English    Türkçe    فارسی   

1
2945-2994

  • پس رهی را که ندیده ستی تو هیچ ** هین مرو تنها ز رهبر سر مپیچ‌‌ 2945
  • گر نباشد سایه‌‌ی او بر تو گول ** پس ترا سر گشته دارد بانگ غول‌‌
  • غولت از ره افکند اندر گزند ** از تو داهی‌‌تر در این ره بس بدند
  • از نبی بشنو ضلال رهروان ** که چشان کرد آن بلیس بد روان‌‌
  • صد هزاران ساله راه از جاده دور ** بردشان و کردشان ادبار و عور
  • استخوانهاشان ببین و مویشان ** عبرتی گیر و مران خر سویشان‌‌ 2950
  • گردن خر گیر و سوی راه کش ** سوی ره‌‌بانان و ره دانان خوش‌‌
  • هین مهل خر را و دست از وی مدار ** ز آن که عشق اوست سوی سبزه‌‌زار
  • گر یکی دم تو به غفلت واهلیش ** او رود فرسنگ‌‌ها سوی حشیش‌‌
  • دشمن راه است خر مست علف ** ای که بس خر بنده را کرد او تلف‌‌
  • گر ندانی ره هر آن چه خر بخواست ** عکس آن کن خود بود آن راه راست‌‌ 2955
  • شاوروهن پس آن گه خالفوا ** إن من لم یعصهن تالف‌‌
  • با هوا و آرزو کم باش دوست ** چون یضلک عن سبیل الله اوست‌‌
  • این هوا را نشکند اندر جهان ** هیچ چیزی همچو سایه‌‌ی همرهان‌‌
  • وصیت کردن رسول صلی الله علیه و اله و سلم علی را علیه السلام که چون هر کسی به نوع طاعتی تقرب جوید به حق تو تقرب جوی به نصیحت عاقل و بنده‌‌ی خاص تا از همه پیش قدم تر باشی‌‌
  • گفت پیغمبر علی را کای علی ** شیر حقی پهلوانی پر دلی‌‌
  • لیک بر شیری مکن هم اعتماد ** اندر آ در سایه‌‌ی نخل امید 2960
  • اندر آ در سایه‌‌ی آن عاقلی ** کش نداند برد از ره ناقلی‌‌
  • ظل او اندر زمین چون کوه قاف ** روح او سیمرغ بس عالی طواف‌‌
  • گر بگویم تا قیامت نعت او ** هیچ آن را مقطع و غایت مجو
  • در بشر رو پوش کرده ست آفتاب ** فهم کن و الله اعلم بالصواب‌‌
  • یا علی از جمله‌‌ی طاعات راه ** بر گزین تو سایه‌‌ی خاص اله‌‌ 2965
  • هر کسی در طاعتی بگریختند ** خویشتن را مخلصی انگیختند
  • تو برو در سایه‌ی عاقل گریز ** تا رهی ز آن دشمن پنهٱن ستیز
  • از همه طاعات اینت بهتر است ** سبق یابی بر هر آن سابق که هست‌‌
  • چون گرفتت پیر هین تسلیم شو ** همچو موسی زیر حکم خضر رو
  • صبر کن بر کار خضری بی‌‌نفاق ** تا نگوید خضر رو هذا فراق‌‌ 2970
  • گر چه کشتی بشکند تو دم مزن ** گر چه طفلی را کشد تو مو مکن‌‌
  • دست او را حق چو دست خویش خواند ** تا يد الله فوق أيدیهم براند
  • دست حق میراندش زنده‌‌ش کند ** زنده چه بود جان پاینده‌‌ش کند
  • هر که تنها نادرا این ره برید ** هم به عون همت پیران رسید
  • دست پیر از غایبان کوتاه نیست ** دست او جز قبضه‌‌ی الله نیست‌‌ 2975
  • غایبان را چون چنین خلعت دهند ** حاضران از غایبان لا شک بهند
  • غایبان را چون نواله می‌‌دهند ** پیش مهمان تا چه نعمتها نهند
  • کو کسی که پیش شه بندد کمر ** تا کسی که هست بیرون سوی در
  • چون گزیدی پیر نازک دل مباش ** سست و ریزیده چو آب و گل مباش‌‌
  • گر بهر زخمی تو پر کینه شوی ** پس کجا بی‌‌صیقل آیینه شوی‌‌ 2980
  • کبودی زدن قزوینی بر شانگاه صورت شیر و پشیمان شدن او به سبب زخم سوزن‌‌
  • این حکایت بشنو از صاحب بیان ** در طریق و عادت قزوینیان‌‌
  • بر تن و دست و کتفها بی‌‌گزند ** از سر سوزن کبودیها زنند
  • سوی دلاکی بشد قزوینیی ** که کبودم زن بکن شیرینیی‌‌
  • گفت چه صورت زنم ای پهلوان ** گفت بر زن صورت شیر ژیان‌‌
  • طالعم شیر است نقش شیر زن ** جهد کن رنگ کبودی سیر زن‌‌ 2985
  • گفت بر چه موضعت صورت زنم ** گفت بر شانه‌‌گهم زن آن رقم‌‌
  • چون که او سوزن فرو بردن گرفت ** درد آن در شانگه مسکن گرفت‌‌
  • پهلوان در ناله آمد کای سنی ** مر مرا کشتی چه صورت می‌‌زنی‌‌
  • گفت آخر شیر فرمودی مرا ** گفت از چه عضو کردی ابتدا
  • گفت از دمگاه آغازیده‌‌ام ** گفت دم بگذار ای دو دیده‌‌ام‌‌ 2990
  • از دم و دمگاه شیرم دم گرفت ** دمگه او دمگهم محکم گرفت‌‌
  • شیر بی‌‌دم باش گو ای شیر ساز ** که دلم سستی گرفت از زخم گاز
  • جانب دیگر گرفت آن شخص زخم ** بی‌‌محابا بی‌‌مواسا بی‌‌ز رحم‌‌
  • بانگ کرد او کاین چه اندام است از او ** گفت این گوش است ای مرد نکو