English    Türkçe    فارسی   

1
1748-1797

  • گر مرادت را مذاق شکر است ** بی‌‌مرادی نه مراد دل بر است‌‌
  • هر ستاره‌‌ش خونبهای صد هلال ** خون عالم ریختن او را حلال‌‌
  • ما بها و خونبها را یافتیم ** جانب جان باختن بشتافتیم‌‌ 1750
  • ای حیات عاشقان در مردگی ** دل نیابی جز که در دل بردگی‌‌
  • من دلش جسته به صد ناز و دلال ** او بهانه کرده با من از ملال‌‌
  • گفتم آخر غرق تست این عقل و جان ** گفت رو رو بر من این افسون مخوان‌‌
  • من ندانم آن چه اندیشیده‌‌ای ** ای دو دیده دوست را چون دیده‌‌ای‌‌
  • ای گران جان خوار دیده ستی و را ** ز آن که بس ارزان خریده ستی و را 1755
  • هر که او ارزان خرد ارزان دهد ** گوهری طفلی به قرصی نان دهد
  • غرق عشقی‌‌ام که غرق است اندر این ** عشقهای اولین و آخرین‌‌
  • مجملش گفتم نکردم ز آن بیان ** ور نه هم افهام سوزد هم زبان‌‌
  • من چو لب گویم لب دریا بود ** من چو لا گویم مراد الا بود
  • من ز شیرینی نشستم رو ترش ** من ز بسیاری گفتارم خمش‌‌ 1760
  • تا که شیرینی ما از دو جهان ** در حجاب رو ترش باشد نهان‌‌
  • تا که در هر گوش ناید این سخن ** یک همی‌‌گویم ز صد سر لدن‌‌
  • تفسیر قول حکیم: به هرچ از راه وامانی چه کفر آن حرف و چه ایمان به هرچ از دوست دور افتی چه زشت آن نقش و چه زیبا در معنی قوله علیه السلام إن سعدا لغیو ر و أنا أغیر من سعد و الله أغیر منی و من غیرته حرم الفواحش ما ظهر منها و ما بطن
  • جمله عالم ز آن غیور آمد که حق ** برد در غیرت بر این عالم سبق‌‌
  • او چو جان است و جهان چون کالبد ** کالبد از جان پذیرد نیک و بد
  • هر که محراب نمازش گشت عین ** سوی ایمان رفتنش می‌‌دان تو شین‌‌ 1765
  • هر که شد مر شاه را او جامه‌‌دار ** هست خسران بهر شاهش اتجار
  • هر که با سلطان شود او همنشین ** بر درش بودن بود حیف و غبین‌‌
  • دست‌‌بوسش چون رسید از پادشاه ** گر گزیند بوس پا باشد گناه‌‌
  • گر چه سر بر پا نهادن خدمت است ** پیش آن خدمت خطا و زلت است‌‌
  • شاه را غیرت بود بر هر که او ** بو گزیند بعد از آن که دید رو 1770
  • غیرت حق بر مثل گندم بود ** کاه خرمن غیرت مردم بود
  • اصل غیرتها بدانید از اله ** آن خلقان فرع حق بی‌‌اشتباه‌‌
  • شرح این بگذارم و گیرم گله ** از جفای آن نگار ده دله‌‌
  • نالم ایرا ناله‌‌ها خوش آیدش ** از دو عالم ناله و غم بایدش‌‌
  • چون ننالم تلخ از دستان او ** چون نیم در حلقه‌‌ی مستان او 1775
  • چون نباشم همچو شب بی‌‌روز او ** بی‌‌وصال روی روز افروز او
  • ناخوش او خوش بود در جان من ** جان فدای یار دل رنجان من‌‌
  • عاشقم بر رنج خویش و درد خویش ** بهر خشنودی شاه فرد خویش‌‌
  • خاک غم را سرمه سازم بهر چشم ** تا ز گوهر پر شود دو بحر چشم‌‌
  • اشک کان از بهر او بارند خلق ** گوهر است و اشک پندارند خلق‌‌ 1780
  • من ز جان جان شکایت می‌‌کنم ** من نیم شاکی روایت می‌‌کنم‌‌
  • دل همی‌‌گوید کز او رنجیده‌‌ام ** وز نفاق سست می‌‌خندیده‌‌ام‌‌
  • راستی کن ای تو فخر راستان ** ای تو صدر و من درت را آستان‌‌
  • آستان و صدر در معنی کجاست ** ما و من کو آن طرف کان یار ماست‌‌
  • ای رهیده جان تو از ما و من ** ای لطیفه‌‌ی روح اندر مرد و زن‌‌ 1785
  • مرد و زن چون یک شود آن یک تویی ** چون که یک جا محو شد آنک تویی‌‌
  • این من و ما بهر آن بر ساختی ** تا تو با خود نرد خدمت باختی‌‌
  • تا من و توها همه یک جان شوند ** عاقبت مستغرق جانان شوند
  • این همه هست و بیا ای امر کن ** ای منزه از بیان و از سخن‌‌
  • جسم جسمانه تواند دیدنت ** در خیال آرد غم و خندیدنت‌‌ 1790
  • دل که او بسته‌‌ی غم و خندیدن است ** تو مگو کاو لایق آن دیدن است‌‌
  • آن که او بسته‌‌ی غم و خنده بود ** او بدین دو عاریت زنده بود
  • باغ سبز عشق کاو بی‌‌منتهاست ** جز غم و شادی در او بس میوه‌‌هاست‌‌
  • عاشقی زین هر دو حالت برتر است ** بی‌‌بهار و بی‌‌خزان سبز و تر است‌‌
  • ده زکات روی خوب ای خوب رو ** شرح جان شرحه شرحه باز گو 1795
  • کز کرشم غمزه‌‌ی غمازه‌‌ای ** بر دلم بنهاد داغی تازه‌‌ای‌‌
  • من حلالش کردم از خونم بریخت ** من همی‌‌گفتم حلال او می‌‌گریخت‌‌