English    Türkçe    فارسی   

1
468-517

  • جز توکل جز که تسلیم تمام ** در غم و راحت همه مکر است و دام‌‌
  • در یکی گفته که واجب خدمت است ** ور نه اندیشه‌‌ی توکل تهمت است‌‌
  • در یکی گفته که امر و نهیهاست ** بهر کردن نیست شرح عجز ماست‌‌ 470
  • تا که عجز خود ببینیم اندر آن ** قدرت حق را بدانیم آن زمان‌‌
  • در یکی گفته که عجز خود مبین ** کفر نعمت کردن است آن عجز هین‌‌
  • قدرت خود بین که این قدرت از اوست ** قدرت تو نعمت او دان که هوست‌‌
  • در یکی گفته کز این دو بر گذر ** بت بود هر چه بگنجد در نظر
  • در یکی گفته مکش این شمع را ** کین نظر چون شمع آمد جمع را 475
  • از نظر چون بگذری و از خیال ** کشته باشی نیم شب شمع وصال‌‌
  • در یکی گفته بکش باکی مدار ** تا عوض بینی نظر را صد هزار
  • که ز کشتن شمع جان افزون شود ** لیلی‌‌ات از صبر تو مجنون شود
  • ترک دنیا هر که کرد از زهد خویش ** بیش آید پیش او دنیا و پیش‌‌
  • در یکی گفته که آن چه‌‌ت داد حق ** بر تو شیرین کرد در ایجاد حق‌‌ 480
  • بر تو آسان کرد و خوش آن را بگیر ** خویشتن را در میفگن در زحیر
  • در یکی گفته که بگذار آن خود ** کان قبول طبع تو ردست و بد
  • راههای مختلف آسان شده ست ** هر یکی را ملتی چون جان شده ست‌‌
  • گر میسر کردن حق ره بدی ** هر جهود و گبر از او آگه بدی‌‌
  • در یکی گفته میسر آن بود ** که حیات دل غذای جان بود 485
  • هر چه ذوق طبع باشد چون گذشت ** بر نیارد همچو شوره ریع و کشت‌‌
  • جز پشیمانی نباشد ریع او ** جز خسارت پیش نارد بیع او
  • آن میسر نبود اندر عاقبت ** نام او باشد معسر عاقبت‌‌
  • تو معسر از میسر باز دان ** عاقبت بنگر جمال این و آن‌‌
  • در یکی گفته که استادی طلب ** عاقبت بینی نیابی در حسب‌‌ 490
  • عاقبت دیدند هر گون ملتی ** لاجرم گشتند اسیر زلتی‌‌
  • عاقبت دیدن نباشد دست‌‌باف ** ور نه کی بودی ز دینها اختلاف‌‌
  • در یکی گفته که استا هم تویی ** ز انکه استا را شناسا هم تویی‌‌
  • مرد باش و سخره‌‌ی مردان مشو ** رو سر خود گیر و سر گردان مشو
  • در یکی گفته که این جمله یکی است ** هر که او دو بیند احول مردکی است‌‌ 495
  • در یکی گفته که صد یک چون بود ** این کی اندیشد مگر مجنون بود
  • هر یکی قولی است ضد همدگر ** چون یکی باشد یکی زهر و شکر
  • تا ز زهر و از شکر در نگذری ** کی تو از گلزار وحدت بر بری‌‌
  • این نمط وین نوع ده طومار و دو ** بر نوشت آن دین عیسی را عدو
  • بیان آن که این اختلافات در صورت روش است نه در حقیقت راه
  • او ز یک رنگی عیسی بو نداشت ** وز مزاج خم عیسی خو نداشت‌‌ 500
  • جامه‌‌ی صد رنگ از آن خم صفا ** ساده و یک رنگ گشتی چون صبا
  • نیست یک رنگی کز او خیزد ملال ** بل مثال ماهی و آب زلال‌‌
  • گر چه در خشکی هزاران رنگهاست ** ماهیان را با یبوست جنگهاست‌‌
  • کیست ماهی چیست دریا در مثل ** تا بدان ماند ملک عز و جل‌‌
  • صد هزاران بحر و ماهی در وجود ** سجده آرد پیش آن اکرام و جود 505
  • چند باران عطا باران شده ** تا بدان آن بحر در افشان شده‌‌
  • چند خورشید کرم افروخته ** تا که ابر و بحر جود آموخته‌‌
  • پرتو دانش زده بر آب و طین ** تا شده دانه پذیرنده‌‌ی زمین‌‌
  • خاک امین و هر چه در وی کاشتی ** بی‌‌خیانت جنس آن برداشتی‌‌
  • این امانت ز آن امانت یافته ست ** کافتاب عدل بر وی تافته ست‌‌ 510
  • تا نشان حق نیارد نو بهار ** خاک سرها را نکرده آشکار
  • آن جوادی که جمادی را بداد ** این خبرها وین امانت وین سداد
  • مر جمادی را کند فضلش خبیر ** عاقلان را کرده قهر او ضریر
  • جان و دل را طاقت آن جوش نیست ** با که گویم در جهان یک گوش نیست‌‌
  • هر کجا گوشی بد از وی چشم گشت ** هر کجا سنگی بد از وی یشم گشت‌‌ 515
  • کیمیا ساز است چه بود کیمیا ** معجزه بخش است چه بود سیمیا
  • این ثنا گفتن ز من ترک ثناست ** کین دلیل هستی و هستی خطاست‌‌