English    Türkçe    فارسی   

1
3076-3125

  • این سخن پایان ندارد هین بتاز ** سوی آن دو یار پاک پاک باز
  • صفت توحید
  • گفت یارش کاندر آ ای جمله من ** نی مخالف چون گل و خار چمن‌‌
  • رشته یکتا شد غلط کم شد کنون ** گر دو تا بینی حروف کاف و نون‌‌
  • کاف و نون همچون کمند آمد جذوب ** تا کشاند مر عدم را در خطوب‌‌
  • پس دو تا باید کمند اندر صور ** گر چه یکتا باشد آن دو در اثر 3080
  • گر دو پا گر چار پا ره را برد ** همچو مقراض دو تا یکتا برد
  • آن دو همبازان گازر را ببین ** هست در ظاهر خلافی ز آن و ز این‌‌
  • آن یکی کرباس را در آب زد ** و آن دگر همباز خشکش می‌‌کند
  • باز او آن خشک را تر می‌‌کند ** گوییا ز استیزه ضد بر می‌‌تند
  • لیک این دو ضد استیزه نما ** یکدل و یک کار باشد در رضا 3085
  • هر نبی و هر ولی را مسلکی است ** لیک تا حق می‌‌برد جمله یکی است‌‌
  • چون که جمع مستمع را خواب برد ** سنگهای آسیا را آب برد
  • رفتن این آب فوق آسیاست ** رفتنش در آسیا بهر شماست‌‌
  • چون شما را حاجت طاحون نماند ** آب را در جوی اصلی باز راند
  • ناطقه سوی دهان تعلیم راست ** ور نه خود آن نطق را جویی جداست‌‌ 3090
  • می‌‌رود بی‌‌بانگ و بی‌‌تکرارها ** تحتها الأنهار تا گلزارها
  • ای خدا جان را تو بنما آن مقام ** کاندر او بی‌‌حرف می‌‌روید کلام‌‌
  • تا که سازد جان پاک از سر قدم ** سوی عرصه‌‌ی دور پهنای عدم‌‌
  • عرصه‌‌ای بس با گشاد و با فضا ** وین خیال و هست یابد زو نوا
  • تنگتر آمد خیالات از عدم ** ز آن سبب باشد خیال اسباب غم‌‌ 3095
  • باز هستی تنگتر بود از خیال ** ز آن شود در وی قمر همچون هلال‌‌
  • باز هستی جهان حس و رنگ ** تنگتر آمد که زندانی است تنگ‌‌
  • علت تنگی است ترکیب و عدد ** جانب ترکیب حسها می‌‌کشد
  • ز آن سوی حس عالم توحید دان ** گر یکی خواهی بدان جانب بران‌‌
  • امر کن یک فعل بود و نون و کاف ** در سخن افتاد و معنی بود صاف‌‌ 3100
  • این سخن پایان ندارد باز گرد ** تا چه شد احوال گرگ اندر نبرد
  • ادب کردن شیر گرگ را که در قسمت بی‌‌ادبی کرده بود
  • گرگ را بر کند سر آن سر فراز ** تا نماند دو سری‌‌و امتیاز
  • فانتقمنا منهم است ای گرگ پیر ** چون نبودی مرده در پیش امیر
  • بعد از آن رو شیر با روباه کرد ** گفت این را بخش کن از بهر خورد
  • سجده کرد و گفت کاین گاو سمین ** چاشت خوردت باشد ای شاه گزین‌‌ 3105
  • و آن بز از بهر میان روز را ** یخنیی باشد شه پیروز را
  • و آن دگر خرگوش بهر شام هم ** شب چره‌‌ی این شاه با لطف و کرم‌‌
  • گفت ای روبه تو عدل افروختی ** این چنین قسمت ز کی آموختی‌‌
  • از کجا آموختی این ای بزرگ ** گفت ای شاه جهان از حال گرگ‌‌
  • گفت چون در عشق ما گشتی گرو ** هر سه را برگیر و بستان و برو 3110
  • روبها چون جملگی ما را شدی ** چونت آزاریم چون تو ما شدی‌‌
  • ما ترا و جمله اشکاران ترا ** پای بر گردون هفتم نه بر آ
  • چون گرفتی عبرت از گرگ دنی ** پس تو روبه نیستی شیر منی‌‌
  • عاقل آن باشد که عبرت گیرد از ** مرگ یاران در بلای محترز
  • روبه آن دم بر زبان صد شکر راند ** که مرا شیر از پی آن گرگ خواند 3115
  • گر مرا اول بفرمودی که تو ** بخش کن این را که بردی جان از او
  • پس سپاس او را که ما را در جهان ** کرد پیدا از پس پیشینیان‌‌
  • تا شنیدیم آن سیاستهای حق ** بر قرون ماضیه اندر سبق‌‌
  • تا که ما از حال آن گرگان پیش ** همچو روبه پاس خود داریم بیش‌‌
  • امت مرحومه زین رو خواندمان ** آن رسول حق و صادق در بیان‌‌ 3120
  • استخوان و پشم آن گرگان عیان ** بنگرید و پند گیرید ای مهان‌‌
  • عاقل از سر بنهد این هستی و باد ** چون شنید انجام فرعونان و عاد
  • ور بننهد دیگران از حال او ** عبرتی گیرند از اضلال او
  • تهدید کردن نوح علیه السلام مر قوم را که با من مپیچید که من رو پوشم در میان پس به حقیقت با خدای می‌‌پیچید ای مخذولان‌‌
  • گفت نوح ای سرکشان من من نی‌‌ام ** من ز جان مرده به جانان می‌‌زی‌‌ام‌‌
  • چون بمردم از حواس بو البشر ** حق مرا شد سمع و ادراک و بصر 3125