English    Türkçe    فارسی   

1
31-80

  • چون نباشد عشق را پروای او ** او چو مرغی ماند بی‌‌پر، وای او
  • من چگونه هوش دارم پیش و پس ** چون نباشد نور یارم پیش و پس‌‌
  • عشق خواهد کاین سخن بیرون بود ** آینه غماز نبود چون بود
  • آینه‌‌ت دانی چرا غماز نیست ** ز انکه زنگار از رخش ممتاز نیست‌‌
  • عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او
  • بشنوید ای دوستان این داستان ** خود حقیقت نقد حال ماست آن‌‌ 35
  • بود شاهی در زمانی پیش از این ** ملک دنیا بودش و هم ملک دین‌‌
  • اتفاقا شاه روزی شد سوار ** با خواص خویش از بهر شکار
  • یک کنیزک دید شه بر شاه راه ** شد غلام آن کنیزک جان شاه‌‌
  • مرغ جانش در قفس چون می‌‌طپید ** داد مال و آن کنیزک را خرید
  • چون خرید او را و برخوردار شد ** آن کنیزک از قضا بیمار شد 40
  • آن یکی خر داشت، پالانش نبود ** یافت پالان گرگ خر را در ربود
  • کوزه بودش آب می‌‌نامد به دست ** آب را چون یافت خود کوزه شکست‌‌
  • شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست ** گفت جان هر دو در دست شماست‌‌
  • جان من سهل است جان جانم اوست ** دردمند و خسته‌‌ام درمانم اوست‌‌
  • هر که درمان کرد مر جان مرا ** برد گنج و در و مرجان مرا 45
  • جمله گفتندش که جان‌‌بازی کنیم ** فهم گرد آریم و انبازی کنیم‌‌
  • هر یکی از ما مسیح عالمی است ** هر الم را در کف ما مرهمی است‌‌
  • گر خدا خواهد نگفتند از بطر ** پس خدا بنمودشان عجز بشر
  • ترک استثنا مرادم قسوتی است ** نی همین گفتن که عارض حالتی است‌‌
  • ای بسا ناورده استثنا به گفت ** جان او با جان استثناست جفت‌‌ 50
  • هر چه کردند از علاج و از دوا ** گشت رنج افزون و حاجت ناروا
  • آن کنیزک از مرض چون موی شد ** چشم شه از اشک خون چون جوی شد
  • از قضا سرکنگبین صفرا فزود ** روغن بادام خشکی می‌‌نمود
  • از هلیله قبض شد اطلاق رفت ** آب آتش را مدد شد همچو نفت‌‌
  • ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجه‌‌ی کنیزک و روی آوردن پادشاه به درگاه خدا و در خواب دیدن او ولی را
  • شه چو عجز آن حکیمان را بدید ** پا برهنه جانب مسجد دوید 55
  • رفت در مسجد سوی محراب شد ** سجده گاه از اشک شه پر آب شد
  • چون به خویش آمد ز غرقاب فنا ** خوش زبان بگشاد در مدح و ثنا
  • کای کمینه بخششت ملک جهان ** من چه گویم چون تو می‌‌دانی نهان‌‌
  • ای همیشه حاجت ما را پناه ** بار دیگر ما غلط کردیم راه‌‌
  • لیک گفتی گر چه می‌‌دانم سرت ** زود هم پیدا کنش بر ظاهرت‌‌ 60
  • چون بر آورد از میان جان خروش ** اندر آمد بحر بخشایش به جوش‌‌
  • در میان گریه خوابش در ربود ** دید در خواب او که پیری رو نمود
  • گفت ای شه مژده حاجاتت رواست ** گر غریبی آیدت فردا ز ماست‌‌
  • چون که آید او حکیمی حاذق است ** صادقش دان که امین و صادق است‌‌
  • در علاجش سحر مطلق را ببین ** در مزاجش قدرت حق را ببین‌‌ 65
  • چون رسید آن وعده‌‌گاه و روز شد ** آفتاب از شرق، اختر سوز شد
  • بود اندر منظره شه منتظر ** تا ببیند آن چه بنمودند سر
  • دید شخصی فاضلی پر مایه‌‌ای ** آفتابی در میان سایه‌‌ای‌‌
  • می‌‌رسید از دور مانند هلال ** نیست بود و هست بر شکل خیال‌‌
  • نیست وش باشد خیال اندر روان ** تو جهانی بر خیالی بین روان‌‌ 70
  • بر خیالی صلح‌‌شان و جنگشان ** وز خیالی فخرشان و ننگشان‌‌
  • آن خیالاتی که دام اولیاست ** عکس مه رویان بستان خداست‌‌
  • آن خیالی که شه اندر خواب دید ** در رخ مهمان همی‌‌آمد پدید
  • شه به جای حاجبان واپیش رفت ** پیش آن مهمان غیب خویش رفت
  • هر دو بحری آشنا آموخته ** هر دو جان بی‌‌دوختن بر دوخته‌‌ 75
  • گفت معشوقم تو بوده ستی نه آن ** لیک کار از کار خیزد در جهان‌‌
  • ای مرا تو مصطفی من چون عمر ** از برای خدمتت بندم کمر
  • از خداوند ولی التوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بی‌‌ادبی‌‌
  • از خدا جوییم توفیق ادب ** بی‌‌ادب محروم گشت از لطف رب‌‌
  • بی‌‌ادب تنها نه خود را داشت بد ** بلکه آتش در همه آفاق زد
  • مایده از آسمان در می‌‌رسید ** بی‌‌شری و بیع و بی‌‌گفت و شنید 80