English    Türkçe    فارسی   

1
1819-1868

  • دوست دارد یار این آشفتگی ** کوشش بی‌‌هوده به از خفتگی‌‌
  • آن که او شاه است او بی‌‌کار نیست ** ناله از وی طرفه کاو بیمار نیست‌‌ 1820
  • بهر این فرمود رحمان ای پسر ** کل يوم هو فی شأن ای پسر
  • اندر این ره می‌‌تراش و می‌‌خراش ** تا دم آخر دمی فارغ مباش‌‌
  • تا دم آخر دمی آخر بود ** که عنایت با تو صاحب سر بود
  • هر چه می‌‌کوشند اگر مرد و زن است ** گوش و چشم شاه جان بر روزن است‌‌
  • برون انداختن مرد تاجر طوطی را از قفس و پریدن طوطی مرده‌‌
  • بعد از آنش از قفس بیرون فگند ** طوطیک پرید تا شاخ بلند 1825
  • طوطی مرده چنان پرواز کرد ** کافتاب از چرخ ترکی تاز کرد
  • خواجه حیران گشت اندر کار مرغ ** بی‌‌خبر ناگه بدید اسرار مرغ‌‌
  • روی بالا کرد و گفت ای عندلیب ** از بیان حال خودمان ده نصیب‌‌
  • او چه کرد آن جا که تو آموختی ** ساختی مکری و ما را سوختی‌‌
  • گفت طوطی کاو به فعلم پند داد ** که رها کن لطف آواز و وداد 1830
  • ز آن که آوازت ترا در بند کرد ** خویشتن مرده پی این پند کرد
  • یعنی ای مطرب شده با عام و خاص ** مرده شو چون من که تا یابی خلاص‌‌
  • دانه باشی مرغکانت بر چنند ** غنچه باشی کودکانت بر کنند
  • دانه پنهان کن بکلی دام شو ** غنچه پنهان کن گیاه بام شو
  • هر که داد او حسن خود را در مزاد ** صد قضای بد سوی او رو نهاد 1835
  • چشمها و خشمها و رشکها ** بر سرش ریزد چو آب از مشکها
  • دشمنان او را ز غیرت می‌‌درند ** دوستان هم روزگارش می‌‌برند
  • آن که غافل بود از کشت بهار ** او چه داند قیمت این روزگار
  • در پناه لطف حق باید گریخت ** کاو هزاران لطف بر ارواح ریخت‌‌
  • تا پناهی یابی آن گه چون پناه ** آب و آتش مر ترا گردد سپاه‌‌ 1840
  • نوح و موسی را نه دریا یار شد ** نه بر اعداشان به کین قهار شد
  • آتش ابراهیم را نی قلعه بود ** تا بر آورد از دل نمرود دود
  • کوه یحیی را نه سوی خویش خواند ** قاصدانش را به زخم سنگ راند
  • گفت ای یحیی بیا در من گریز ** تا پناهت باشم از شمشیر تیز
  • وداع کردن طوطی خواجه را و پریدن‌‌
  • یک دو پندش داد طوطی بی‌‌نفاق ** بعد از آن گفتش سلام الفراق‌‌ 1845
  • خواجه گفتش فی أمان الله برو ** مر مرا اکنون نمودی راه نو
  • خواجه با خود گفت کاین پند من است ** راه او گیرم که این ره روشن است‌‌
  • جان من کمتر ز طوطی کی بود ** جان چنین باید که نیکو پی بود
  • مضرت تعظیم خلق و انگشت نمای شدن‌‌
  • تن قفس شکل است تن شد خار جان ** در فریب داخلان و خارجان‌‌
  • اینش گوید من شوم هم راز تو ** و آنش گوید نی منم انباز تو 1850
  • اینش گوید نیست چون تو در وجود ** در جمال و فضل و در احسان و جود
  • آنش گوید هر دو عالم آن تست ** جمله جانهامان طفیل جان تست‌‌
  • او چو بیند خلق را سر مست خویش ** از تکبر می‌‌رود از دست خویش‌‌
  • او نداند که هزاران را چو او ** دیو افکنده ست اندر آب جو
  • لطف و سالوس جهان خوش لقمه‌‌ای است ** کمترش خور کان پر آتش لقمه‌‌ای است‌‌ 1855
  • آتشش پنهان و ذوقش آشکار ** دود او ظاهر شود پایان کار
  • تو مگو آن مدح را من کی خورم ** از طمع می‌‌گوید او پی می‌‌برم‌‌
  • مادحت گر هجو گوید بر ملا ** روزها سوزد دلت ز آن سوزها
  • گر چه دانی کاو ز حرمان گفت آن ** کان طمع که داشت از تو شد زیان‌‌
  • آن اثر می‌‌ماندت در اندرون ** در مدیح این حالتت هست آزمون‌‌ 1860
  • آن اثر هم روزها باقی بود ** مایه‌‌ی کبر و خداع جان شود
  • لیک ننماید چو شیرین است مدح ** بد نماید ز آن که تلخ افتاد قدح‌‌
  • همچو مطبوخ است و حب کان را خوری ** تا به دیری شورش و رنج اندری‌‌
  • ور خوری حلوا بود ذوقش دمی ** این اثر چون آن نمی‌‌پاید همی‌‌
  • چون نمی‌‌پاید همی‌‌پاید نهان ** هر ضدی را تو به ضد او بدان‌‌ 1865
  • چون شکر پاید نهان تاثیر او ** بعد حینی دمل آرد نیش جو
  • نفس از بس مدحها فرعون شد ** کن ذلیل النفس هونا لا تسد
  • تا توانی بنده شو سلطان مباش ** زخم کش چون گوی شو چوگان مباش‌‌