English    Türkçe    فارسی   

6
1646-1695

  • هر دمی شوری نیاوردی به پیش  ** بر نیاوردی ز تلوینهاش نیش 
  • شب ندزدیدی چراغ روز را  ** دی نبردی باغ عیش آموز را 
  • جام صحت را نبودی سنگ تب  ** آمنی با خوف ناوردی کرب 
  • خود چه کم گشتی ز جود و رحمتش  ** گر نبودی خرخشه در نعمتش 
  • جواب قاضی سال صوفی را و قصه‌ی ترک و درزی را مثل آوردن 
  • گفت قاضی بس تهی‌رو صوفیی  ** خالی از فطنت چو کاف کوفیی  1650
  • تو بنشنیدی که آن پر قند لب  ** غدر خیاطان همی‌گفتی به شب 
  • خلق را در دزدی آن طایفه  ** می‌نمود افسانه‌های سالفه 
  • قصه‌ی پاره‌ربایی در برین  ** می حکایت کرد او با آن و این 
  • در سمر می‌خواند دزدی‌نامه‌ای  ** گرد او جمع آمده هنگامه‌ای 
  • مستمع چون یافت جاذب زان وفود  ** جمله اجزااش حکایت گشته بود  1655
  • قال النبی علیه السلام ان الله تعالی یلقن الحکمة علی لسان الواعظین بقدر همم المستمعین 
  • جذب سمعست ار کسی را خوش لبیست  ** گرمی و جد معلم از صبیست 
  • چنگیی را کو نوازد بیست و چار  ** چون نیابد گوش گردد چنگ بار 
  • نه حراره یادش آید نه غزل  ** نه ده انگشتش بجنبد در عمل 
  • گر نبودی گوشهای غیب‌گیر  ** وحی ناوردی ز گردون یک بشیر 
  • ور نبودی دیده‌های صنع‌بین  ** نه فلک گشتی نه خندیدی زمین  1660
  • آن دم لولاک این باشد که کار  ** از برای چشم تیزست و نظار 
  • عامه را از عشق هم‌خوابه و طبق  ** کی بود پروای عشق صنع حق 
  • آب تتماجی نریزی در تغار  ** تا سگی چندی نباشد طعمه‌خوار 
  • رو سگ کهف خداوندیش باش  ** تا رهاند زین تغارت اصطفاش 
  • چونک دزدیهای بی‌رحمانه گفت  ** کی کنند آن درزیان اندر نهفت  1665
  • اندر آن هنگامه ترکی از خطا  ** سخت طیره شد ز کشف آن غطا 
  • شب چو روز رستخیز آن رازها  ** کشف می‌کرد از پی اهل نهی 
  • هر کجا آیی تو در جنگی فراز  ** بینی آنجا دو عدو در کشف راز 
  • آن زمان را محشر مذکور دان  ** وان گلوی رازگو را صور دان 
  • که خدا اسباب خشمی ساختست  ** وآن فضایح را بکوی انداختست  1670
  • بس که غدر درزیان را ذکر کرد  ** حیف آمد ترک را و خشم و درد 
  • گفت ای قصاص در شهر شما  ** کیست استاتر درین مکر و دغا 
  • دعوی کردن ترک و گرو بستن او کی درزی از من چیزی نتواند بردن 
  • گفت خیاطیست نامش پور شش  ** اندرین چستی و دزدی خلق‌کش 
  • گفت من ضامن که با صد اضطراب  ** او نیارد برد پیشم رشته‌تاب 
  • پس بگفتندش که از تو چست‌تر  ** مات او گشتند در دعوی مپر  1675
  • رو به عقل خود چنین غره مباش  ** که شوی یاوه تو در تزویرهاش 
  • گرم‌تر شد ترک و بست آنجا گرو  ** که نیارد برد نی کهنه نی نو 
  • مطمعانش گرم‌تر کردند زود  ** او گرو بست و رهان را بر گشود 
  • که گرو این مرکب تازی من  ** بدهم ار دزدد قماشم او به فن 
  • ور نتواند برد اسپی از شما  ** وا ستانم بهر رهن مبتدا  1680
  • ترک را آن شب نبرد از غصه خواب  ** با خیال دزد می‌کرد او حراب 
  • بامدادان اطلسی زد در بغل  ** شد به بازار و دکان آن دغل 
  • پس سلامش کرد گرم و اوستاد  ** جست از جا لب به ترحیبش گشاد 
  • گرم پرسیدش ز حد ترک بیش  ** تا فکند اندر دل او مهر خویش 
  • چون بدید از وی نوای بلبلی  ** پیشش افکند اطلس استنبلی  1685
  • که ببر این را قبای روز جنگ  ** زیر نافم واسع و بالاش تنگ 
  • تنگ بالا بهر جسم‌آرای را  ** زیر واسع تا نگیرد پای را 
  • گفت صد خدمت کنم ای ذو وداد  ** در قبولش دست بر دیده نهاد 
  • پس بپیمود و بدید او روی کار  ** بعد از آن بگشاد لب را در فشار 
  • از حکایتهای میران دگر  ** وز کرمها و عطاء آن نفر  1690
  • وز بخیلان و ز تحشیراتشان  ** از برای خنده هم داد او نشان 
  • هم‌چو آتش کرد مقراضی برون  ** می‌برید و لب پر افسانه و فسون 
  • مضاحک گفتن درزی و ترک را از قوت خنده بسته شدن دو چشم تنگ او و فرصت یافتن درزی 
  • ترک خندیدن گرفت از داستان  ** چشم تنگش گشت بسته آن زمان 
  • پاره‌ای دزدید و کردش زیر ران  ** از جز حق از همه احیا نهان 
  • حق همی‌دید آن ولی ستارخوست  ** لیک چون از حد بری غماز اوست  1695