English    Türkçe    فارسی   

1
1727-1776

  • قافیه اندیشم و دل دار من ** گویدم مندیش جز دیدار من‌‌
  • خوش نشین ای قافیه اندیش من ** قافیه‌‌ی دولت تویی در پیش من‌‌
  • حرف چه بود تا تو اندیشی از آن ** حرف چه بود خار دیوار رزان‌‌
  • حرف و صوت و گفت را بر هم زنم ** تا که بی‌‌این هر سه با تو دم زنم‌‌ 1730
  • آن دمی کز آدمش کردم نهان ** با تو گویم ای تو اسرار جهان‌‌
  • آن دمی را که نگفتم با خلیل ** و آن غمی را که نداند جبرئیل‌‌
  • آن دمی کز وی مسیحا دم نزد ** حق ز غیرت نیز بی‌‌ما هم نزد
  • ما چه باشد در لغت اثبات و نفی ** من نه اثباتم منم بی‌‌ذات و نفی‌‌
  • من کسی در ناکسی دریافتم ** پس کسی در ناکسی دربافتم‌‌ 1735
  • جمله شاهان بنده‌‌ی بنده‌‌ی خودند ** جمله خلقان مرده‌‌ی مرده‌‌ی خودند
  • جمله شاهان پست، پست خویش را ** جمله خلقان مست، مست خویش را
  • می‌‌شود صیاد، مرغان را شکار ** تا کند ناگاه ایشان را شکار
  • بی‌‌دلان را دلبران جسته به جان ** جمله معشوقان شکار عاشقان‌‌
  • هر که عاشق دیدی‌‌اش معشوق دان ** کو به نسبت هست هم این و هم آن‌‌ 1740
  • تشنگان گر آب جویند از جهان ** آب جوید هم به عالم تشنگان‌‌
  • چون که عاشق اوست تو خاموش باش ** او چو گوشت می‌‌کشد تو گوش باش‌‌
  • بند کن چون سیل سیلانی کند ** ور نه رسوایی و ویرانی کند
  • من چه غم دارم که ویرانی بود ** زیر ویران گنج سلطانی بود
  • غرق حق خواهد که باشد غرق‌‌تر ** همچو موج بحر جان زیر و زبر 1745
  • زیر دریا خوشتر آید یا زبر ** تیر او دل کش تر آید یا سپر
  • پاره کرده‌‌ی وسوسه باشی دلا ** گر طرب را باز دانی از بلا
  • گر مرادت را مذاق شکر است ** بی‌‌مرادی نه مراد دل بر است‌‌
  • هر ستاره‌‌ش خونبهای صد هلال ** خون عالم ریختن او را حلال‌‌
  • ما بها و خونبها را یافتیم ** جانب جان باختن بشتافتیم‌‌ 1750
  • ای حیات عاشقان در مردگی ** دل نیابی جز که در دل بردگی‌‌
  • من دلش جسته به صد ناز و دلال ** او بهانه کرده با من از ملال‌‌
  • گفتم آخر غرق تست این عقل و جان ** گفت رو رو بر من این افسون مخوان‌‌
  • من ندانم آن چه اندیشیده‌‌ای ** ای دو دیده دوست را چون دیده‌‌ای‌‌
  • ای گران جان خوار دیده ستی و را ** ز آن که بس ارزان خریده ستی و را 1755
  • هر که او ارزان خرد ارزان دهد ** گوهری طفلی به قرصی نان دهد
  • غرق عشقی‌‌ام که غرق است اندر این ** عشقهای اولین و آخرین‌‌
  • مجملش گفتم نکردم ز آن بیان ** ور نه هم افهام سوزد هم زبان‌‌
  • من چو لب گویم لب دریا بود ** من چو لا گویم مراد الا بود
  • من ز شیرینی نشستم رو ترش ** من ز بسیاری گفتارم خمش‌‌ 1760
  • تا که شیرینی ما از دو جهان ** در حجاب رو ترش باشد نهان‌‌
  • تا که در هر گوش ناید این سخن ** یک همی‌‌گویم ز صد سر لدن‌‌
  • تفسیر قول حکیم: به هرچ از راه وامانی چه کفر آن حرف و چه ایمان به هرچ از دوست دور افتی چه زشت آن نقش و چه زیبا در معنی قوله علیه السلام إن سعدا لغیو ر و أنا أغیر من سعد و الله أغیر منی و من غیرته حرم الفواحش ما ظهر منها و ما بطن
  • جمله عالم ز آن غیور آمد که حق ** برد در غیرت بر این عالم سبق‌‌
  • او چو جان است و جهان چون کالبد ** کالبد از جان پذیرد نیک و بد
  • هر که محراب نمازش گشت عین ** سوی ایمان رفتنش می‌‌دان تو شین‌‌ 1765
  • هر که شد مر شاه را او جامه‌‌دار ** هست خسران بهر شاهش اتجار
  • هر که با سلطان شود او همنشین ** بر درش بودن بود حیف و غبین‌‌
  • دست‌‌بوسش چون رسید از پادشاه ** گر گزیند بوس پا باشد گناه‌‌
  • گر چه سر بر پا نهادن خدمت است ** پیش آن خدمت خطا و زلت است‌‌
  • شاه را غیرت بود بر هر که او ** بو گزیند بعد از آن که دید رو 1770
  • غیرت حق بر مثل گندم بود ** کاه خرمن غیرت مردم بود
  • اصل غیرتها بدانید از اله ** آن خلقان فرع حق بی‌‌اشتباه‌‌
  • شرح این بگذارم و گیرم گله ** از جفای آن نگار ده دله‌‌
  • نالم ایرا ناله‌‌ها خوش آیدش ** از دو عالم ناله و غم بایدش‌‌
  • چون ننالم تلخ از دستان او ** چون نیم در حلقه‌‌ی مستان او 1775
  • چون نباشم همچو شب بی‌‌روز او ** بی‌‌وصال روی روز افروز او