English    Türkçe    فارسی   

1
3101-3150

  • این سخن پایان ندارد باز گرد ** تا چه شد احوال گرگ اندر نبرد
  • ادب کردن شیر گرگ را که در قسمت بی‌‌ادبی کرده بود
  • گرگ را بر کند سر آن سر فراز ** تا نماند دو سری‌‌و امتیاز
  • فانتقمنا منهم است ای گرگ پیر ** چون نبودی مرده در پیش امیر
  • بعد از آن رو شیر با روباه کرد ** گفت این را بخش کن از بهر خورد
  • سجده کرد و گفت کاین گاو سمین ** چاشت خوردت باشد ای شاه گزین‌‌ 3105
  • و آن بز از بهر میان روز را ** یخنیی باشد شه پیروز را
  • و آن دگر خرگوش بهر شام هم ** شب چره‌‌ی این شاه با لطف و کرم‌‌
  • گفت ای روبه تو عدل افروختی ** این چنین قسمت ز کی آموختی‌‌
  • از کجا آموختی این ای بزرگ ** گفت ای شاه جهان از حال گرگ‌‌
  • گفت چون در عشق ما گشتی گرو ** هر سه را برگیر و بستان و برو 3110
  • روبها چون جملگی ما را شدی ** چونت آزاریم چون تو ما شدی‌‌
  • ما ترا و جمله اشکاران ترا ** پای بر گردون هفتم نه بر آ
  • چون گرفتی عبرت از گرگ دنی ** پس تو روبه نیستی شیر منی‌‌
  • عاقل آن باشد که عبرت گیرد از ** مرگ یاران در بلای محترز
  • روبه آن دم بر زبان صد شکر راند ** که مرا شیر از پی آن گرگ خواند 3115
  • گر مرا اول بفرمودی که تو ** بخش کن این را که بردی جان از او
  • پس سپاس او را که ما را در جهان ** کرد پیدا از پس پیشینیان‌‌
  • تا شنیدیم آن سیاستهای حق ** بر قرون ماضیه اندر سبق‌‌
  • تا که ما از حال آن گرگان پیش ** همچو روبه پاس خود داریم بیش‌‌
  • امت مرحومه زین رو خواندمان ** آن رسول حق و صادق در بیان‌‌ 3120
  • استخوان و پشم آن گرگان عیان ** بنگرید و پند گیرید ای مهان‌‌
  • عاقل از سر بنهد این هستی و باد ** چون شنید انجام فرعونان و عاد
  • ور بننهد دیگران از حال او ** عبرتی گیرند از اضلال او
  • تهدید کردن نوح علیه السلام مر قوم را که با من مپیچید که من رو پوشم در میان پس به حقیقت با خدای می‌‌پیچید ای مخذولان‌‌
  • گفت نوح ای سرکشان من من نی‌‌ام ** من ز جان مرده به جانان می‌‌زی‌‌ام‌‌
  • چون بمردم از حواس بو البشر ** حق مرا شد سمع و ادراک و بصر 3125
  • چون که من من نیستم این دم ز هوست ** پیش این دم هر که دم زد کافر اوست‌‌
  • هست اندر نقش این روباه شیر ** سوی این روبه نشاید شد دلیر
  • گر ز روی صورتش می‌‌نگروی ** غره‌‌ی شیران از او می‌‌نشنوی‌‌
  • گر نبودی نوح را از حق یدی ** پس جهانی را چرا بر هم زدی‌‌
  • صد هزاران شیر بود او در تنی ** او چو آتش بود و عالم خرمنی‌‌ 3130
  • چون که خرمن پاس عشر او نداشت ** او چنان شعله بر آن خرمن گماشت‌‌
  • هر که او در پیش این شیر نهان ** بی‌‌ادب چون گرگ بگشاید دهان‌‌
  • همچو گرگ آن شیر بردراندش ** فانتقمنا منهم بر خواندش‌‌
  • زخم یابد همچو گرگ از دست شیر ** پیش شیر ابله بود کاو شد دلیر
  • کاشکی آن زخم بر تن آمدی ** تا بدی کایمان و دل سالم بدی‌‌ 3135
  • قوتم بگسست چون اینجا رسید ** چون توانم کرد این سر را پدید
  • همچو آن روبه کم اشکم کنید ** پیش او روباه بازی کم کنید
  • جمله ما و من به پیش او نهید ** ملک ملک اوست ملک او را دهید
  • چون فقیر آیید اندر راه راست ** شیر و صید شیر خود آن شماست‌‌
  • ز آنکه او پاک است و سبحان وصف اوست ** بی‌‌نیاز است او ز نغز و مغز و پوست‌‌ 3140
  • هر شکار و هر کراماتی که هست ** از برای بندگان آن شه است‌‌
  • نیست شه را طمع بهر خلق ساخت ** این همه دولت خنک آن کاو شناخت‌‌
  • آن که دولت آفرید و دو سرا ** ملک دولتها چه کار آید و را
  • پیش سبحان بس نگه دارید دل ** تا نگردید از گمان بد خجل‌‌
  • کاو ببیند سر و فکر و جستجو ** همچو اندر شیر خالص تار مو 3145
  • آن که او بی‌‌نقش ساده سینه شد ** نقشهای غیب را آیینه شد
  • سر ما را بی‌‌گمان موقن شود ** ز آن که مومن آینه‌‌ی مومن شود
  • چون زند او نقد ما را بر محک ** پس یقین را باز داند او ز شک‌‌
  • چون شود جانش محک نقدها ** پس ببیند قلب را و قلب را
  • نشاندن پادشاهان صوفیان عارف را پیش روی خویش تا چشمشان بدیشان روشن شود
  • پادشاهان را چنان عادت بود ** این شنیده باشی ار یادت بود 3150