English    Türkçe    فارسی   

1
2202-2251

  • آتش اندر زن به هر دو تا به کی ** پر گره باشی از این هر دو چو نی‌‌
  • تا گره با نی بود هم راز نیست ** همنشین آن لب و آواز نیست‌‌
  • چون به طوفی خود به طوفی مرتدی ** چون به خانه آمدی هم با خودی‌‌
  • ای خبرهات از خبر ده بی‌‌خبر ** توبه‌‌ی تو از گناه تو بتر 2205
  • ای تو از حال گذشته توبه جو ** کی کنی توبه از این توبه بگو
  • گاه بانگ زیر را قبله کنی ** گاه گریه‌‌ی زار را قبله زنی‌‌
  • چون که فاروق آینه‌‌ی اسرار شد ** جان پیر از اندرون بیدار شد
  • همچو جان بی‌‌گریه و بی‌‌خنده شد ** جانش رفت و جان دیگر زنده شد
  • حیرتی آمد درونش آن زمان ** که برون شد از زمین و آسمان‌‌ 2210
  • جستجویی از ورای جستجو ** من نمی‌‌دانم تو می‌‌دانی بگو
  • حال و قالی از ورای حال و قال ** غرقه گشته در جمال ذو الجلال‌‌
  • غرقه‌‌ای نه که خلاصی باشدش ** یا بجز دریا کسی بشناسدش‌‌
  • عقل جزو از کل گویا نیستی ** گر تقاضا بر تقاضا نیستی‌‌
  • چون تقاضا بر تقاضا می‌‌رسد ** موج آن دریا بدین جا می‌‌رسد 2215
  • چون که قصه‌‌ی حال پیر اینجا رسید ** پیر و حالش روی در پرده کشید
  • پیر دامن را ز گفت‌‌وگو فشاند ** نیم گفته در دهان ما بماند
  • از پی این عیش و عشرت ساختن ** صد هزاران جان بشاید باختن‌‌
  • در شکار بیشه‌‌ی جان باز باش ** همچو خورشید جهان جان‌‌باز باش‌‌
  • جان فشان افتاد خورشید بلند ** هر دمی تی می‌‌شود پر می‌‌کنند 2220
  • جان فشان ای آفتاب معنوی ** مر جهان کهنه را بنما نوی‌‌
  • در وجود آدمی جان و روان ** می‌‌رسد از غیب چون آب روان‌‌
  • تفسیر دعای آن دو فرشته که هر روز بر سر هر بازاری منادی می‌‌کنند که اللهم أعط کل منفق خلفا اللهم أعط کل ممسک تلفا و بیان کردن که آن منفق مجاهد راه حق است نه مسرف راه هوا
  • گفت پیغمبر که دایم بهر پند ** دو فرشته‌‌ی خوش منادی می‌‌کنند
  • کای خدایا منفقان را سیر دار ** هر درمشان را عوض ده صد هزار
  • ای خدایا ممسکان را در جهان ** تو مده الا زیان اندر زیان‌‌ 2225
  • ای بسا امساک کز انفاق به ** مال حق را جز به امر حق مده‌‌
  • تا عوض یابی تو گنج بی‌‌کران ** تا نباشی از عداد کافران‌‌
  • کاشتران قربان همی‌‌کردند تا ** چیره گردد تیغشان بر مصطفا
  • امر حق را باز جو از واصلی ** امر حق را در نیابد هر دلی‌‌
  • چون غلام یاغیی کاو عدل کرد ** مال شه بر باغیان او بذل کرد 2230
  • در نبی انذار اهل غفلت است ** کان همه انفاقهاشان حسرت است‌‌
  • عدل این یاغی و دادش نزد شاه ** چه فزاید دوری و روی سیاه‌‌
  • سروران مکه در حرب رسول ** بودشان قربان به اومید قبول‌‌
  • بهر این مومن همی‌‌گوید ز بیم ** در نماز اهد الصراط المستقیم‌‌
  • آن درم دادن سخی را لایق است ** جان سپردن خود سخای عاشق است‌‌ 2235
  • نان دهی از بهر حق نانت دهند ** جان دهی از بهر حق جانت دهند
  • گر بریزد برگهای این چنار ** برگ بی‌‌برگیش بخشد کردگار
  • گر نماند از جود در دست تو مال ** کی کند فضل خدایت پای مال‌‌
  • هر که کارد گردد انبارش تهی ** لیکش اندر مزرعه باشد بهی‌‌
  • و آن که در انبار ماند و صرفه کرد ** اشپش و موش و حوادث پاک خورد 2240
  • این جهان نفی است در اثبات جو ** صورتت صفر است در معنات جو
  • جان شور تلخ پیش تیغ بر ** جان چون دریای شیرین را بخر
  • ور نمی‌‌دانی شدن زین آستان ** باری از من گوش کن این داستان‌‌
  • قصه‌‌ی خلیفه که در کرم در زمان خود از حاتم طایی گذشته بود و نظیر خود نداشت‌‌
  • یک خلیفه بود در ایام پیش ** کرده حاتم را غلام جود خویش‌‌
  • رایت اکرام و داد افراشته ** فقر و حاجت از جهان برداشته‌‌ 2245
  • بحر و کان از بخشش‌‌اش صاف آمده ** داد او از قاف تا قاف آمده‌‌
  • در جهان خاک ابر و آب بود ** مظهر بخشایش وهاب بود
  • از عطایش بحر و کان در زلزله ** سوی جودش قافله بر قافله‌‌
  • قبله‌‌ی حاجت در و دروازه‌‌اش ** رفته در عالم به جود آوازه‌‌اش‌‌
  • هم عجم هم روم هم ترک و عرب ** مانده از جود و سخایش در عجب‌‌ 2250
  • آب حیوان بود و دریای کرم ** زنده گشته هم عرب زو هم عجم‌‌
  • قصه‌‌ی اعرابی درویش و ماجرای زن با او به سبب قلت و درویشی‌‌