English    Türkçe    فارسی   

6
3618-3667

  • گفت حق خود او جدا شد از بهی  ** تو بدین تزویرها هم کی رهی 
  • فاعل و مفعول در روز شمار  ** روسیاهند و حریف سنگسار 
  • ره‌زده و ره‌زن یقین در حکم و داد  ** در چه بعدند و در بس المهاد  3620
  • گول را و غول را کو را فریفت  ** از خلاص و فوز می‌باید شکیفت 
  • هم خر و خرگیر اینجا در گلند  ** غافلند این‌جا و آن‌جا آفلند 
  • جز کسانی را که وا گردند از آن  ** در بهار فضل آیند از خزان 
  • توبه آرند و خدا توبه‌پذیر  ** امر او گیرند و او نعم الامیر 
  • چون بر آرند از پشیمانی حنین  ** عرش لرزد از انین المذنبین  3625
  • آن‌چنان لرزد که مادر بر ولد  ** دستشان گیرد به بالا می‌کشد 
  • کای خداتان وا خریده از غرور  ** نک ریاض فضل و نک رب غفور 
  • بعد ازینتان برگ و رزق جاودان  ** از هوای حق بود نه از ناودان 
  • چونک دریا بر وسایط رشک کرد  ** تشنه چون ماهی به ترک مشک کرد 
  • روان شدن شه‌زادگان در ممالک پدر بعد از وداع کردن ایشان شاه را و اعادت کردن شاه وقت وداع وصیت را الی آخره 
  • عزم ره کردند آن هر سه پسر  ** سوی املاک پدر رسم سفر  3630
  • در طواف شهرها و قلعه‌هاش  ** از پی تدبیر دیوان و معاش 
  • دست‌بوس شاه کردند و وداع  ** پس بدیشان گفت آن شاه مطاع 
  • هر کجاتان دل کشد عازم شوید  ** فی امان الله دست افشان روید 
  • غیر آن یک قلعه نامش هش‌ربا  ** تنگ آرد بر کله‌داران قبا 
  • الله الله زان دز ذات الصور  ** دور باشید و بترسید از خطر  3635
  • رو و پشت برجهاش و سقف و پست  ** جمله تمثال و نگار و صورتست 
  • هم‌چو آن حجره‌ی زلیخا پر صور  ** تا کند یوسف بناکامش نظر 
  • چونک یوسف سوی او می‌ننگرید  ** خانه را پر نقش خود کرد آن مکید 
  • تا به هر سو که نگرد آن خوش‌عذار  ** روی او را بیند او بی‌اختیار 
  • بهر دیده‌روشنان یزدان فرد  ** شش جهت را مظهر آیات کرد  3640
  • تا بهر حیوان و نامی که نگزند  ** از ریاض حسن ربانی چرند 
  • بهر این فرمود با آن اسپه او  ** حیث ولیتم فثم وجهه 
  • از قدح‌گر در عطش آبی خورید  ** در درون آب حق را ناظرید 
  • آنک عاشق نیست او در آب در  ** صورت صورت خود بیند ای صاحب‌بصر 
  • صورت عاشق چو فانی شد درو  ** پس در آب اکنون کرا بیند بگو  3645
  • حسن حق بینند اندر روی حور  ** هم‌چو مه در آب از صنع غیور 
  • غیرتش بر عاشقی و صادقیست  ** غیرتش بر دیو و بر استور نیست 
  • دیو اگر عاشق شود هم گوی برد  ** جبرئیلی گشت و آن دیوی بمرد 
  • اسلم الشیطان آنجا شد پدید  ** که یزیدی شد ز فضلش بایزید 
  • این سخن پایان ندارد ای گروه  ** هین نگه دارید زان قلعه وجوه  3650
  • هین مبادا که هوستان ره زند  ** که فتید اندر شقاوت تا ابد 
  • از خطر پرهیز آمد مفترض  ** بشنوید از من حدیث بی‌غرض 
  • در فرج جویی خرد سر تیز به  ** از کمین‌گاه بلا پرهیز به 
  • گر نمی‌گفت این سخن را آن پدر  ** ور نمی‌فرمود زان قلعه حذر 
  • خود بدان قلعه نمی‌شد خیلشان  ** خود نمی‌افتاد آن سو میلشان  3655
  • کان نبد معروف بس مهجور بود  ** از قلاع و از مناهج دور بود 
  • چون بکرد آن منع دلشان زان مقال  ** در هوس افتاد و در کوی خیال 
  • رغبتی زین منع در دلشان برست  ** که بباید سر آن را باز جست 
  • کیست کز ممنوع گردد ممتنع  ** چونک الانسان حریص ما منع 
  • نهی بر اهل تقی تبغیض شد  ** نهی بر اهل هوا تحریض شد  3660
  • پس ازین یغوی به قوما کثیر  ** هم ازین یهدی به قلبا خبیر 
  • کی رمد از نی حمام آشنا  ** بل رمد زان نی حمامات هوا 
  • پس بگفتندش که خدمتها کنیم  ** بر سمعنا و اطعناها تنیم 
  • رو نگردانیم از فرمان تو  ** کفر باشد غفلت از احسان تو 
  • لیک استثنا و تسبیح خدا  ** ز اعتماد خود بد از ایشان جدا  3665
  • ذکر استثنا و حزم ملتوی  ** گفته شد در ابتدای مثنوی 
  • صد کتاب ار هست جز یک باب نیست  ** صد جهت را قصد جز محراب نیست