English    Türkçe    فارسی   

6
1613-1662

  • گفت قاضی صوفیا خیره مشو  ** یک مثالی در بیان این شنو 
  • هم‌چنانک بی‌قراری عاشقان  ** حاصل آمد از قرار دلستان 
  • او چو که در ناز ثابت آمده  ** عاشقان چون برگها لرزان شده  1615
  • خنده‌ی او گریه‌ها انگیخته  ** آب رویش آب روها ریخته 
  • این همه چون و چگونه چون زبد  ** بر سر دریای بی‌چون می‌طپد 
  • ضد و ندش نیست در ذات و عمل  ** زان بپوشیدند هستیها حلل 
  • ضد ضد را بود و هستی کی دهد  ** بلک ازو بگریزد و بیرون جهد 
  • ند چه بود مثل مثل نیک و بد  ** مثل مثل خویشتن را کی کند  1620
  • چونک دو مثل آمدند ای متقی  ** این چه اولیتر از آن در خالقی 
  • بر شمار برگ بستان ند و ضد  ** چون کفی بر بحر بی‌ضدست و ند 
  • بی‌چگونه بین تو برد و مات بحر  ** چون چگونه گنجد اندر ذات بحر 
  • کمترین لعبت او جان تست  ** این چگونه و چون جان کی شد درست 
  • پس چنان بحری که در هر قطر آن  ** از بدن ناشی‌تر آمد عقل و جان  1625
  • کی بگنجد در مضیق چند و چون  ** عقل کل آنجاست از لا یعلمون 
  • عقل گوید مر جسد را که ای جماد  ** بوی بردی هیچ از آن بحر معاد 
  • جسم گوید من یقین سایه‌ی توم  ** یاری از سایه که جوید جان عم 
  • عقل گوید کین نه آن حیرت سراست  ** که سزا گستاخ‌تر از ناسزاست 
  • اندرینجا آفتاب انوری  ** خدمت ذره کند چون چاکری  1630
  • شیر این سو پیش آهو سر نهد  ** باز اینجا نزد تیهو پر نهد 
  • این ترا باور نیاید مصطفی  ** چون ز مسکینان همی‌جوید دعا 
  • گر بگویی از پی تعلیم بود  ** عین تجهیل از چه رو تفهیم بود 
  • بلک می‌داند که گنج شاهوار  ** در خرابیها نهد آن شهریار 
  • بدگمانی نعل معکوس ویست  ** گرچه هر جزویش جاسوس ویست  1635
  • بل حقیقت در حقیقت غرقه شد  ** زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد 
  • با تو قلماشیت خواهم گفت هان  ** صوفیا خوش پهن بگشا گوش جان 
  • مر ترا هم زخم که آید ز آسمان  ** منتظر می‌باش خلعت بعد آن 
  • کو نه آن شاهست کت سیلی زند  ** پس نبخشد تاج و تخت مستند 
  • جمله دنیا را پر پشه بها  ** سیلیی را رشوت بی‌منتها  1640
  • گردنت زین طوق زرین جهان  ** چست در دزد و ز حق سیلی ستان 
  • آن قفاها که انبیا برداشتند  ** زان بلا سرهای خود افراشتند 
  • لیک حاضر باش در خود ای فتی  ** تا به خانه او بیابد مر ترا 
  • ورنه خلعت را برد او باز پس  ** که نیابیدم به خانه‌ش هیچ کس 
  • باز سال کردن صوفی از آن قاضی 
  • گفت صوفی که چه بودی کین جهان  ** ابروی رحمت گشادی جاودان  1645
  • هر دمی شوری نیاوردی به پیش  ** بر نیاوردی ز تلوینهاش نیش 
  • شب ندزدیدی چراغ روز را  ** دی نبردی باغ عیش آموز را 
  • جام صحت را نبودی سنگ تب  ** آمنی با خوف ناوردی کرب 
  • خود چه کم گشتی ز جود و رحمتش  ** گر نبودی خرخشه در نعمتش 
  • جواب قاضی سال صوفی را و قصه‌ی ترک و درزی را مثل آوردن 
  • گفت قاضی بس تهی‌رو صوفیی  ** خالی از فطنت چو کاف کوفیی  1650
  • تو بنشنیدی که آن پر قند لب  ** غدر خیاطان همی‌گفتی به شب 
  • خلق را در دزدی آن طایفه  ** می‌نمود افسانه‌های سالفه 
  • قصه‌ی پاره‌ربایی در برین  ** می حکایت کرد او با آن و این 
  • در سمر می‌خواند دزدی‌نامه‌ای  ** گرد او جمع آمده هنگامه‌ای 
  • مستمع چون یافت جاذب زان وفود  ** جمله اجزااش حکایت گشته بود  1655
  • قال النبی علیه السلام ان الله تعالی یلقن الحکمة علی لسان الواعظین بقدر همم المستمعین 
  • جذب سمعست ار کسی را خوش لبیست  ** گرمی و جد معلم از صبیست 
  • چنگیی را کو نوازد بیست و چار  ** چون نیابد گوش گردد چنگ بار 
  • نه حراره یادش آید نه غزل  ** نه ده انگشتش بجنبد در عمل 
  • گر نبودی گوشهای غیب‌گیر  ** وحی ناوردی ز گردون یک بشیر 
  • ور نبودی دیده‌های صنع‌بین  ** نه فلک گشتی نه خندیدی زمین  1660
  • آن دم لولاک این باشد که کار  ** از برای چشم تیزست و نظار 
  • عامه را از عشق هم‌خوابه و طبق  ** کی بود پروای عشق صنع حق