English    Türkçe    فارسی   

6
4533-4582

  • گفت آری اینچ کردم استم است  ** لیک هم می‌دان که بادی اظلم است 
  • گفت نایب یک به یک ما بادییم  ** با سواد وجه اندر شادییم 
  • هم‌چو زنگی کو بود شادان و خوش  ** او نبیند غیر او بیند رخش  4535
  • ماجرا بسیار شد در من یزید  ** داد صد دینار و آن از وی خرید 
  • هر دمی صندوقیی ای بدپسند  ** هاتفان و غیبیانت می‌خرند 
  • در تفسیر این خبر کی مصطفی صلوات‌الله علیه فرمود من کنت مولاه فعلی مولاه تا منافقان طعنه زدند کی بس نبودش کی ما مطیعی و چاکری نمودیم او را چاکری کودکی خلم آلودمان هم می‌فرماید الی آخره 
  • زین سبب پیغامبر با اجتهاد  ** نام خود وان علی مولا نهاد 
  • گفت هر کو را منم مولا و دوست  ** ابن عم من علی مولای اوست 
  • کیست مولا آنک آزادت کند  ** بند رقیت ز پایت بر کند  4540
  • چون به آزادی نبوت هادیست  ** مومنان را ز انبیا آزادیست 
  • ای گروه مومنان شادی کنید  ** هم‌چو سرو و سوسن آزادی کنید 
  • لیک می‌گویید هر دم شکر آب  ** بی‌زبان چون گلستان خوش‌خضاب 
  • بی‌زبان گویند سرو و سبزه‌زار  ** شکر آب و شکر عدل نوبهار 
  • حله‌ها پوشیده و دامن‌کشان  ** مست و رقاص و خوش و عنبرفشان  4545
  • جزو جزو آبستن از شاه بهار  ** جسمشان چون درج پر در ثمار 
  • مریمان بی شوی آبست از مسیح  ** خامشان بی لاف و گفتاری فصیح 
  • ماه ما بی‌نطق خوش بر تافتست  ** هر زبان نطق از فر ما یافتست 
  • نطق عیسی از فر مریم بود  ** نطق آدم پرتو آن دم بود 
  • تا زیادت گردد از شکر ای ثقات  ** پس نبات دیگرست اندر نبات  4550
  • عکس آن اینجاست ذل من قنع  ** اندرین طورست عز من طمع 
  • در جوال نفس خود چندین مرو  ** از خریداران خود غافل مشو 
  • باز آمدن زن جوحی به محکمه‌ی قاضی سال دوم بر امید وظیفه‌ی پارسال و شناختن قاضی او را الی اتمامه 
  • بعد سالی باز جوحی از محن  ** رو به زن کرد و بگفت ای چست زن 
  • آن وظیفه‌ی پار را تجدید کن  ** پیش قاضی از گله‌ی من گو سخن 
  • زن بر قاضی در آمد با زنان  ** مر زنی را کرد آن زن ترجمان  4555
  • تا بنشناسد ز گفتن قاضیش  ** یاد ناید از بلای ماضیش 
  • هست فتنه غمره‌ی غماز زن  ** لیک آن صدتو شود ز آواز زن 
  • چون نمی‌توانست آوازی فراشت  ** غمزه‌ی تنهای زن سودی نداشت 
  • گفت قاضی رو تو خصمت را بیار  ** تا دهم کار ترا با او قرار 
  • جوحی آمد قاضیش نشناخت زود  ** کو به وقت لقیه در صندوق بود  4560
  • زو شنیده بود آواز از برون  ** در شری و بیع و در نقص و فزون 
  • گفت نفقه‌ی زن چرا ندهی تمام  ** گفت از جان شرع را هستم غلام 
  • لیک اگر میرم ندارم من کفن  ** مفلس این لعبم و شش پنج زن 
  • زین سخن قاضی مگر بشناختش  ** یاد آورد آن دغل وان باختش 
  • گفت آن شش پنج با من باختی  ** پار اندر شش درم انداختی  4565
  • نوبت من رفت امسال آن قمار  ** با دگر کس باز دست از من بدار 
  • از شش و از پنج عارف گشت فرد  ** محترز گشتست زین شش پنج نرد 
  • رست او از پنج حس و شش جهت  ** از ورای آن همه کرد آگهت 
  • شد اشاراتش اشارات ازل  ** جاوز الاوهام طرا و اعتزل 
  • زین چه شش گوشه گر نبود برون  ** چون بر آرد یوسفی را از درون  4570
  • واردی بالای چرخ بی ستن  ** جسم او چون دلو در چه چاره کن 
  • یوسفان چنگال در دلوش زده  ** رسته از چاه و شه مصری شده 
  • دلوهای دیگر از چه آب‌جو  ** دلو او فارغ ز آب اصحاب‌جو 
  • دلوها غواص آب از بهر قوت  ** دلو او قوت و حیات جان حوت 
  • دلوها وابسته‌ی چرخ بلند  ** دلو او در اصبعین زورمند  4575
  • دلو چه و حبل چه و چرخ چی  ** این مثال بس رکیکست ای اچی 
  • از کجا آرم مثالی بی‌شکست  ** کفو آن نه آید و نه آمدست 
  • صد هزاران مرد پنهان در یکی  ** صد کمان و تیر درج ناوکی 
  • ما رمیت اذ رمیتی فتنه‌ای  ** صد هزاران خرمن اندر حفنه‌ای 
  • آفتابی در یکی ذره نهان  ** ناگهان آن ذره بگشاید دهان  4580
  • ذره ذره گردد افلاک و زمین  ** پیش آن خورشید چون جست از کمین 
  • این چنین جانی چه درخورد تنست  ** هین بشو ای تن ازین جان هر دو دست