English    Türkçe    فارسی   

1
250-299

  • جست از سوی دکان سویی گریخت ** شیشه‌‌های روغن گل را بریخت‌‌ 250
  • از سوی خانه بیامد خواجه‌‌اش ** بر دکان بنشست فارغ خواجه‌‌وش‌‌
  • دید پر روغن دکان و جامه چرب ** بر سرش زد گشت طوطی کل ز ضرب‌‌
  • روزکی چندی سخن کوتاه کرد ** مرد بقال از ندامت آه کرد
  • ریش بر می‌‌کند و می‌‌گفت ای دریغ ** کافتاب نعمتم شد زیر میغ‌‌
  • دست من بشکسته بودی آن زمان ** که زدم من بر سر آن خوش زبان‌‌ 255
  • هدیه‌‌ها می‌‌داد هر درویش را ** تا بیابد نطق مرغ خویش را
  • بعد سه روز و سه شب حیران و زار ** بر دکان بنشسته بد نومید وار
  • می‌‌نمود آن مرغ را هر گون شگفت ** تا که باشد کاندر آید او بگفت‌‌
  • جولقیی سر برهنه می‌‌گذشت ** با سر بی‌‌مو چو پشت طاس و طشت‌‌
  • طوطی اندر گفت آمد در زمان ** بانگ بر درویش زد که هی فلان‌‌ 260
  • از چه ای کل با کلان آمیختی ** تو مگر از شیشه روغن ریختی‌‌
  • از قیاسش خنده آمد خلق را ** کو چو خود پنداشت صاحب دلق را
  • کار پاکان را قیاس از خود مگیر ** گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر
  • جمله عالم زین سبب گمراه شد ** کم کسی ز ابدال حق آگاه شد
  • همسری با انبیا برداشتند ** اولیا را همچو خود پنداشتند 265
  • گفته اینک ما بشر ایشان بشر ** ما و ایشان بسته‌‌ی خوابیم و خور
  • این ندانستند ایشان از عمی ** هست فرقی در میان بی‌‌منتها
  • هر دو گون زنبور خوردند از محل ** لیک شد ز ان نیش و زین دیگر عسل‌‌
  • هر دو گون آهو گیا خوردند و آب ** زین یکی سرگین شد و ز ان مشک ناب‌‌
  • هر دو نی خوردند از یک آب خور ** این یکی خالی و آن پر از شکر 270
  • صد هزاران این چنین اشباه بین ** فرقشان هفتاد ساله راه بین‌‌
  • این خورد گردد پلیدی زو جدا ** آن خورد گردد همه نور خدا
  • این خورد زاید همه بخل و حسد ** و آن خورد زاید همه نور احد
  • این زمین پاک و ان شوره ست و بد ** این فرشته‌‌ی پاک و ان دیو است و دد
  • هر دو صورت گر بهم ماند رواست ** آب تلخ و آب شیرین را صفاست‌‌ 275
  • جز که صاحب ذوق کی شناسد بیاب ** او شناسد آب خوش از شوره آب‌‌
  • سحر را با معجزه کرده قیاس ** هر دو را بر مکر پندارد اساس‌‌
  • ساحران موسی از استیزه را ** بر گرفته چون عصای او عصا
  • زین عصا تا آن عصا فرقی است ژرف ** زین عمل تا آن عمل راهی شگرف‌‌
  • لعنة الله این عمل را در قفا ** رحمه الله آن عمل را در وفا 280
  • کافران اندر مری بوزینه طبع ** آفتی آمد درون سینه طبع‌‌
  • هر چه مردم می‌‌کند بوزینه هم ** آن کند کز مرد بیند دم‌‌به‌‌دم‌‌
  • او گمان برده که من کژدم چو او ** فرق را کی داند آن استیزه رو
  • این کند از امر و او بهر ستیز ** بر سر استیزه رویان خاک ریز
  • آن منافق با موافق در نماز ** از پی استیزه آید نی نیاز 285
  • در نماز و روزه و حج و زکات ** با منافق مومنان در برد و مات‌‌
  • مومنان را برد باشد عاقبت ** بر منافق مات اندر آخرت‌‌
  • گر چه هر دو بر سر یک بازی‌‌اند ** هر دو با هم مروزی و رازی‌‌اند
  • هر یکی سوی مقام خود رود ** هر یکی بر وفق نام خود رود
  • مومنش خوانند جانش خوش شود ** ور منافق تیز و پر آتش شود 290
  • نام او محبوب از ذات وی است ** نام این مبغوض از آفات وی است‌‌
  • میم و واو و میم و نون تشریف نیست ** لفظ مومن جز پی تعریف نیست‌‌
  • گر منافق خوانی‌‌اش این نام دون ** همچو کژدم می‌‌خلد در اندرون‌‌
  • گرنه این نام اشتقاق دوزخ است ** پس چرا در وی مذاق دوزخ است‌‌
  • زشتی آن نام بد از حرف نیست ** تلخی آن آب بحر از ظرف نیست‌‌ 295
  • حرف ظرف آمد در او معنی چو آب ** بحر معنی عنده أم الکتاب‌‌
  • بحر تلخ و بحر شیرین در جهان ** در میانشان برزخ لا یبغیان‌‌
  • وانگه این هر دو ز یک اصلی روان ** بر گذر زین هر دو رو تا اصل آن‌‌
  • زر قلب و زر نیکو در عیار ** بی‌‌محک هرگز ندانی ز اعتبار