English    Türkçe    فارسی   

1
1682-1731

  • صد هزاران نیک و بد را آن بهی ** می‌‌کند هر شب ز دلهاشان تهی‌‌
  • روز دلها را از آن پر می‌‌کند ** آن صدفها را پر از در می‌‌کند
  • آن همه اندیشه‌‌ی پیشانها ** می‌‌شناسند از هدایت جانها
  • پیشه و فرهنگ تو آید به تو ** تا در اسباب بگشاید به تو 1685
  • پیشه زرگر به آهنگر نشد ** خوی این خوش خو به آن منکر نشد
  • پیشه‌‌ها و خلقها همچون جهیز ** سوی خصم آیند روز رستخیز
  • پیشه‌‌ها و خلقها از بعد خواب ** واپس آید هم به خصم خود شتاب‌‌
  • پیشه‌‌ها و اندیشه‌‌ها در وقت صبح ** هم بدانجا شد که بود آن حسن و قبح‌‌
  • چون کبوترهای پیک از شهرها ** سوی شهر خویش آرد بهرها 1690
  • شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفس و نوحه‌‌ی خواجه بر وی‌‌
  • چون شنید آن مرغ کان طوطی چه کرد ** پس بلرزید اوفتاد و گشت سرد
  • خواجه چون دیدش فتاده همچنین ** بر جهید و زد کله را بر زمین‌‌
  • چون بدین رنگ و بدین حالش بدید ** خواجه بر جست و گریبان را درید
  • گفت ای طوطی خوب خوش حنین ** این چه بودت این چرا گشتی چنین‌‌
  • ای دریغا مرغ خوش آواز من ** ای دریغا هم دم و هم راز من‌‌ 1695
  • ای دریغا مرغ خوش الحان من ** راح روح و روضه و ریحان من‌‌
  • گر سلیمان را چنین مرغی بدی ** کی خود او مشغول آن مرغان شدی‌‌
  • ای دریغا مرغ کارزان یافتم ** زود روی از روی او بر تافتم‌‌
  • ای زبان تو بس زیانی بر وری ** چون تویی گویا چه گویم من ترا
  • ای زبان هم آتش و هم خرمنی ** چند این آتش در این خرمن زنی‌‌ 1700
  • در نهان جان از تو افغان می‌‌کند ** گر چه هر چه گویی‌‌اش آن می‌‌کند
  • ای زبان هم گنج بی‌‌پایان تویی ** ای زبان هم رنج بی‌‌درمان تویی‌‌
  • هم صفیر و خدعه‌‌ی مرغان تویی ** هم انیس وحشت هجران تویی‌‌
  • چند امانم می‌‌دهی ای بی‌‌امان ** ای تو زه کرده به کین من کمان‌‌
  • نک بپرانیده ای مرغ مرا ** در چراگاه ستم کم کن چرا 1705
  • یا جواب من بگو یا داد ده ** یا مرا ز اسباب شادی یاد ده‌‌
  • ای دریغا نور ظلمت سوز من ** ای دریغا صبح روز افروز من‌‌
  • ای دریغا مرغ خوش پرواز من ** ز انتها پریده تا آغاز من‌‌
  • عاشق رنج است نادان تا ابد ** خیز لا أقسم بخوان تا فی کبد
  • از کبد فارغ بدم با روی تو ** وز زبد صافی بدم در جوی تو 1710
  • این دریغاها خیال دیدن است ** وز وجود نقد خود ببریدن است‌‌
  • غیرت حق بود و با حق چاره نیست ** کو دلی کز حکم حق صد پاره نیست‌‌
  • غیرت آن باشد که او غیر همه ست ** آن که افزون از بیان و دمدمه ست‌‌
  • ای دریغا اشک من دریا بدی ** تا نثار دل بر زیبا بدی‌‌
  • طوطی من مرغ زیرکسار من ** ترجمان فکرت و اسرار من‌‌ 1715
  • هر چه روزی داد و ناداد آیدم ** او ز اول گفته تا یاد آیدم‌‌
  • طوطیی کاید ز وحی آواز او ** پیش از آغاز وجود آغاز او
  • اندرون تست آن طوطی نهان ** عکس او را دیده تو بر این و آن‌‌
  • می‌‌برد شادیت را تو شاد از او ** می‌‌پذیری ظلم را چون داد از او
  • ای که جان را بهر تن می‌‌سوختی ** سوختی جان را و تن افروختی‌‌ 1720
  • سوختم من سوخته خواهد کسی ** تا ز من آتش زند اندر خسی‌‌
  • سوخته چون قابل آتش بود ** سوخته بستان که آتش کش بود
  • ای دریغا ای دریغا ای دریغ ** کانچنان ماهی نهان شد زیر میغ‌‌
  • چون زنم دم کاتش دل تیز شد ** شیر هجر آشفته و خون ریز شد
  • آن که او هوشیار خود تند است و مست ** چون بود چون او قدح گیرد به دست‌‌ 1725
  • شیر مستی کز صفت بیرون بود ** از بسیط مرغزار افزون بود
  • قافیه اندیشم و دل دار من ** گویدم مندیش جز دیدار من‌‌
  • خوش نشین ای قافیه اندیش من ** قافیه‌‌ی دولت تویی در پیش من‌‌
  • حرف چه بود تا تو اندیشی از آن ** حرف چه بود خار دیوار رزان‌‌
  • حرف و صوت و گفت را بر هم زنم ** تا که بی‌‌این هر سه با تو دم زنم‌‌ 1730
  • آن دمی کز آدمش کردم نهان ** با تو گویم ای تو اسرار جهان‌‌