English    Türkçe    فارسی   

6
4436-4485

  • حد ندارد این مثل کم جو سخن  ** تو برو تحصیل استعداد کن 
  • بهر استعداد تا اکنون نشست  ** شوق از حد رفت و آن نامد به دست 
  • گفت استعداد هم از شه رسد  ** بی ز جان کی مستعد گردد جسد 
  • لطف‌های شه غمش را در نوشت  ** شد که صید شه کند او صید گشت 
  • هر که در اشکار چون تو صید شد  ** صید را ناکرده قید او قید شد  4440
  • هرکه جویای امیری شد یقین  ** پیش از آن او در اسیری شد رهین 
  • عکس می‌دان نقش دیباجه‌ی جهان  ** نام هر بنده‌ی جهان خواجه‌ی جهان 
  • ای تن کژ فکرت معکوس‌رو  ** صد هزار آزاد را کرده گرو 
  • مدتی بگذار این حیلت پزی  ** چند دم پیش از اجل آزاد زی 
  • ور در آزادیت چون خر راه نیست  ** هم‌چو دلوت سیر جز در چاه نیست  4445
  • مدتی رو ترک جان من بگو  ** رو حریف دیگری جز من بجو 
  • نوبت من شد مرا آزاد کن  ** دیگری را غیر من داماد کن 
  • ای تن صدکاره ترک من بگو  ** عمر من بردی کسی دیگر بجو 
  • مفتون شدن قاضی بر زن جوحی و در صندوق ماندن و نایب قاضی صندوق را خریدن باز سال دوم آمدن زن جوحی بر امید بازی پارینه و گفتن قاضی کی مرا آزاد کن و کسی دیگر را بجوی الی آخر القصه 
  • جوحی هر سالی ز درویشی به فن  ** رو بزن کردی کای دلخواه زن 
  • چون سلاحت هست رو صیدی بگیر  ** تا بدوشانیم از صید تو شیر  4450
  • قوس ابرو تیر غمزه دام کید  ** بهر چه دادت خدا از بهر صید 
  • رو پی مرغی شگرفی دام نه  ** دانه بنما لیک در خوردش مده 
  • کام بنما و کن او را تلخ‌کام  ** کی خورد دانه چو شد در حبس دام 
  • شد زن او نزد قاضی در گله  ** که مرا افغان ز شوی ده‌دله 
  • قصه کوته کن که قاضی شد شکار  ** از مقال و از جمال آن نگار  4455
  • گفت اندر محکمه‌ست این غلغله  ** من نتوانم فهم کردن این گله 
  • گر به خلوت آیی ای سرو سهی  ** از ستم‌کاری شو شرحم دهی 
  • گفت خانه‌ی تو ز هر نیک و بدی  ** باشد از بهر گله آمد شدی 
  • خانه‌ی سر جمله پر سودا بود  ** صدر پر وسواس و پر غوغا بود 
  • باقی اعضا ز فکر آسوده‌اند  ** وآن صدور از صادران فرسوده‌اند  4460
  • در خزان و باد خوف حق گریز  ** آن شقایق‌های پارین را بریز 
  • این شقایق منع نو اشکوفه‌هاست  ** که درخت دل برای آن نماست 
  • خویش را در خواب کن زین افتکار  ** سر ز زیر خواب در یقظت بر آر 
  • هم‌چو آن اصحاب کهف ای خواجه زود  ** رو به ایقاظا که تحسبهم رقود 
  • گفت قاضی ای صنم معمول چیست  ** گفت خانه‌ی این کنیزک بس تهیست  4465
  • خصم در ده رفت و حارس نیز نیست  ** بهر خلوت سخت نیکو مسکنیست 
  • امشب ار امکان بود آنجا بیا  ** کار شب بی سمعه است و بی‌ریا 
  • جمله جاسوسان ز خمر خواب مست  ** زنگی شب جمله را گردن زدست 
  • خواند بر قاضی فسون‌های عجب  ** آن شکرلب وانگهانی از چه لب 
  • چند با آدم بلیس افسانه کرد  ** چون حوا گفتش بخور آنگاه خورد  4470
  • اولین خون در جهان ظلم و داد  ** از کف قابیل بهر زن فتاد 
  • نوح چون بر تابه بریان ساختی  ** واهله بر تابه سنگ انداختی 
  • مکر زن بر کار او چیره شدی  ** آب صاف وعظ او تیره شدی 
  • قوم را پیغام کردی از نهان  ** که نگه دارید دین زین گمرهان 
  • رفتن قاضی به خانه‌ی زن جوحی و حلقه زدن جوحی به خشم بر در و گریختن قاضی در صندوقی الی آخره 
  • مکر زن پایان ندارد رفت شب  ** قاضی زیرک سوی زن بهر دب  4475
  • زن دو شمع و نقل مجلس راست کرد  ** گفت ما مستیم بی این آب‌خورد 
  • اندر آن دم جوحی آمد در بزد  ** جست قاضی مهربی تا در خزد 
  • غیر صندوقی ندید او خلوتی  ** رفت در صندوق از خوف آن فتی 
  • اندر آمد جوحی و گفت ای حریف  ** اتی وبالم در ربیع و در خریف 
  • من چه دارم که فداات نیست آن  ** که ز من فریاد داری هر زمان  4480
  • بر لب خشکم گشادستی زبان  ** گاه مفلس خوانیم گه قلتبان 
  • این دو علت گر بود ای جان مرا  ** آن یکی از تست و دیگر از خدا 
  • من چه دارم غیر آن صندوق که آن  ** هست مایه‌ی تهمت و پایه‌ی گمان 
  • خلق پندارند زر دارم درون  ** داد واگیرند از من زین ظنون 
  • صورت صندوق بس زیباست لیک  ** از عروض و سیم و ز خالیست نیک  4485