English    Türkçe    فارسی   

6
4459-4508

  • خانه‌ی سر جمله پر سودا بود  ** صدر پر وسواس و پر غوغا بود 
  • باقی اعضا ز فکر آسوده‌اند  ** وآن صدور از صادران فرسوده‌اند  4460
  • در خزان و باد خوف حق گریز  ** آن شقایق‌های پارین را بریز 
  • این شقایق منع نو اشکوفه‌هاست  ** که درخت دل برای آن نماست 
  • خویش را در خواب کن زین افتکار  ** سر ز زیر خواب در یقظت بر آر 
  • هم‌چو آن اصحاب کهف ای خواجه زود  ** رو به ایقاظا که تحسبهم رقود 
  • گفت قاضی ای صنم معمول چیست  ** گفت خانه‌ی این کنیزک بس تهیست  4465
  • خصم در ده رفت و حارس نیز نیست  ** بهر خلوت سخت نیکو مسکنیست 
  • امشب ار امکان بود آنجا بیا  ** کار شب بی سمعه است و بی‌ریا 
  • جمله جاسوسان ز خمر خواب مست  ** زنگی شب جمله را گردن زدست 
  • خواند بر قاضی فسون‌های عجب  ** آن شکرلب وانگهانی از چه لب 
  • چند با آدم بلیس افسانه کرد  ** چون حوا گفتش بخور آنگاه خورد  4470
  • اولین خون در جهان ظلم و داد  ** از کف قابیل بهر زن فتاد 
  • نوح چون بر تابه بریان ساختی  ** واهله بر تابه سنگ انداختی 
  • مکر زن بر کار او چیره شدی  ** آب صاف وعظ او تیره شدی 
  • قوم را پیغام کردی از نهان  ** که نگه دارید دین زین گمرهان 
  • رفتن قاضی به خانه‌ی زن جوحی و حلقه زدن جوحی به خشم بر در و گریختن قاضی در صندوقی الی آخره 
  • مکر زن پایان ندارد رفت شب  ** قاضی زیرک سوی زن بهر دب  4475
  • زن دو شمع و نقل مجلس راست کرد  ** گفت ما مستیم بی این آب‌خورد 
  • اندر آن دم جوحی آمد در بزد  ** جست قاضی مهربی تا در خزد 
  • غیر صندوقی ندید او خلوتی  ** رفت در صندوق از خوف آن فتی 
  • اندر آمد جوحی و گفت ای حریف  ** اتی وبالم در ربیع و در خریف 
  • من چه دارم که فداات نیست آن  ** که ز من فریاد داری هر زمان  4480
  • بر لب خشکم گشادستی زبان  ** گاه مفلس خوانیم گه قلتبان 
  • این دو علت گر بود ای جان مرا  ** آن یکی از تست و دیگر از خدا 
  • من چه دارم غیر آن صندوق که آن  ** هست مایه‌ی تهمت و پایه‌ی گمان 
  • خلق پندارند زر دارم درون  ** داد واگیرند از من زین ظنون 
  • صورت صندوق بس زیباست لیک  ** از عروض و سیم و ز خالیست نیک  4485
  • چون تن زراق خوب و با وقار  ** اندر آن سله نیابی غیر مار 
  • من برم صندوق را فردا به کو  ** پس بسوزم در میان چارسو 
  • تا ببیند مومن و گبر و جهود  ** که درین صندوق جز لعنت نبود 
  • گفت زن هی در گذر ای مرد ازین  ** خورد سوگندان که نکنم جز چنین 
  • از پگه حمال آورد او چو باد  ** زود آن صندوق بر پشتش نهاد  4490
  • اندر آن صندوق قاضی از نکال  ** بانگ می‌زد که ای حمال و ای حمال 
  • کرد آن حمال راست و چپ نظر  ** کز چه سو در می‌رسد بانک و خبر 
  • هاتفست این داعی من ای عجب  ** یا پری‌ام می‌کند پنهان طلب 
  • چون پیاپی گشت آن آواز و بیش  ** گفت هاتف نیست باز آمد به خویش 
  • عاقبت دانست کان بانگ و فغان  ** بد ز صندوق و کسی در وی نهان  4495
  • عاشقی کو در غم معشوق رفت  ** گر چه بیرونست در صندوق رفت 
  • عمر در صندوق برد از اندهان  ** جز که صندوقی نبیند از جهان 
  • آن سری که نیست فوق آسمان  ** از هوس او را در آن صندوق دان 
  • چون ز صندوق بدن بیرون رود  ** او ز گوری سوی گوری می‌شود 
  • این سخن پایان ندارد قاضیش  ** گفت ای حمال و ای صندوق‌کش  4500
  • از من آگه کن درون محکمه  ** نایبم را زودتر با این همه 
  • تا خرد این را به زر زین بی‌خرد  ** هم‌چنین بسته به خانه‌ی ما برد 
  • ای خدا بگمار قومی روحمند  ** تا ز صندوق بدنمان وا خرند 
  • خلق را از بند صندوق فسون  ** کی خرد جز انبیا و مرسلون 
  • از هزاران یک کسی خوش‌منظرست  ** که بداند کو به صندوق اندرست  4505
  • او جهان را دیده باشد پیش از آن  ** تا بدان ضد این ضدش گردد عیان 
  • زین سبب که علم ضاله‌ی مومنست  ** عارف ضاله‌ی خودست و موقنست 
  • آنک هرگز روز نیکو خود ندید  ** او درین ادبار کی خواهد طپید