English    Türkçe    فارسی   

1
1348-1397

  • جسمشان در رقص و جانها خود مپرس ** و آن که گرد جان از آنها خود مپرس‌‌
  • شیر را خرگوش در زندان نشاند ** ننگ شیری کاو ز خرگوشی بماند
  • در چنان ننگی و آن گه این عجب ** فخر دین خواهد که گویندش لقب‌‌ 1350
  • ای تو شیری در تک این چاه فرد ** نفس چون خرگوش خونت ریخت و خورد
  • نفس خرگوشت به صحرا در چرا ** تو به قعر این چه چون و چرا
  • سوی نخجیران دوید آن شیر گیر ** کابشروا یا قوم إذ جاء البشیر
  • مژده مژده ای گروه عیش‌‌ساز ** کان سگ دوزخ به دوزخ رفت باز
  • مژده مژده کان عدوی جانها ** کند قهر خالقش دندانها 1355
  • آن که از پنجه بسی سرها بکوفت ** همچو خس جاروب مرگش هم بروفت‌‌
  • جمع شدن نخجیران گرد خرگوش و ثنا گفتن او را
  • جمع گشتند آن زمان جمله وحوش ** شاد و خندان از طرب در ذوق و جوش‌‌
  • حلقه کردند او چو شمعی در میان ** سجده آوردند و گفتندش که هان‌‌
  • تو فرشته‌‌ی آسمانی یا پری ** نی تو عزراییل شیران نری‌‌
  • هر چه هستی جان ما قربان تست ** دست بردی دست و بازویت درست‌‌ 1360
  • راند حق این آب را در جوی تو ** آفرین بر دست و بر بازوی تو
  • باز گو تا چون سگالیدی به مکر ** آن عوان را چون بمالیدی به مکر
  • باز گو تا قصه درمانها شود ** باز گو تا مرهم جانها شود
  • باز گو کز ظلم آن استم نما ** صد هزاران زخم دارد جان ما
  • گفت تایید خدا بود ای مهان ** ور نه خرگوشی که باشد در جهان‌‌ 1365
  • قوتم بخشید و دل را نور داد ** نور دل مر دست و پا را زور داد
  • از بر حق می‌‌رسد تفضیلها ** باز هم از حق رسد تبدیلها
  • حق به دور و نوبت این تایید را ** می‌‌نماید اهل ظن و دید را
  • پند دادن خرگوش نخجیران را که بدین شاد مشوید
  • هین به ملک نوبتی شادی مکن ** ای تو بسته‌‌ی نوبت آزادی مکن‌‌
  • آن که ملکش برتر از نوبت تنند ** برتر از هفت انجمش نوبت زنند 1370
  • برتر از نوبت ملوک باقی‌‌اند ** دور دایم روحها با ساقی‌‌اند
  • ترک این شرب ار بگویی یک دو روز ** در کنی اندر شراب خلد پوز
  • تفسیر رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر
  • ای شهان کشتیم ما خصم برون ** ماند خصمی زو بتر در اندرون‌‌
  • کشتن این کار عقل و هوش نیست ** شیر باطن سخره‌‌ی خرگوش نیست‌‌
  • دوزخ است این نفس و دوزخ اژدهاست ** کاو به دریاها نگردد کم و کاست‌‌ 1375
  • هفت دریا را در آشامد هنوز ** کم نگردد سوزش آن خلق سوز
  • سنگها و کافران سنگ دل ** اندر آیند اندر او زار و خجل‌‌
  • هم نگردد ساکن از چندین غذا ** تا ز حق آید مر او را این ندا
  • سیر گشتی سیر گوید نی هنوز ** اینت آتش اینت تابش اینت سوز
  • عالمی را لقمه کرد و در کشید ** معده‌‌اش نعره زنان هل من مزید 1380
  • حق قدم بر وی نهد از لا مکان ** آن گه او ساکن شود از کن فکان‌‌
  • چون که جزو دوزخ است این نفس ما ** طبع کل دارد همیشه جزوها
  • این قدم حق را بود کاو را کشد ** غیر حق خود کی کمان او کشد
  • در کمان ننهند الا تیر راست ** این کمان را باژگون کژ تیرهاست‌‌
  • راست شو چون تیر و واره از کمان ** کز کمان هر راست بجهد بی‌‌گمان‌‌ 1385
  • چون که واگشتم ز پیکار برون ** روی آوردم به پیکار درون‌‌
  • قد رجعنا من جهاد الاصغریم ** با نبی اندر جهاد اکبریم‌‌
  • قوت از حق خواهم و توفیق و لاف ** تا به سوزن بر کنم این کوه قاف‌‌
  • سهل شیری دان که صفها بشکند ** شیر آن است آن که خود را بشکند
  • آمدن رسول روم تا نزد عمر و دیدن او کرامات عمر را
  • تا عمر آمد ز قیصر یک رسول ** در مدینه از بیابان نغول‌‌ 1390
  • گفت کو قصر خلیفه ای حشم ** تا من اسب و رخت را آن جا کشم‌‌
  • قوم گفتندش که او را قصر نیست ** مر عمر را قصر، جان روشنی است‌‌
  • گر چه از میری و را آوازه‌‌ای است ** همچو درویشان مر او را کازه‌‌ای است‌‌
  • ای برادر چون ببینی قصر او ** چون که در چشم دلت رسته ست مو
  • چشم دل از مو و علت پاک آر ** و آن گهان دیدار قصرش چشم دار 1395
  • هر که را هست از هوسها جان پاک ** زود بیند حضرت و ایوان پاک‌‌
  • چون محمد پاک شد زین نار و دود ** هر کجا رو کرد وجه الله بود