفی علیه‌السلام بر مهمان و خود را پنهان کردن تا او خیال گشاینده را نبیند و خجل شود و گستاخ بیرون رود 
  • مصطفی صبح آمد و در را گشاد  ** صبح آن گمراه را او راه داد 
  • در گشاد و گشت پنهان مصطفی  ** تا نگردد شرمسار آن مبتلا 
  • تا برون آید رود گستاخ او  ** تا نبیند درگشا را پشت و رو 
  • یا نهان شد در پس چیزی و یا  ** از ویش پوشید دامان خدا  100
  • صبغة الله گاه پوشیده کند  ** پرده‌ی بی‌چون بر آن ناظر تند 
  • تا نبیند خصم را پهلوی خویش  ** قدرت یزدان از آن بیشست بیش 
  • مصطفی می‌دید احوال شبش  ** لیک مانع بود فرمان ربش 
  • تا که پیش از خبط بگشاید رهی  ** تا نیفتد زان فضیحت در چهی 
  • لیک حکمت بود و امر آسمان  ** تا ببیند خویشتن را او چنان  105
  • بس عداوتها که آن یاری بود  ** بس خرابیها که معماری بود 
  • جامه خواب پر حدث را یک فضول  ** قاصدا آورد در پیش رسول 
  • که چنین کردست مهمانت ببین  ** خنده‌ای زد رحمةللعالمین 
  • که بیار آن مطهره اینجا به پیش  ** تا بشویم جمله را با دست خویش