English    Türkçe    فارسی   

6
586-635

  • کار او دارد که حق را شد مرید  ** بهر کار او ز هر کاری برید 
  • دیگران چون کودکان این روز چند  ** تا شب ترحال بازی می‌کنند 
  • خوابناکی کو ز یقظت می‌جهد  ** دایه‌ی وسواس عشوه‌ش می‌دهد 
  • رو بخسپ ای جان که نگذاریم ما  ** که کسی از خواب بجهاند ترا 
  • هم تو خود را بر کنی از بیخ خواب  ** هم‌چو تشنه که شنود او بانک آب  590
  • بانگ آبم من به گوش تشنگان  ** هم‌چو باران می‌رسم از آسمان 
  • بر جه ای عاشق برآور اضطراب  ** بانگ آب و تشنه و آنگاه خواب 
  • حکایت آن عاشق کی شب بیامد بر امید وعده‌ی معشوق بدان وثاقی کی اشارت کرده بود و بعضی از شب منتظر ماند و خوابش بربود معشوق آمد بهر انجاز وعده او را خفته یافت جیبش پر جوز کرد و او را خفته گذاشت و بازگشت 
  • عاشقی بودست در ایام پیش  ** پاسبان عهد اندر عهد خویش 
  • سالها در بند وصل ماه خود  ** شاهمات و مات شاهنشاه خود 
  • عاقبت جوینده یابنده بود  ** که فرج از صبر زاینده بود  595
  • گفت روزی یار او که امشب بیا  ** که بپختم از پی تو لوبیا 
  • در فلان حجره نشین تا نیم‌شب  ** تا بیایم نیم‌شب من بی طلب 
  • مرد قربان کرد و نانها بخش کرد  ** چون پدید آمد مهش از زیر گرد 
  • شب در آن حجره نشست آن گرمدار  ** بر امید وعده‌ی آن یار غار 
  • بعد نصف اللیل آمد یار او  ** صادق الوعدانه آن دلدار او  600
  • عاشق خود را فتاده خفته دید  ** اندکی از آستین او درید 
  • گردگانی چندش اندر جیب کرد  ** که تو طفلی گیر این می‌باز نرد 
  • چون سحر از خواب عاشق بر جهید  ** آستین و گردگانها را بدید 
  • گفت شاه ما همه صدق و وفاست  ** آنچ بر ما می‌رسد آن هم ز ماست 
  • ای دل بی‌خواب ما زین ایمنیم  ** چون حرس بر بام چوبک می‌زنیم  605
  • گردگان ما درین مطحن شکست  ** هر چه گوییم از غم خود اندکست 
  • عاذلا چند این صلای ماجرا  ** پند کم ده بعد ازین دیوانه را 
  • من نخواهم عشوه‌ی هجران شنود  ** آزمودم چند خواهم آزمود 
  • هرچه غیر شورش و دیوانگیست  ** اندرین ره دوری و بیگانگیست 
  • هین بنه بر پایم آن زنجیر را  ** که دریدم سلسله‌ی تدبیر را  610
  • غیر آن جعد نگار مقبلم  ** گر دو صد زنجیر آری بگسلم 
  • عشق و ناموس ای برادر راست نیست  ** بر رد ناموس ای عاشق مه‌ایست 
  • وقت آن آمد که من عریان شوم  ** نقش بگذارم سراسر جان شوم 
  • ای عدو شرم و اندیشه بیا  ** که دریدم پرده‌ی شرم و حیا 
  • ای ببسته خواب جان از جادوی  ** سخت‌دل یارا که در عالم توی  615
  • هین گلوی صبر گیر و می‌فشار  ** تا خنک گردد دل عشق ای سوار 
  • تا نسوزم کی خنگ گردد دلش  ** ای دل ما خاندان و منزلش 
  • خانه‌ی خود را همی‌سوزی بسوز  ** کیست آن کس کو بگوید لایجوز 
  • خوش بسوز این خانه را ای شر مست  ** خانه‌ی عاشق چنین اولیترست 
  • بعد ازین این سوز را قبله کنم  ** زانک شمعم من بسوزش روشنم  620
  • خواب را بگذار امشب ای پدر  ** یک شبی بر کوی بی‌خوابان گذر 
  • بنگر اینها را که مجنون گشته‌اند  ** هم‌چو پروانه بوصلت کشته‌اند 
  • بنگر این کشتی خلقان غرق عشق  ** اژدهایی گشت گویی حلق عشق 
  • اژدهایی ناپدید دلربا  ** عقل هم‌چون کوه را او کهربا 
  • عقل هر عطار کاگه شد ازو  ** طبله‌ها را ریخت اندر آب جو  625
  • رو کزین جو برنیایی تا ابد  ** لم یکن حقا له کفوا احد 
  • ای مزور چشم بگشای و ببین  ** چند گویی می‌ندانم آن و این 
  • از وبای زرق و محرومی بر آ  ** در جهان حی و قیومی در آ 
  • تا نمی‌بینم همی‌بینم شود  ** وین ندانمهات می‌دانم بود 
  • بگذر از مستی و مستی‌بخش باش  ** زین تلون نقل کن در استواش  630
  • چند نازی تو بدین مستی بس است  ** بر سر هر کوی چندان مست هست 
  • گر دو عالم پر شود سرمست یار  ** جمله یک باشند و آن یک نیست خوار 
  • این ز بسیاری نیابد خواریی  ** خوار کی بود تن‌پرستی ناریی 
  • گر جهان پر شد ز نور آفتاب  ** کی بود خوار آن تف خوش‌التهاب 
  • لیک با این جمله بالاتر خرام  ** چونک ارض الله واسع بود و رام  635