English    Türkçe    فارسی   

5
795-844

  • از سبب‌دانی شود کم حیرتت  ** حیرت تو ره دهد در حضرتت  795
  • این بقاها از فناها یافتی  ** از فنااش رو چرا برتافتی 
  • زان فناها چه زیان بودت که تا  ** بر بقا چفسیده‌ای ای نافقا 
  • چون دوم از اولینت بهترست  ** پس فنا جو و مبدل را پرست 
  • صد هزاران حشر دیدی ای عنود  ** تاکنون هر لحظه از بدو وجود 
  • از جماد بی‌خبر سوی نما  ** وز نما سوی حیات و ابتلا  800
  • باز سوی عقل و تمییزات خوش  ** باز سوی خارج این پنج و شش 
  • تا لب بحر این نشان پایهاست  ** پس نشان پا درون بحر لاست 
  • زانک منزلهای خشکی ز احتیاط  ** هست دهها و وطنها و رباط 
  • باز منزلهای دریا در وقوف  ** وقت موج و حبس بی‌عرصه و سقوف 
  • نیست پیدا آن مراحل را سنام  ** نه نشانست آن منازل را نه نام  805
  • هست صد چندان میان منزلین  ** آن طرف که از نما تا روح عین 
  • در فناها این بقاها دیده‌ای  ** بر بقای جسم چون چفسیده‌ای 
  • هین بده ای زاغ این جان باز باش  ** پیش تبدیل خدا جانباز باش 
  • تازه می‌گیر و کهن را می‌سپار  ** که هر امسالت فزونست از سه پار 
  • گر نباشی نخل‌وار ایثار کن  ** کهنه بر کهنه نه و انبار کن  810
  • کهنه و گندیده و پوسیده را  ** تحفه می‌بر بهر هر نادیده را 
  • آنک نو دید او خریدار تو نیست  ** صید حقست او گرفتار تو نیست 
  • هر کجا باشند جوق مرغ کور  ** بر تو جمع آیند ای سیلاب شور 
  • تا فزاید کوری از شورابها  ** زانک آب شور افزاید عمی 
  • اهل دنیا زان سبب اعمی‌دل‌اند  ** شارب شورابه‌ی آب و گل‌اند  815
  • شور می‌ده کور می‌خر در جهان  ** چون نداری آب حیوان در نهان 
  • با چنین حالت بقا خواهی و یاد  ** هم‌چو زنگی در سیه‌رویی تو شاد 
  • در سیاهی زنگی زان آسوده است  ** کو ز زاد و اصل زنگی بوده است 
  • آنک روزی شاهد و خوش‌رو بود  ** گر سیه‌گردد تدارک‌جو بود 
  • مرغ پرنده چو ماند در زمین  ** باشد اندر غصه و درد و حنین  820
  • مرغ خانه بر زمین خوش می‌رود  ** دانه‌چین و شاد و شاطر می‌دود 
  • زآنک او از اصل بی‌پرواز بود  ** وآن دگر پرنده و پرواز بود 
  • قال النبی علیه‌السلام ارحموا ثلاثا عزیز قوم ذل و غنی قوم افتقر و عالما یلعب به الجهال 
  • گفت پیغامبر که رحم آرید بر  ** جان من کان غنیا فافتقر 
  • والذی کان عزیزا فاحتقر  ** او صفیا عالما بین المضر 
  • گفت پیغامبر که با این سه گروه  ** رحم آرید ار ز سنگید و ز کوه  825
  • آنک او بعد از رئیسی خوار شد  ** وآن توانگر هم که بی‌دینار شد 
  • وآن سوم آن عالمی که اندر جهان  ** مبتلی گردد میان ابلهان 
  • زانک از عزت به خواری آمدن  ** هم‌چو قطع عضو باشد از بدن 
  • عضو گردد مرده کز تن وا برید  ** نو بریده جنبد اما نی مدید 
  • هر که از جام الست او خورد پار  ** هستش امسال آفت رنج و خمار  830
  • وآنک چون سگ ز اصل کهدانی بود  ** کی مرورا حرص سلطانی بود 
  • توبه او جوید که کردست او گناه  ** آه او گوید که گم کردست راه 
  • قصه‌ی محبوس شدن آن آهوبچه در آخر خران و طعنه‌ی آن خران ببر آن غریب گاه به جنگ و گاه به تسخر و مبتلی گشتن او به کاه خشک کی غذای او نیست و این صفت بنده‌ی خاص خداست میان اهل دنیا و اهل هوا و شهوت کی الاسلام بدا غریبا و سیعود غریبا فطوبی للغرباء صدق رسول الله 
  • آهوی را کرد صیادی شکار  ** اندر آخر کردش آن بی‌زینهار 
  • آخری را پر ز گاوان و خران  ** حبس آهو کرد چون استمگران 
  • آهو از وحشت به هر سو می‌گریخت  ** او به پیش آن خران شب کاه ریخت  835
  • از مجاعت و اشتها هر گاو و خر  ** کاه را می‌خورد خوشتر از شکر 
  • گاه آهو می‌رمید از سو به سو  ** گه ز دود و گرد که می‌تافت رو 
  • هرکرا با ضد خود بگذاشتند  ** آن عقوبت را چو مرگ انگاشتند 
  • تا سلیمان گفت که آن هدهد اگر  ** هجر را عذری نگوید معتبر 
  • بکشمش یا خود دهم او را عذاب  ** یک عذاب سخت بیرون از حساب  840
  • هان کدامست آن عذاب این معتمد  ** در قفص بودن به غیر جنس خود 
  • زین بدن اندر عذابی ای بشر  ** مرغ روحت بسته با جنسی دگر 
  • روح بازست و طبایع زاغها  ** دارد از زاغان و چغدان داغها 
  • او بمانده در میانشان زارزار  ** هم‌چو بوبکری به شهر سبزوار 
  • حکایت محمد خوارزمشاه کی شهر سبزوار کی همه رافضی باشند به جنگ بگرفت اما جان خواستند گفت آنگه امان دهم کی ازین شهر پیش من به هدیه ابوبکر نامی بیارید