English    Türkçe    فارسی   

1
3383-3432

  • تا ببیند دشمن خود را نزار ** تا بگیرد خاطر زشتش قرار
  • بس کسان کایشان ز طاعت گمره‌‌اند ** دل به رضوان و ثواب آن دهند
  • خود حقیقت معصیت باشد خفی ** بس کدر کان را تو پنداری صفی‌‌ 3385
  • همچو آن کر که همی‌‌پنداشته ست ** کو نکویی کرد و آن بر عکس جست‌‌
  • او نشسته خوش که خدمت کرده‌‌ام ** حق همسایه به جا آورده‌‌ام‌‌
  • بهر خود او آتشی افروخته ست ** در دل رنجور و خود را سوخته ست‌‌
  • فاتقوا النار التی أوقدتم ** إنکم فی المعصیة ازددتم‌‌
  • گفت پیغمبر به یک صاحب ریا ** صل إنک لم تصل یا فتی‌‌ 3390
  • از برای چاره‌‌ی این خوفها ** آمد اندر هر نمازی اهدنا
  • کاین نمازم را میامیز ای خدا ** با نماز ضالین و اهل ریا
  • از قیاسی که بکرد آن کر گزین ** صحبت ده ساله باطل شد بدین‌‌
  • خاصه ای خواجه قیاس حس دون ** اندر آن وحیی که هست از حد فزون‌‌
  • گوش حس تو به حرف ار در خور است ** دان که گوش غیب گیر تو کر است‌‌ 3395
  • اول کسی که در مقابله‌‌ی نص قیاس آورد ابلیس بود
  • اول آن کس کاین قیاسکها نمود ** پیش انوار خدا ابلیس بود
  • گفت نار از خاک بی‌‌شک بهتر است ** من ز نار و او ز خاک اکدر است‌‌
  • پس قیاس فرع بر اصلش کنیم ** او ز ظلمت ما ز نور روشنیم‌‌
  • گفت حق نی بل که لا انساب شد ** زهد و تقوی فضل را محراب شد
  • این نه میراث جهان فانی است ** که به انسابش بیابی جانی است‌‌ 3400
  • بلکه این میراثهای انبیاست ** وارث این جانهای اتقیاست‌‌
  • پور آن بو جهل شد مومن عیان ** پور آن نوح نبی از گمرهان‌‌
  • زاده‌‌ی خاکی منور شد چو ماه ** زاده‌‌ی آتش تویی رو رو سیاه‌‌
  • این قیاسات و تحری روز ابر ** یا به شب مر قبله را کرده ست حبر
  • لیک با خورشید و کعبه پیش رو ** این قیاس و این تحری را مجو 3405
  • کعبه نادیده مکن رو زو متاب ** از قیاس الله أعلم بالصواب‌‌
  • چون صفیری بشنوی از مرغ حق ** ظاهرش را یاد گیری چون سبق‌‌
  • وانگهی از خود قیاساتی کنی ** مر خیال محض را ذاتی کنی‌‌
  • اصطلاحاتی است مر ابدال را ** که نباشد ز آن خبر اقوال را
  • منطق الطیری به صوت آموختی ** صد قیاس و صد هوس افروختی‌‌ 3410
  • همچو آن رنجور دلها از تو خست ** کر به پندار اصابت گشته مست‌‌
  • کاتب آن وحی ز آن آواز مرغ ** برده ظنی کاو بود همباز مرغ‌‌
  • مرغ پری زد مر او را کور کرد ** نک فرو بردش به قعر مرگ و درد
  • هین به عکسی یا به ظنی هم شما ** در میفتید از مقامات سما
  • گر چه هاروتید و ماروت و فزون ** از همه بر بام نحن الصافون‌‌ 3415
  • بر بدیهای بدان رحمت کنید ** بر منی و خویش بینی کم تنید
  • هین مبادا غیرت آید از کمین ** سر نگون افتید در قعر زمین‌‌
  • هر دو گفتند ای خدا فرمان تراست ** بی‌‌امان تو امانی خود کجاست‌‌
  • این همی‌‌گفتند و دلشان می‌‌طپید ** بد کجا آید ز ما نعم العبید
  • خار خار دو فرشته هم نهشت ** تا که تخم خویش بینی را نکشت‌‌ 3420
  • پس همی‌‌گفتند کای ارکانیان ** بی‌‌خبر از پاکی روحانیان‌‌
  • ما بر این گردون تتقها می‌‌تنیم ** بر زمین آییم و شادروان زنیم‌‌
  • عدل توزیم و عبادت آوریم ** باز هر شب سوی گردون بر پریم‌‌
  • تا شویم اعجوبه‌‌ی دور زمان ** تا نهیم اندر زمین امن و امان‌‌
  • آن قیاس حال گردون بر زمین ** راست ناید فرق دارد در کمین‌‌ 3425
  • در بیان آن که حال خود و مستی خود پنهان باید داشت از جاهلان‌‌
  • بشنو الفاظ حکیم پرده‌‌ای ** سر همانجا نه که باده خورده‌‌ای‌‌
  • چون که از میخانه مستی ضال شد ** تسخر و بازیچه‌‌ی اطفال شد
  • می‌‌فتد او سو به سو بر هر رهی ** در گل و می‌‌خنددش هر ابلهی‌‌
  • او چنین و کودکان اندر پی‌‌اش ** بی‌‌خبر از مستی و ذوق می‌‌اش‌‌
  • خلق اطفال‌‌اند جز مست خدا ** نیست بالغ جز رهیده از هوا 3430
  • گفت دنیا لعب و لهو است و شما ** کودکید و راست فرماید خدا
  • از لعب بیرون نرفتی کودکی ** بی‌‌ذکات روح کی باشد ذکی‌‌