English    Türkçe    فارسی   

1
2022-2071

  • هر گلی کاندر درون بویا بود ** آن گل از اسرار کل گویا بود
  • بوی ایشان رغم انف منکران ** گرد عالم می‌‌رود پرده دران‌‌
  • منکران همچون جعل ز آن بوی گل ** یا چو نازک مغز در بانگ دهل‌‌
  • خویشتن مشغول می‌‌سازند و غرق ** چشم می‌‌دزدند زین لمعان برق‌‌ 2025
  • چشم می‌‌دزدند و آن جا چشم نی ** چشم آن باشد که بیند مأمنی‌‌
  • چون ز گورستان پیمبر باز گشت ** سوی صدیقه شد و هم راز گشت‌‌
  • چشم صدیقه چو بر رویش فتاد ** پیش آمد دست بر وی می‌‌نهاد
  • بر عمامه و روی او و موی او ** بر گریبان و بر و بازوی او
  • گفت پیغمبر چه می‌‌جویی شتاب ** گفت باران آمد امروز از سحاب‌‌ 2030
  • جامه‌‌هایت می‌‌بجویم از طلب ** تر نمی‌‌بینم ز باران ای عجب‌‌
  • گفت چه بر سر فگندی از ازار ** گفت کردم آن ردای تو خمار
  • گفت بهر آن نمود ای پاک جیب ** چشم پاکت را خدا باران غیب‌‌
  • نیست آن باران از این ابر شما ** هست ابری دیگر و دیگر سما
  • تفسیر بیت حکیم: "آسمانهاست در ولایت جان کارفرمای آسمان جهان در ره روح پست و بالاهاست کوههای بلند و دریاهاست‌‌"
  • غیب را ابری و آبی دیگر است ** آسمان و آفتابی دیگر است‌‌ 2035
  • ناید آن الا که بر خاصان پدید ** باقیان فی لبس من خلق جدید
  • هست باران از پی پروردگی ** هست باران از پی پژمردگی‌‌
  • نفع باران بهاران بو العجب ** باغ را باران پاییزی چو تب‌‌
  • آن بهاری ناز پروردش کند ** وین خزانی ناخوش و زردش کند
  • همچنین سرما و باد و آفتاب ** بر تفاوت دان و سر رشته بیاب‌‌ 2040
  • همچنین در غیب انواع است این ** در زیان و سود و در ربح و غبین‌‌
  • این دم ابدال باشد ز آن بهار ** در دل و جان روید از وی سبزه‌‌زار
  • فعل باران بهاری با درخت ** آید از انفاسشان در نیک بخت‌‌
  • گر درخت خشک باشد در مکان ** عیب آن از باد جان افزا مدان‌‌
  • باد کار خویش کرد و بروزید ** آن که جانی داشت بر جانش گزید 2045
  • در معنی این حدیث که اغتنموا برد الربیع الی آخره‌‌
  • گفت پیغمبر ز سرمای بهار ** تن مپوشانید یاران زینهار
  • ز آن که با جان شما آن می‌‌کند ** کان بهاران با درختان می‌‌کند
  • لیک بگریزید از سرد خزان ** کان کند کاو کرد با باغ و رزان‌‌
  • راویان این را به ظاهر برده‌‌اند ** هم بر آن صورت قناعت کرده‌‌اند
  • بی‌‌خبر بودند از جان آن گروه ** کوه را دیده ندیده کان بکوه‌‌ 2050
  • آن خزان نزد خدا نفس و هواست ** عقل و جان عین بهار است و بقاست‌‌
  • مر ترا عقل است جزوی در نهان ** کامل العقلی بجو اندر جهان‌‌
  • جزو تو از کل او کلی شود ** عقل کل بر نفس چون غلی شود
  • پس به تاویل این بود کانفاس پاک ** چون بهار است و حیات برگ و تاک‌‌
  • از حدیث اولیا نرم و درشت ** تن مپوشان ز آن که دینت راست پشت‌‌ 2055
  • گرم گوید سرد گوید خوش بگیر ** تا ز گرم و سرد بجهی وز سعیر
  • گرم و سردش نو بهار زندگی است ** مایه‌‌ی صدق و یقین و بندگی است‌‌
  • ز آن که زو بستان جانها زنده است ** این جواهر بحر دل آگنده است‌‌
  • بر دل عاقل هزاران غم بود ** گر ز باغ دل خلالی کم شود
  • پرسیدن صدیقه (س) از پیامبر (ص) که سر باران امروزینه چه بود
  • گفت صدیقه که ای زبده‌‌ی وجود ** حکمت باران امروزین چه بود 2060
  • این ز بارانهای رحمت بود یا ** بهر تهدید است و عدل کبریا
  • این از آن لطف بهاریات بود ** یا ز پاییزی پر آفات بود
  • گفت این از بهر تسکین غم است ** کز مصیبت بر نژاد آدم است‌‌
  • گر بر آن آتش بماندی آدمی ** بس خرابی در فتادی و کمی‌‌
  • این جهان ویران شدی اندر زمان ** حرصها بیرون شدی از مردمان‌‌ 2065
  • استن این عالم ای جان غفلت است ** هوشیاری این جهان را آفت است‌‌
  • هوشیاری ز آن جهان است و چو آن ** غالب آید پست گردد این جهان‌‌
  • هوشیاری آفتاب و حرص یخ ** هوشیاری آب و این عالم وسخ‌‌
  • ز آن جهان اندک ترشح می‌‌رسد ** تا نغرد در جهان حرص و حسد
  • گر ترشح بیشتر گردد ز غیب ** نی هنر ماند در این عالم نه عیب‌‌ 2070
  • این ندارد حد سوی آغاز رو ** سوی قصه‌‌ی مرد مطرب باز رو
  • بقیه‌‌ی قصه‌‌ی پیر چنگی و بیان مخلص آن‌‌