English    Türkçe    فارسی   

6
4112-4161

  • در چه افتی زین تفرج هم‌چو او  ** مر ترا لیک آن عنایت یار کو 
  • گر نبودی آن به دستوری پدر  ** برنیاوردی ز چه تا حشر سر 
  • آن پدر بهر دل او اذن داد  ** گفت چون اینست میلت خیر باد 
  • هر ضریری کز مسیحی سر کشد  ** او جهودانه بماند از رشد  4115
  • قابل ضو بود اگر چه کور بود  ** شد ازین اعراض او کور و کبود 
  • گویدش عیسی بزن در من دو دست  ** ای عمی کحل عزیزی با منست 
  • از من ار کوری بیابی روشنی  ** بر قمیص یوسف جان بر زنی 
  • کار و باری کت رسد بعد شکست  ** اندر آن اقبال و منهاج رهست 
  • کار و باری که ندارد پا و سر  ** ترک کن هی پیر خر ای پیر خر  4120
  • غیر پیر استاد و سرلشکر مباد  ** پیر گردون نی ولی پیر رشاد 
  • در زمان چون پیر را شد زیردست  ** روشنایی دید آن ظلمت‌پرست 
  • شرط تسلیم است نه کار دراز  ** سود نبود در ضلالت ترک‌تاز 
  • من نجویم زین سپس راه اثیر  ** پیر جویم پیر جویم پیر پیر 
  • پیر باشد نردبان آسمان  ** تیر پران از که گردد از کمان  4125
  • نه ز ابراهیم نمرود گران  ** کرد با کرکس سفر بر آسمان 
  • از هوا شد سوی بالا او بسی  ** لیک بر گردون نپرد کرکسی 
  • گفتش ابراهیم ای مرد سفر  ** کرکست من باشم اینت خوب‌تر 
  • چون ز من سازی به بالا نردبان  ** بی پریدن بر روی بر آسمان 
  • آنچنان که می‌رود تا غرب و شرق  ** بی ز زاد و راحله دل هم‌چو برق  4130
  • آنچنان که می‌رود شب ز اغتراب  ** حس مردم شهرها در وقت خواب 
  • آنچنان که عارف از راه نهان  ** خوش نشسته می‌رود در صد جهان 
  • گر ندادستش چنین رفتار دست  ** این خبرها زان ولایت از کیست 
  • این خبرها وین روایات محق  ** صد هزاران پیر بر وی متفق 
  • یک خلافی نی میان این عیون  ** آنچنان که هست در علم ظنون  4135
  • آن تحری آمد اندر لیل تار  ** وین حضور کعبه و وسط نهار 
  • خیز ای نمرود پر جوی از کسان  ** نردبانی نایدت زین کرکسان 
  • عقل جزوی کرکس آمد ای مقل  ** پر او با جیفه‌خواری متصل 
  • عقل ابدالان چو پر جبرئیل  ** می‌پرد تا ظل سدره میل میل 
  • باز سلطانم گشم نیکوپیم  ** فارغ از مردارم و کرکس نیم  4140
  • ترک کرکس کن که من باشم کست  ** یک پر من بهتر از صد کرکست 
  • چند بر عمیا دوانی اسپ را  ** باید استا پیشه را و کسپ را 
  • خویشتن رسوا مکن در شهر چین  ** عاقلی جو خویش از وی در مچین 
  • آن چه گوید آن فلاطون زمان  ** هین هوا بگار و رو بر وفق آن 
  • جمله می‌گویند اندر چین به جد  ** بهر شاه خویشتن که لم یلد  4145
  • شاه ما خود هیچ فرزندی نزاد  ** بلک سوی خویش زن را ره نداد 
  • هر که از شاهان ازین نوعش بگفت  ** گردنش با تیغ بران کرد جفت 
  • شاه گوید چونک گفتی این مقال  ** یا بکن ثابت که دارم من عیال 
  • مر مرا دختر اگر ثابت کنی  ** یافتی از تیغ تیزم آمنی 
  • ورنه بی شک  من  ببرم حلق تو ** بر کشم از صوفی جان دلق تو 4150
  • سر نخواهی برد هیچ از تیغ تو ** ای بگفته لاف کذب آمیغ تو
  • بنگر ای از جهل گفته ناحقی  ** پر ز سرهای بریده خندقی 
  • خندقی از قعر خندق تا گلو  ** پر ز سرهای بریده زین غلو 
  • جمله اندر کار این دعوی شدند  ** گردن خود را بدین دعوی زدند 
  • هان ببین این را به چشم اعتبار  ** این چنین دعوی میندیش و میار  4155
  • تلخ خواهی کرد بر ما عمر ما  ** کی برین می‌دارد ای دادر ترا 
  • گر رود صد سال آنک آگاه نیست  ** بر عما آن از حساب راه نیست 
  • بی‌سلاحی در مرو در معرکه  ** هم‌چو بی‌باکان مرو در تهلکه 
  • این همه گفتند و گفت آن ناصبور  ** که مرا زین گفته‌ها آید نفور 
  • سینه پر آتش مرا چون منقل است  ** کشت کامل گشت وقت منجل است  4160
  • صدر را صبری بد اکنون آن نماد  ** بر مقام صبر عشق آتش نشاند