English    Türkçe    فارسی   

6
34-83

  • نحلها بر کو و کندو و شجر  ** می‌نهند از شهد انبار شکر 
  • زهرها هرچند زهری می‌کنند  ** زود تریاقاتشان بر می‌کنند  35
  • این جهان جنگست کل چون بنگری  ** ذره با ذره چو دین با کافری 
  • آن یکی ذره همی پرد به چپ  ** وآن دگر سوی یمین اندر طلب 
  • ذره‌ای بالا و آن دیگر نگون  ** جنگ فعلیشان ببین اندر رکون 
  • جنگ فعلی هست از جنگ نهان  ** زین تخالف آن تخالف را بدان 
  • ذره‌ای کان محو شد در آفتاب  ** جنگ او بیرون شد از وصف و حساب  40
  • چون ز ذره محو شد نفس و نفس  ** جنگش اکنون جنگ خورشیدست بس 
  • رفت از وی جنبش طبع و سکون  ** از چه از انا الیه راجعون 
  • ما به بحر تو ز خود راجع شدیم  ** وز رضاع اصل مسترضع شدیم 
  • در فروغ راه ای مانده ز غول  ** لاف کم زن از اصول ای بی‌اصول 
  • جنگ ما و صلح ما در نور عین  ** نیست از ما هست بین اصبعین  45
  • جنگ طبعی جنگ فعلی جنگ قول  ** در میان جزوها حربیست هول 
  • این جهان زن جنگ قایم می‌بود  ** در عناصر در نگر تا حل شود 
  • چار عنصر چار استون قویست  ** که بدیشان سقف دنیا مستویست 
  • هر ستونی اشکننده‌ی آن دگر  ** استن آب اشکننده‌ی آن شرر 
  • پس بنای خلق بر اضداد بود  ** لاجرم ما جنگییم از ضر و سود  50
  • هست احوالم خلاف همدگر  ** هر یکی با هم مخالف در اثر 
  • چونک هر دم راه خود را می‌زنم  ** با دگر کس سازگاری چون کنم 
  • موج لشکرهای احوالم ببین  ** هر یکی با دیگری در جنگ و کین 
  • می‌نگر در خود چنین جنگ گران  ** پس چه مشغولی به جنگ دیگران 
  • یا مگر زین جنگ حقت وا خرد  ** در جهان صلح یک رنگت برد  55
  • آن جهان جز باقی و آباد نیست  ** زانک آن ترکیب از اضداد نیست 
  • این تفانی از ضد آید ضد را  ** چون نباشد ضد نبود جز بقا 
  • نفی ضد کرد از بهشت آن بی‌نظیر  ** که نباشد شمس و ضدش زمهریر 
  • هست بی‌رنگی اصول رنگها  ** صلحها باشد اصول جنگها 
  • آن جهانست اصل این پرغم وثاق  ** وصل باشد اصل هر هجر و فراق  60
  • این مخالف از چه‌ایم ای خواجه ما  ** واز چه زاید وحدت این اعداد را 
  • زانک ما فرعیم و چار اضداد اصل  ** خوی خود در فرع کرد ایجاد اصل 
  • گوهر جان چون ورای فصلهاست  ** خوی او این نیست خوی کبریاست 
  • جنگها بین کان اصول صلحهاست  ** چون نبی که جنگ او بهر خداست 
  • غالبست و چیر در هر دو جهان  ** شرح این غالب نگنجد در دهان  65
  • آب جیحون را اگر نتوان کشید  ** هم ز قدر تشنگی نتوان برید 
  • گر شدی عطشان بحر معنوی  ** فرجه‌ای کن در جزیره‌ی مثنوی 
  • فرجه کن چندانک اندر هر نفس  ** مثنوی را معنوی بینی و بس 
  • باد که را ز آب جو چون وا کند  ** آب یک‌رنگی خود پیدا کند 
  • شاخهای تازه‌ی مرجان ببین  ** میوه‌های رسته ز آب جان ببین  70
  • چون ز حرف و صوت و دم یکتا شود  ** آن همه بگذارد و دریا شود 
  • حرف‌گو و حرف‌نوش و حرفها  ** هر سه جان گردند اندر انتها 
  • نان‌دهنده و نان‌ستان و نان‌پاک  ** ساده گردند از صور گردند خاک 
  • لیک معنیشان بود در سه مقام  ** در مراتب هم ممیز هم مدام 
  • خاک شد صورت ولی معنی نشد  ** هر که گوید شد تو گویش نه نشد  75
  • در جهان روح هر سه منتظر  ** گه ز صورت هارب و گه مستقر 
  • امر آید در صور رو در رود  ** باز هم از امرش مجرد می‌شود 
  • پس له الخلق و له الامرش بدان  ** خلق صورت امر جان راکب بر آن 
  • راکب و مرکوب در فرمان شاه  ** جسم بر درگاه وجان در بارگاه 
  • چونک خواهد که آب آید در سبو  ** شاه گوید جیش جان را که ارکبوا  80
  • باز جانها را چو خواند در علو  ** بانگ آید از نقیبان که انزلوا 
  • بعد ازین باریک خواهد شد سخن  ** کم کن آتش هیزمش افزون مکن 
  • تا نجوشد دیگهای خرد زود  ** دیگ ادراکات خردست و فرود