English    Türkçe    فارسی   

1
1583-1632

  • بل مکان و لامکان در حکم او ** همچو در حکم بهشتی چارجو
  • شرح این کوته کن و رخ زین بتاب ** دم مزن و الله اعلم بالصواب‌‌
  • باز می‌‌گردیم ما ای دوستان ** سوی مرغ و تاجر و هندوستان‌‌ 1585
  • مرد بازرگان پذیرفت این پیام ** کاو رساند سوی جنس از وی سلام‌‌
  • دیدن خواجه طوطیان هندوستان را در دشت و پیغام رسانیدن از آن طوطی‌‌
  • چون که تا اقصای هندوستان رسید ** در بیابان طوطی چندی بدید
  • مرکب استانید پس آواز داد ** آن سلام و آن امانت باز داد
  • طوطیی ز آن طوطیان لرزید بس ** اوفتاد و مرد و بگسستش نفس‌‌
  • شد پشیمان خواجه از گفت خبر ** گفت رفتم در هلاک جانور 1590
  • این مگر خویش است با آن طوطیک ** این مگر دو جسم بود و روح یک‌‌
  • این چرا کردم چرا دادم پیام ** سوختم بی‌‌چاره را زین گفت خام‌‌
  • این زبان چون سنگ و هم آهن‌‌وش است ** و آن چه بجهد از زبان چون آتش است‌‌
  • سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف ** گه ز روی نقل و گاه از روی لاف‌‌
  • ز آن که تاریک است و هر سو پنبه زار ** در میان پنبه چون باشد شرار 1595
  • ظالم آن قومی که چشمان دوختند ** ز آن سخنها عالمی را سوختند
  • عالمی را یک سخن ویران کند ** روبهان مرده را شیران کند
  • جانها در اصل خود عیسی دمند ** یک زمان زخمند و گاهی مرهمند
  • گر حجاب از جانها برخاستی ** گفت هر جانی مسیح آساستی‌‌
  • گر سخن خواهی که گویی چون شکر ** صبر کن از حرص و این حلوا مخور 1600
  • صبر باشد مشتهای زیرکان ** هست حلوا آرزوی کودکان‌‌
  • هر که صبر آورد گردون بر رود ** هر که حلوا خورد واپس‌‌تر رود
  • تفسیر قول فرید الدین عطار قدس الله روحه: تو صاحب نفسی ای غافل میان خاک خون می‌‌خور که صاحب دل اگر زهری خورد آن انگبین باشد
  • صاحب دل را ندارد آن زیان ** گر خورد او زهر قاتل را عیان‌‌
  • ز آن که صحت یافت و از پرهیز رست ** طالب مسکین میان تب در است‌‌
  • گفت پیغمبر که ای مرد جری ** هان مکن با هیچ مطلوبی مری‌‌ 1605
  • در تو نمرودی است آتش در مرو ** رفت خواهی اول ابراهیم شو
  • چون نه‌‌ای سباح و نه دریاییی ** در میفکن خویش از خود راییی‌‌
  • او ز آتش ورد احمر آورد ** از زیانها سود بر سر آورد
  • کاملی گر خاک گیرد زر شود ** ناقص ار زر برد خاکستر شود
  • چون قبول حق بود آن مرد راست ** دست او در کارها دست خداست‌‌ 1610
  • دست ناقص دست شیطان است و دیو ** ز آن که اندر دام تکلیف است و ریو
  • جهل آید پیش او دانش شود ** جهل شد علمی که در ناقص رود
  • هر چه گیرد علتی علت شود ** کفر گیرد کاملی ملت شود
  • ای مری کرده پیاده با سوار ** سر نخواهی برد اکنون پای دار
  • تعظیم ساحران مر موسی را علیه السلام که چه فرمایی اول تو اندازی عصا یا ما
  • ساحران در عهد فرعون لعین ** چون مری کردند با موسی به کین‌‌ 1615
  • لیک موسی را مقدم داشتند ** ساحران او را مکرم داشتند
  • ز آن که گفتندش که فرمان آن تست ** گر تو می‌‌خواهی عصا بفکن نخست‌‌
  • گفت نی اول شما ای ساحران ** افکنید آن مکرها را در میان‌‌
  • این قدر تعظیم دینشان را خرید ** کز مری آن دست و پاهاشان برید
  • ساحران چون حق او بشناختند ** دست و پا در جرم آن درباختند 1620
  • لقمه و نکته ست کامل را حلال ** تو نه‌‌ای کامل مخور می‌‌باش لال‌‌
  • چون تو گوشی او زبان نی جنس تو ** گوشها را حق بفرمود أنصتوا
  • کودک اول چون بزاید شیر نوش ** مدتی خامش بود او جمله گوش‌‌
  • مدتی می‌‌بایدش لب دوختن ** از سخن تا او سخن آموختن‌‌
  • ور نباشد گوش و تی‌‌تی می‌‌کند ** خویشتن را گنگ گیتی می‌‌کند 1625
  • کر اصلی کش نبود آغاز گوش ** لال باشد کی کند در نطق جوش‌‌
  • ز آن که اول سمع باید نطق را ** سوی منطق از ره سمع اندر آ
  • ادخلوا الأبیات من أبوابها ** و اطلبوا الأغراض فی أسبابها
  • نطق کان موقوف راه سمع نیست ** جز که نطق خالق بی‌‌طمع نیست‌‌
  • مبدع است او تابع استاد نی ** مسند جمله و را اسناد نی‌‌ 1630
  • باقیان هم در حرف هم در مقال ** تابع استاد و محتاج مثال‌‌
  • زین سخن گر نیستی بیگانه‌‌ای ** دلق و اشکی گیر در ویرانه‌‌ای‌‌