English    Türkçe    فارسی   

1
2477-2526

  • در عمارت هستی و جنگی بود ** نیست را از هستها ننگی بود
  • نی که هست از نیستی فریاد کرد ** بلکه نیست آن هست را واداد کرد
  • تو مگو که من گریزانم ز نیست ** بلکه او از تو گریزان است بیست‌‌
  • ظاهرا می‌‌خواندت او سوی خود ** وز درون می‌‌راندت با چوب رد 2480
  • نعلهای باژگونه ست ای سلیم ** نفرت فرعون می‌‌دان از کلیم‌‌
  • سبب حرمان اشقیا از دو جهان که خسر الدنیا و الآخرة
  • چون حکیمک اعتقادی کرده است ** کاسمان بیضه زمین چون زرده است‌‌
  • گفت سائل چون بماند این خاکدان ** در میان این محیط آسمان‌‌
  • همچو قندیلی معلق در هوا ** نی به اسفل می‌‌رود نی بر علی‌‌
  • آن حکیمش گفت کز جذب سما ** از جهات شش بماند اندر هوا 2485
  • چون ز مغناطیس قبه‌‌ی ریخته ** در میان ماند آهنی آویخته‌‌
  • آن دگر گفت آسمان با صفا ** کی کشد در خود زمین تیره را
  • بلکه دفعش می‌‌کند از شش جهات ** ز آن بماند اندر میان عاصفات‌‌
  • پس ز دفع خاطر اهل کمال ** جان فرعونان بماند اندر ضلال‌‌
  • پس ز دفع این جهان و آن جهان ** مانده‌‌اند این بی‌‌رهان بی‌‌این و آن‌‌ 2490
  • سرکشی از بندگان ذو الجلال ** دان که دارند از وجود تو ملال‌‌
  • کهربا دارند چون پیدا کنند ** کاه هستی ترا شیدا کنند
  • کهربای خویش چون پنهان کنند ** زود تسلیم ترا طغیان کنند
  • آن چنان که مرتبه‌‌ی حیوانی است ** کاو اسیر و سغبه‌‌ی انسانی است‌‌
  • مرتبه‌‌ی انسان به دست اولیا ** سغبه چون حیوان شناسش ای کیا 2495
  • بنده‌‌ی خود خواند احمد در رشاد ** جمله عالم را بخوان قل یا عباد
  • عقل تو همچون شتربان تو شتر ** می‌‌کشاند هر طرف در حکم مر
  • عقل عقلند اولیا و عقلها ** بر مثال اشتران تا انتها
  • اندر ایشان بنگر آخر ز اعتبار ** یک قلاووز است جان صد هزار
  • چه قلاووز و چه اشیربان بیاب ** دیده‌ای کان دیده بیند آفتاب 2500
  • نک جهان در شب بمانده میخ دوز ** منتظر موقوف خورشید است و روز
  • اینت خورشیدی نهان در ذره‌‌ای ** شیر نر در پوستین بره‌‌ای‌‌
  • اینت دریایی نهان در زیر کاه ** پا بر این که هین منه با اشتباه‌‌
  • اشتباهی و گمانی در درون ** رحمت حق است بهر رهنمون‌‌
  • هر پیمبر فرد آمد در جهان ** فرد بود و صد جهانش در نهان 2505
  • عالم کبری به قدرت سحر کرد ** کرد خود را در کهین نقشی نورد
  • ابلهانش فرد دیدند و ضعیف ** کی ضعیف است آن که با شه شد حریف‌‌
  • ابلهان گفتند مردی بیش نیست ** وای آن کاو عاقبت اندیش نیست‌‌
  • حقیر و بی‌‌خصم دیدن دیده‌‌های حس صالح و ناقه‌‌ی صالح را، چون خواهد که حق لشکری را هلاک کند در نظر ایشان حقیر نماید خصمان را و اندک اگر چه غالب باشد آن خصم و يقللکم فی أعينهم ليقضي الله أمرا کان مفعولا
  • ناقه‌‌ی صالح به صورت بد شتر ** پی بریدندش ز جهل آن قوم مر
  • از برای آب چون خصمش شدند ** نان کور و آب کور ایشان بدند 2510
  • ناقة الله آب خورد از جوی و میغ ** آب حق را داشتند از حق دریغ‌‌
  • ناقه‌‌ی صالح چو جسم صالحان ** شد کمینی در هلاک طالحان‌‌
  • تا بر آن امت ز حکم مرگ و درد ** ناقة الله و سقیاها چه کرد
  • شحنه‌‌ی قهر خدا ز یشان بجست ** خونبهای اشتری شهری درست‌‌
  • روح همچون صالح و تن ناقه است ** روح اندر وصل و تن در فاقه است‌‌ 2515
  • روح صالح قابل آفات نیست ** زخم بر ناقه بود بر ذات نیست‌‌
  • کس نیابد بر دل ایشان ظفر ** بر صدف آمد ضرر نی بر گهر
  • روح صالح قابل آزار نیست ** نور یزدان سغبه‌‌ی کفار نیست‌‌
  • حق از آن پیوست با جسمی نهان ** تاش آزارند و بینند امتحان‌‌
  • بی‌‌خبر کآزار این آزار اوست ** آب این خم متصل با آب جوست‌‌ 2520
  • ز آن تعلق کرد با جسمی اله ** تا که گردد جمله عالم را پناه‌‌
  • ناقه‌‌ی جسم ولی را بنده باش ** تا شوی با روح صالح خواجه‌‌تاش‌‌
  • گفت صالح چون که کردید این حسد ** بعد سه روز از خدا نقمت رسد
  • بعد سه روز دگر از جان ستان ** آفتی آید که دارد سه نشان‌‌
  • رنگ روی جمله تان گردد دگر ** رنگ رنگ مختلف اندر نظر 2525
  • روز اول رویتان چون زعفران ** در دوم رو سرخ همچون ارغوان‌‌