English    Türkçe    فارسی   

1
2917-2966

  • پس قیامت روز عرض اکبر است ** عرض او خواهد که با زیب و فر است‌‌
  • هر که چون هندوی بد سودایی است ** روز عرضش نوبت رسوایی است‌‌
  • چون ندارد روی همچون آفتاب ** او نخواهد جز شبی همچون نقاب‌‌
  • برگ یک گل چون ندارد خار او ** شد بهاران دشمن اسرار او 2920
  • و انکه سر تا پا گل است و سوسن است ** پس بهار او را دو چشم روشن است‌‌
  • خار بی‌‌معنی خزان خواهد خزان ** تا زند پهلوی خود با گلستان‌‌
  • تا بپوشد حسن آن و ننگ این ** تا نبینی رنگ آن و رنگ این‌‌
  • پس خزان او را بهار است و حیات ** یک نماید سنگ و یاقوت زکات‌‌
  • باغبان هم داند آن را در خزان ** لیک دید یک به از دید جهان‌‌ 2925
  • خود جهان آن یک کس است او ابله است ** هر ستاره بر فلک جزو مه است‌‌
  • پس همی‌‌گویند هر نقش و نگار ** مژده مژده نک همی‌‌آید بهار
  • تا بود تابان شکوفه چون زره ** کی کند آن میوه‌‌ها پیدا گره‌‌
  • چون شکوفه ریخت میوه سر کند ** چون که تن بشکست جان سر بر زند
  • میوه معنی و شکوفه صورتش ** آن شکوفه مژده میوه نعمتش‌‌ 2930
  • چون شکوفه ریخت میوه شد پدید ** چون که آن کم شد شد این اندر مزید
  • تا که نان نشکست قوت کی دهد ** ناشکسته خوشه‌ها کی مَیْ دهد
  • تا هلیله نشکند با ادویه ** کی شود خود صحت افزا ادویه‌‌
  • در صفت پیر و مطاوعت وی‌‌
  • ای ضیاء الحق حسام الدین بگیر ** یک دو کاغذ بر فزا در وصف پیر
  • گر چه جسم نازکت را زور نیست ** لیک بی‌‌خورشید ما را نور نیست‌‌ 2935
  • گر چه مصباح و زجاجه گشته‌‌ای ** لیک سر خیل دلی سر رشته‌‌ای‌‌
  • چون سر رشته به دست و کام تست ** درهای عقد دل ز انعام تست‌‌
  • بر نویس احوال پیر راهدان ** پیر را بگزین و عین راه دان‌‌
  • پیر تابستان و خلقان تیر ماه ** خلق مانند شب‌‌اند و پیر ماه‌‌
  • کرده‌‌ام بخت جوان را نام پیر ** کاو ز حق پیر است نز ایام پیر 2940
  • او چنان پیری است کش آغاز نیست ** با چنان در یتیم انباز نیست‌‌
  • خود قوی‌‌تر می‌‌شود خمر کهن ** خاصه آن خمری که باشد من لدن‌‌
  • پیر را بگزین که بی‌‌پیر این سفر ** هست بس پر آفت و خوف و خطر
  • آن رهی که بارها تو رفته‌‌ای ** بی‌‌قلاووز اندر آن آشفته‌‌ای‌‌
  • پس رهی را که ندیده ستی تو هیچ ** هین مرو تنها ز رهبر سر مپیچ‌‌ 2945
  • گر نباشد سایه‌‌ی او بر تو گول ** پس ترا سر گشته دارد بانگ غول‌‌
  • غولت از ره افکند اندر گزند ** از تو داهی‌‌تر در این ره بس بدند
  • از نبی بشنو ضلال رهروان ** که چشان کرد آن بلیس بد روان‌‌
  • صد هزاران ساله راه از جاده دور ** بردشان و کردشان ادبار و عور
  • استخوانهاشان ببین و مویشان ** عبرتی گیر و مران خر سویشان‌‌ 2950
  • گردن خر گیر و سوی راه کش ** سوی ره‌‌بانان و ره دانان خوش‌‌
  • هین مهل خر را و دست از وی مدار ** ز آن که عشق اوست سوی سبزه‌‌زار
  • گر یکی دم تو به غفلت واهلیش ** او رود فرسنگ‌‌ها سوی حشیش‌‌
  • دشمن راه است خر مست علف ** ای که بس خر بنده را کرد او تلف‌‌
  • گر ندانی ره هر آن چه خر بخواست ** عکس آن کن خود بود آن راه راست‌‌ 2955
  • شاوروهن پس آن گه خالفوا ** إن من لم یعصهن تالف‌‌
  • با هوا و آرزو کم باش دوست ** چون یضلک عن سبیل الله اوست‌‌
  • این هوا را نشکند اندر جهان ** هیچ چیزی همچو سایه‌‌ی همرهان‌‌
  • وصیت کردن رسول صلی الله علیه و اله و سلم علی را علیه السلام که چون هر کسی به نوع طاعتی تقرب جوید به حق تو تقرب جوی به نصیحت عاقل و بنده‌‌ی خاص تا از همه پیش قدم تر باشی‌‌
  • گفت پیغمبر علی را کای علی ** شیر حقی پهلوانی پر دلی‌‌
  • لیک بر شیری مکن هم اعتماد ** اندر آ در سایه‌‌ی نخل امید 2960
  • اندر آ در سایه‌‌ی آن عاقلی ** کش نداند برد از ره ناقلی‌‌
  • ظل او اندر زمین چون کوه قاف ** روح او سیمرغ بس عالی طواف‌‌
  • گر بگویم تا قیامت نعت او ** هیچ آن را مقطع و غایت مجو
  • در بشر رو پوش کرده ست آفتاب ** فهم کن و الله اعلم بالصواب‌‌
  • یا علی از جمله‌‌ی طاعات راه ** بر گزین تو سایه‌‌ی خاص اله‌‌ 2965
  • هر کسی در طاعتی بگریختند ** خویشتن را مخلصی انگیختند