English    Türkçe    فارسی   

6
3549-3598

  • گشته باشد هم‌چو سگ قی را اکول  ** مسترد نحله بر قول رسول 
  • ور ببندد در نباید آن زرش  ** تا بریزند آن عطا را بر درش  3550
  • هر که آنجا بگذرد زر می‌برد  ** نیست هدیه‌ی مخلصان را مسترد 
  • بهر او بنهاده‌ام آن از دو سال  ** کرده‌ام من نذرها با ذوالجلال 
  • ور روا دارند چیزی زان ستد  ** بیست چندان خو زیانشان اوفتد 
  • گر روانم را پژولانند زود  ** صد در محنت بریشان بر گشود 
  • از خدا اومید دارم من لبق  ** که رساند حق را در مستحق  3555
  • دو قضیه‌ی دیگر او را شرح داد  ** لب به ذکر آن نخواهم بر گشاد 
  • تا بماند دو قضیه سر و راز  ** هم نگردد مثنوی چندین دراز 
  • برجهید از خواب انگشتک‌زنان  ** گه غزل‌گویان و گه نوحه‌کنان 
  • گفت مهمان در چه سوداهاستی  ** پای‌مردا مست و خوش بر خاستی 
  • تا چه دیدی خواب دوش ای بوالعلا  ** که نمی‌گنجی تو در شهر و فلا  3560
  • خواب دیده پیل تو هندوستان  ** که رمیدستی ز حلقه‌ی دوستان 
  • گفت سوداناک خوابی دیده‌ام  ** در دل خود آفتابی دیده‌ام 
  • خواب دیدم خواجه‌ی بیدار را  ** آن سپرده جان پی دیدار را 
  • خواب دیدم خواجه‌ی معطی المنی  ** واحد کالالف ان امر عنی 
  • مست و بی‌خود این چنین بر می‌شمرد  ** تا که مستی عقل و هوشش را ببرد  3565
  • در میان خانه افتاد او دراز  ** خلق انبه گرد او آمد فراز 
  • با خود آمد گفت ای بحر خوشی  ** ای نهاده هوش‌ها در بیهشی 
  • خواب در بنهاده‌ای بیداریی  ** بسته‌ای در بی‌دلی دلداریی 
  • توانگری پنهان کنی در ذل فقر  ** طوق دولت بسته اندر غل فقر 
  • ضد اندر ضد پنهان مندرج  ** آتش اندر آب سوزان مندرج  3570
  • روضه اندر آتش نمرود درج  ** دخل‌ها رویان شده از بذل و خرج 
  • تا بگفته مصطفی شاه نجاح  ** السماح یا اولی النعمی رباح 
  • ما نقص مال من الصدقات قط  ** انما الخیرات نعم المرتبط 
  • جوشش و افزونی زر در زکات  ** عصمت از فحشا و منکر در صلات 
  • آن زکاتت کیسه‌ات را پاسبان  ** وآن صلاتت هم ز گرگانت شبان  3575
  • میوه‌ی شیرین نهان در شاخ و برگ  ** زندگی جاودان در زیر مرگ 
  • زبل گشته قوت خاک از شیوه‌ای  ** زان غذا زاده زمین را میوه‌ای 
  • درعدم پنهان شده موجودیی  ** در سرشت ساجدی مسجودیی 
  • آهن و سنگ از برونش مظلمی  ** اندرون نوری و شمع عالمی 
  • درج در خوفی هزاران آمنی  ** در سواد چشم چندان روشنی  3580
  • اندرون گاو تن شه‌زاده‌ای  ** گنج در ویرانه‌ای بنهاده‌ای 
  • تا خری پیری گریزد زان نفیس  ** گاو بیند شاه نی یعنی بلیس 
  • حکایت آن پادشاه و وصیت کردن او سه پسر خویش را کی درین سفر در ممالک من فلان جا چنین ترتیب نهید و فلان جا چنین نواب نصب کنید اما الله الله به فلان قلعه مروید و گرد آن مگردید 
  • بود شاهی شاه را بد سه پسر  ** هر سه صاحب‌فطنت و صاحب‌نظر 
  • هر یکی از دیگری استوده‌تر  ** در سخا و در وغا و کر و فر 
  • پیش شه شه‌زادگان استاده جمع  ** قرة العینان شه هم‌چون سه شمع  3585
  • از ره پنهان ز عینین پسر  ** می‌کشید آبی نخیل آن پدر 
  • تا ز فرزند آب این چشمه شتاب  ** می‌رود سوی ریاض مام و باب 
  • تازه می‌باشد ریاض والدین  ** گشته جاری عینشان زین هر دو عین 
  • چون شود چشمه ز بیماری علیل  ** خشک گردد برگ و شاخ آن نخیل 
  • خشکی نخلش همی‌گوید پدید  ** که ز فرزندان شجر نم می‌کشید  3590
  • ای بسا کاریز پنهان هم‌چنین  ** متصل با جانتان یا غافلین 
  • ای کشیده ز آسمان و از زمین  ** مایه‌ها تا گشته جسم تو سمین 
  • عاریه‌ست این کم همی‌باید فشارد  ** کانچ بگرفتی همی‌باید گزارد 
  • جز نفخت کان ز وهاب آمدست  ** روح را باش آن دگرها بیهدست 
  • بیهده نسبت به جان می‌گویمش  ** نی بنسبت با صنیع محکمش  3595
  • بیان استمداد عارف از سرچشمه‌ی حیات ابدی و مستغنی شدن او از استمداد و اجتذاب از چشمه‌های آبهای بی‌وفا کی علامة ذالک التجافی عن دار الغرور کی آدمی چون بر مددهای آن چشمه‌ها اعتماد کند در طلب چشمه‌ی باقی دایم سست شود کاری ز درون جان تو می‌باید کز عاریه‌ها ترا دری نگشاید یک چشمه‌ی آب از درون خانه به زان جویی که آن ز بیرون آید 
  • حبذا کاریز اصل چیزها  ** فارغت آرد ازین کاریزها 
  • تو ز صد ینبوع شربت می‌کشی  ** هرچه زان صد کم شود کاهد خوشی 
  • چون بجوشید از درون چشمه‌ی سنی  ** ز استراق چشمه‌ها گردی غنی