English    Türkçe    فارسی   

6
4185-4234

  • آنچنان که وجه وام شیخ بود  ** بسته و موقوف گریه‌ی آن وجود  4185
  • کودک حلواییی بگریست زار  ** توخته شد وام آن شیخ کبار 
  • گفته شد آن داستان معنوی  ** پیش ازین اندر خلال مثنوی 
  • در دلت خوف افکند از موضعی  ** تا نباشد غیر آنت مطمعی 
  • در طمع فایده‌ی دیگر نهد  ** وآن مرادت از کسی دیگر دهد 
  • ای طمع در بسته در یک جای سخت  ** که آیدم میوه از آن عالی‌درخت  4190
  • آن طمع زان جا نخواهد شد وفا  ** بل ز جای دیگر آید آن عطا 
  • آن طمع را پس چرا در تو نهاد  ** چون نخواستت زان طرف آن چیز داد 
  • از برای حکمتی و صنعتی  ** نیز تا باشد دلت در حیرتی 
  • تا دلت حیران بود ای مستفید  ** که مرادم از کجا خواهد رسد 
  • تا بدانی عجز خویش و جهل خویش  ** تا شود ایقان تو در غیب بیش  4195
  • هم دلت حیران بود در منتجع  ** که چه رویاند مصرف زین طمع 
  • طمع داری روزیی در درزیی  ** تا ز خیاطی بی زر تا زیی 
  • رزق تو در زرگری آرد پدید  ** که ز وهمت بود آن مکسب بعید 
  • پس طمع در درزیی بهر چه بود  ** چون نخواست آن رزق زان جانب گشود 
  • بهر نادر حکمتی در علم حق  ** که نبشت آن حکم را در ما سبق  4200
  • نیز تا حیران بود اندیشه‌ات  ** تا که حیرانی بود کل پیشه‌ات 
  • یا وصال یار زین سعیم رسد  ** یا ز راهی خارج از سعی جسد 
  • من نگویم زین طریق آید مراد  ** می‌طپم تا از کجا خواهد گشاد 
  • سربریده مرغ هر سو می‌فتد  ** تا کدامین سو رهد جان از جسد 
  • یا مراد من برآید زین خروج  ** یا ز برجی دیگر از ذات البروج  4205
  • حکایت آن شخص کی خواب دید کی آنچ می‌طلبی از یسار به مصر وفا شود آنجا گنجیست در فلان محله در فلان خانه چون به مصر آمد کسی گفت من خواب دیده‌ایم کی گنجیست به بغداد در فلان محله در فلان خانه نام محله و خانه‌ی این شخص بگفت آن شخص فهم کرد کی آن گنج در مصر گفتن جهت آن بود کی مرا یقین کنند کی در غیر خانه‌ی خود نمی‌باید جستن ولیکن این گنج یقین و محقق جز در مصر حاصل نشود 
  • بود یک میراثی مال و عقار  ** جمله را خورد و بماند او عور و زار 
  • مال میراثی ندارد خود وفا  ** چون بناکام از گذشته شد جدا 
  • او نداند قدر هم کاسان بیافت  ** کو بکد و رنج و کسبش کم شتاف 
  • قدر جان زان می‌ندانی ای فلان  ** که بدادت حق به بخشش رایگان 
  • نقد رفت و کاله رفته و خانه‌ها  ** ماند چون چغدان در آن ویرانه‌ها  4210
  • گفت یا رب برگ دادی رفت برگ  ** یا بده برگی و یا بفرست مرگ 
  • چون تهی شد یاد حق آغاز کرد  ** یا رب و یا رب اجرنی ساز کرد 
  • چون پیمبر گفته مومن مزهرست  ** در زمان خالیی ناله گرست 
  • چون شود پر مطربش بنهد ز دست  ** پر مشو که آسیب دست او خوشست 
  • تی شو و خوش باش بین اصبعین  ** کز می لا این سرمستست این  4215
  • رفت طغیان آب از چشمش گشاد  ** آب چشمش زرع دین را آب داد 
  • سبب تاخیر اجابت دعای مومن 
  • ای بسا مخلص که نالد در دعا  ** تا رود دود خلوصش بر سما 
  • تا رود بالای این سقف برین  ** بوی مجمر از انین المذنبین 
  • پس ملایک با خدا نالند زار  ** کای مجیب هر دعا وی مستجار 
  • بنده‌ی مومن تضرع می‌کند  ** او نمی‌داند به جز تو مستند  4220
  • تو عطا بیگانگان را می‌دهی  ** از تو دارد آرزو هر مشتهی 
  • حق بفرماید که نه از خواری اوست  ** عین تاخیر عطا یاری اوست 
  • حاجت آوردش ز غفلت سوی من  ** آن کشیدش مو کشان در کوی من 
  • گر بر آرم حاجتش او وا رود  ** هم در آن بازیچه مستغرق شود 
  • گرچه می‌نالد به جان یا مستجار  ** دل شکسته سینه‌خسته گو بزار  4225
  • خوش همی‌آید مرا آواز او  ** وآن خدایا گفتن و آن راز او 
  • وانک اندر لابه و در ماجرا  ** می‌فریباند بهر نوعی مرا 
  • طوطیان و بلبلان را از پسند  ** از خوش آوازی قفس در می‌کنند 
  • زاغ را و چغد را اندر قفس  ** کی کنند این خود نیامد در قصص 
  • پیش شاهد باز چون آید دو تن  ** آن یکی کمپیر و دیگر خوش‌ذقن  4230
  • هر دو نان خواهند او زوتر فطیر  ** آرد و کمپیر را گوید که گیر 
  • وآن دگر را که خوشستش قد و خد  ** کی دهد نان بل به تاخیر افکند 
  • گویدش بنشین زمانی بی‌گزند  ** که به خانه نان تازه می‌پزند 
  • چون رسد آن نان گرمش بعد کد  ** گویدش بنشین که حلوا می‌رسد