English    Türkçe    فارسی   

1
1633-1682

  • ز آن که آدم ز آن عتاب از اشک رست ** اشک تر باشد دم توبه پرست‌‌
  • بهر گریه آمد آدم بر زمین ** تا بود گریان و نالان و حزین‌‌
  • آدم از فردوس و از بالای هفت ** پای ماچان از برای عذر رفت‌‌ 1635
  • گر ز پشت آدمی وز صلب او ** در طلب می‌‌باش هم در طلب او
  • ز آتش دل و آب دیده نقل ساز ** بوستان از ابر و خورشید است باز
  • تو چه دانی قدر آب دیده‌‌گان ** عاشق نانی تو چون نادیدگان‌‌
  • گر تو این انبان ز نان خالی کنی ** پر ز گوهرهای اجلالی کنی‌‌
  • طفل جان از شیر شیطان باز کن ** بعد از آنش با ملک انباز کن‌‌ 1640
  • تا تو تاریک و ملول و تیره‌‌ای ** دان که با دیو لعین همشیره‌‌ای‌‌
  • لقمه‌‌ای کان نور افزود و کمال ** آن بود آورده از کسب حلال‌‌
  • روغنی کاید چراغ ما کشد ** آب خوانش چون چراغی را کشد
  • علم و حکمت زاید از لقمه‌‌ی حلال ** عشق و رقت آید از لقمه‌‌ی حلال‌‌
  • چون ز لقمه تو حسد بینی و دام ** جهل و غفلت زاید آن را دان حرام‌‌ 1645
  • هیچ گندم کاری و جو بر دهد ** دیده‌‌ای اسبی که کره‌‌ی خر دهد
  • لقمه تخم است و برش اندیشه‌‌ها ** لقمه بحر و گوهرش اندیشه‌‌ها
  • زاید از لقمه‌‌ی حلال اندر دهان ** میل خدمت عزم رفتن آن جهان‌‌
  • باز گفتن بازرگان با طوطی آن چه دید از طوطیان هندوستان‌‌
  • کرد بازرگان تجارت را تمام ** باز آمد سوی منزل دوست کام‌‌
  • هر غلامی را بیاورد ارمغان ** هر کنیزک را ببخشید او نشان‌‌ 1650
  • گفت طوطی ارمغان بنده کو ** آن چه دیدی و آن چه گفتی باز گو
  • گفت نی من خود پشیمانم از آن ** دست خود خایان و انگشتان گزان‌‌
  • من چرا پیغام خامی از گزاف ** بردم از بی‌‌دانشی و از نشاف‌‌
  • گفت ای خواجه پشیمانی ز چیست ** چیست آن کاین خشم و غم را مقتضی است‌‌
  • گفت گفتم آن شکایتهای تو ** با گروهی طوطیان همتای تو 1655
  • آن یکی طوطی ز دردت بوی برد ** زهره‌‌اش بدرید و لرزید و بمرد
  • من پشیمان گشتم این گفتن چه بود ** لیک چون گفتم پشیمانی چه سود
  • نکته ای کان جست ناگه از زبان ** همچو تیری دان که جست آن از کمان‌‌
  • وانگردد از ره آن تیر ای پسر ** بند باید کرد سیلی را ز سر
  • چون گذشت از سر جهانی را گرفت ** گر جهان ویران کند نبود شگفت‌‌ 1660
  • فعل را در غیب اثرها زادنی است ** و آن موالیدش به حکم خلق نیست‌‌
  • بی‌‌شریکی جمله مخلوق خداست ** آن موالید ار چه نسبتشان به ماست‌‌
  • زید پرانید تیری سوی عمر ** عمر را بگرفت تیرش همچو نمر
  • مدت سالی همی‌‌زایید درد ** دردها را آفریند حق نه مرد
  • زید رامی آن دم ار مرد از وجل ** دردها می‌‌زاید آن جا تا اجل‌‌ 1665
  • ز آن موالید وجع چون مرد او ** زید را ز اول سبب قتال گو
  • آن وجعها را بدو منسوب دار ** گر چه هست آن جمله صنع کردگار
  • همچنین کشت و دم و دام و جماع ** آن موالید است حق را مستطاع‌‌
  • اولیا را هست قدرت از اله ** تیر جسته باز آرندش ز راه‌‌
  • بسته درهای موالید از سبب ** چون پشیمان شد ولی ز آن دست رب‌‌ 1670
  • گفته ناگفته کند از فتح باب ** تا از آن نه سیخ سوزد نه کباب‌‌
  • از همه دلها که آن نکته شنید ** آن سخن را کرد محو و ناپدید
  • گرت برهان باید و حجت مها ** باز خوان من آية أو ننسها
  • آیت أنسوکم ذکری بخوان ** قدرت نسیان نهادنشان بدان‌‌
  • چون به تذکیر و به نسیان قادراند ** بر همه دلهای خلقان قاهراند 1675
  • چون به نسیان بست او راه نظر ** کار نتوان کرد ور باشد هنر
  • خلتم سخریه اهل السمو ** از نبی خوانید تا أنسوکم‌‌
  • صاحب ده پادشاه جسمهاست ** صاحب دل شاه دلهای شماست‌‌
  • فرع دید آمد عمل بی‌‌هیچ شک ** پس نباشد مردم الا مردمک‌‌
  • من تمام این نیارم گفت از آن ** منع می‌‌آید ز صاحب مرکزان‌‌ 1680
  • چون فراموشی خلق و یادشان ** با وی است و او رسد فریادشان‌‌
  • صد هزاران نیک و بد را آن بهی ** می‌‌کند هر شب ز دلهاشان تهی‌‌