English    Türkçe    فارسی   

6
3641-3690

  • تا بهر حیوان و نامی که نگزند  ** از ریاض حسن ربانی چرند 
  • بهر این فرمود با آن اسپه او  ** حیث ولیتم فثم وجهه 
  • از قدح‌گر در عطش آبی خورید  ** در درون آب حق را ناظرید 
  • آنک عاشق نیست او در آب در  ** صورت صورت خود بیند ای صاحب‌بصر 
  • صورت عاشق چو فانی شد درو  ** پس در آب اکنون کرا بیند بگو  3645
  • حسن حق بینند اندر روی حور  ** هم‌چو مه در آب از صنع غیور 
  • غیرتش بر عاشقی و صادقیست  ** غیرتش بر دیو و بر استور نیست 
  • دیو اگر عاشق شود هم گوی برد  ** جبرئیلی گشت و آن دیوی بمرد 
  • اسلم الشیطان آنجا شد پدید  ** که یزیدی شد ز فضلش بایزید 
  • این سخن پایان ندارد ای گروه  ** هین نگه دارید زان قلعه وجوه  3650
  • هین مبادا که هوستان ره زند  ** که فتید اندر شقاوت تا ابد 
  • از خطر پرهیز آمد مفترض  ** بشنوید از من حدیث بی‌غرض 
  • در فرج جویی خرد سر تیز به  ** از کمین‌گاه بلا پرهیز به 
  • گر نمی‌گفت این سخن را آن پدر  ** ور نمی‌فرمود زان قلعه حذر 
  • خود بدان قلعه نمی‌شد خیلشان  ** خود نمی‌افتاد آن سو میلشان  3655
  • کان نبد معروف بس مهجور بود  ** از قلاع و از مناهج دور بود 
  • چون بکرد آن منع دلشان زان مقال  ** در هوس افتاد و در کوی خیال 
  • رغبتی زین منع در دلشان برست  ** که بباید سر آن را باز جست 
  • کیست کز ممنوع گردد ممتنع  ** چونک الانسان حریص ما منع 
  • نهی بر اهل تقی تبغیض شد  ** نهی بر اهل هوا تحریض شد  3660
  • پس ازین یغوی به قوما کثیر  ** هم ازین یهدی به قلبا خبیر 
  • کی رمد از نی حمام آشنا  ** بل رمد زان نی حمامات هوا 
  • پس بگفتندش که خدمتها کنیم  ** بر سمعنا و اطعناها تنیم 
  • رو نگردانیم از فرمان تو  ** کفر باشد غفلت از احسان تو 
  • لیک استثنا و تسبیح خدا  ** ز اعتماد خود بد از ایشان جدا  3665
  • ذکر استثنا و حزم ملتوی  ** گفته شد در ابتدای مثنوی 
  • صد کتاب ار هست جز یک باب نیست  ** صد جهت را قصد جز محراب نیست 
  • این طرق را مخلصی یک خانه است  ** این هزاران سنبل از یک دانه است 
  • گونه‌گونه خوردنیها صد هزار  ** جمله یک چیزست اندر اعتبار 
  • از یکی چون سیر گشتی تو تمام  ** سرد شد اندر دلت پنجه طعام  3670
  • در مجاعت پس تو احول دیده‌ای  ** که یکی را صد هزاران دیده‌ای 
  • گفته بودیم از سقام آن کنیز  ** وز طبیبان و قصور فهم نیز 
  • کان طبیبان هم‌چو اسپ بی‌عذار  ** غافل و بی‌بهره بودند از سوار 
  • کامشان پر زخم از قرع لگام  ** سمشان مجروح از تحویل گام 
  • ناشده واقف که نک بر پشت ما  ** رایض و چستیست استادی‌نما  3675
  • نیست سرگردانی ما زین لگام  ** جز ز تصریف سوار دوست‌کام 
  • ما پی گل سوی بستان‌ها شده  ** گل نموده آن و آن خاری بده 
  • هیچ‌شان این نی که گویند از خرد  ** بر گلوی ما کی می‌کوبد لگد 
  • آن طبیبان آن‌چنان بنده‌ی سبب  ** گشته‌اند از مکر یزدان محتجب 
  • گر ببندی در صطبلی گاو نر  ** باز یابی در مقام گاو خر  3680
  • از خری باشد تغافل خفته‌وار  ** که نجویی تا کیست آن خفیه کار 
  • خود نگفته این مبدل تا کیست  ** نیست پیدا او مگر افلاکیست 
  • تیر سوی راست پرانیده‌ای  ** سوی چپ رفتست تیرت دیده‌ای 
  • سوی آهویی به صیدی تاختی  ** خویش را تو صید خوکی ساختی 
  • در پی سودی دویده بهر کبس  ** نارسیده سود افتاده به حبس  3685
  • چاهها کنده برای دیگران  ** خویش را دیده فتاده اندر آن 
  • در سبب چون بی‌مرادت کرد رب  ** پس چرا بدظن نگردی در سبب 
  • بس کسی از مکسبی خاقان شده  ** دیگری زان مکسبه عریان شده 
  • بس کس از عقد زنان قارون شده  ** بس کس از عقد زنان مدیون شده 
  • پس سبب گردان چو دم خر بود  ** تکیه بر وی کم کنی بهتر بود  3690