English    Türkçe    فارسی   

1
3471-3520

  • بود دو خانه مقابل دربدر ** ز آن یکی چینی ستد رومی دگر
  • چینیان صد رنگ از شه خواستند ** پس خزینه باز کرد آن ارجمند
  • هر صباحی از خزینه رنگها ** چینیان را راتبه بود از عطا
  • رومیان گفتند نی نقش و نه رنگ ** در خور آید کار را جز دفع زنگ‌‌
  • در فرو بستند و صیقل می‌‌زدند ** همچو گردون ساده و صافی شدند 3475
  • از دو صد رنگی به بی‌‌رنگی رهی است ** رنگ چون ابر است و بی‌‌رنگی مهی است‌‌
  • هر چه اندر ابر ضو بینی و تاب ** آن ز اختر دان و ماه و آفتاب‌‌
  • چینیان چون از عمل فارغ شدند ** از پی شادی دهلها می‌‌زدند
  • شه در آمد دید آن جا نقشها ** می‌‌ربود آن عقل را و فهم را
  • بعد از آن آمد به سوی رومیان ** پرده را بالا کشیدند از میان‌‌ 3480
  • عکس آن تصویر و آن کردارها ** زد بر این صافی شده دیوارها
  • هر چه آن جا دید اینجا به نمود ** دیده را از دیده خانه می‌‌ربود
  • رومیان آن صوفیانند ای پدر ** بی‌‌ز تکرار و کتاب و بی‌‌هنر
  • لیک صیقل کرده‌‌اند آن سینه‌‌ها ** پاک از آز و حرص و بخل و کینه‌‌ها
  • آن صفای آینه وصف دل است ** کاو نقوش بی‌‌عدد را قابل است‌‌ 3485
  • صورت بی‌‌صورت بی‌‌حد غیب ** ز آینه‌‌ی دل تافت بر موسی ز جیب‌‌
  • گر چه آن صورت نگنجد در فلک ** نه به عرش و فرش و دریا و سمک‌‌
  • ز آن که محدود است و معدود است آن ** آینه‌‌ی دل را نباشد حد بدان‌‌
  • عقل اینجا ساکت آمد یا مضل ** ز آنکه دل با اوست یا خود اوست دل‌‌
  • عکس هر نقشی نتابد تا ابد ** جز ز دل هم با عدد هم بی‌‌عدد 3490
  • تا ابد هر نقش نو کاید بر او ** می‌‌نماید بی‌‌حجابی اندر او
  • اهل صیقل رسته‌‌اند از بوی و رنگ ** هر دمی بینند خوبی بی‌‌درنگ‌‌
  • نقش و قشر علم را بگذاشتند ** رایت عین الیقین افراشتند
  • رفت فکر و روشنایی یافتند ** نحر و بحر آشنایی یافتند
  • مرگ کاین جمله از او در وحشت‌‌اند ** می‌‌کنند این قوم بر وی ریشخند 3495
  • کس نیابد بر دل ایشان ظفر ** بر صدف آید ضرر نی بر گهر
  • گر چه نحو و فقه را بگذاشتند ** لیک محو و فقر را برداشتند
  • تا نقوش هشت جنت تافته ست ** لوح دلشان را پذیرا یافته ست‌‌
  • برترند از عرش و کرسی و خلا ** ساکنان مقعد صدق خدا
  • پرسیدن پیغامبر علیه السلام مر زید را امروز چونی و چون برخاستی و جواب گفتن او که اصبحت مومنا یا رسول الله‌‌
  • گفت پیغمبر صباحی زید را ** کیف اصبحت ای رفیق با صفا 3500
  • گفت عبدا مومنا باز اوش گفت ** کو نشان از باغ ایمان گر شگفت‌‌
  • گفت تشنه بوده‌‌ام من روزها ** شب نخفته ستم ز عشق و سوزها
  • تا ز روز و شب گذر کردم چنان ** که از اسپر بگذرد نوک سنان‌‌
  • که از آن سو جمله‌‌ی ملت یکی ست ** صد هزاران سال و یک ساعت یکی ست‌‌
  • هست ازل را و ابد را اتحاد ** عقل را ره نیست آن سو ز افتقاد 3505
  • گفت از این ره کو رهاوردی بیار ** در خور فهم و عقول این دیار
  • گفت خلقان چون ببینند آسمان ** من ببینم عرش را با عرشیان‌‌
  • هشت جنت هفت دوزخ پیش من ** هست پیدا همچو بت پیش شمن‌‌
  • یک به یک وامی‌‌شناسم خلق را ** همچو گندم من ز جو در آسیا
  • که بهشتی کیست و بیگانه کی است ** پیش من پیدا چو مار و ماهی است‌‌ 3510
  • این زمان پیدا شده بر این گروه ** یوم تبیض و تسود وجوه‌‌
  • پیش از این هر چند جان پر عیب بود ** در رحم بود و ز خلقان غیب بود
  • الشقی من شقی فی بطن الام ** من سمات الجسم یعرف حالهم‌‌
  • تن چو مادر طفل جان را حامله ** مرگ درد زادن است و زلزله‌‌
  • جمله جانهای گذشته منتظر ** تا چگونه زاید آن جان بطر 3515
  • زنگیان گویند خود از ماست او ** رومیان گویند بس زیباست او
  • چون بزاید در جهان جان و جود ** پس نماند اختلاف بیض و سود
  • گر بود زنگی برندش زنگیان ** روم را رومی برد هم از میان‌‌
  • تا نزاد او مشکلات عالم است ** آن که نازاده شناسد او کم است‌‌
  • او مگر ینظر بنور الله بود ** کاندرون پوست او را ره بود 3520