English    Türkçe    فارسی   

1
711-760

  • همنشین اهل معنی باش تا ** هم عطا یابی و هم باشی فتا
  • جان بی‌‌معنی در این تن بی‌‌خلاف ** هست همچون تیغ چوبین در غلاف‌‌
  • تا غلاف اندر بود با قیمت است ** چون برون شد سوختن را آلت است‌‌
  • تیغ چوبین را مبر در کارزار ** بنگر اول تا نگردد کار زار
  • گر بود چوبین برو دیگر طلب ** ور بود الماس پیش آ با طرب‌‌ 715
  • تیغ در زرادخانه‌‌ی اولیاست ** دیدن ایشان شما را کیمیاست‌‌
  • جمله دانایان همین گفته همین ** هست دانا رحمة للعالمین‌‌
  • گر اناری می‌‌خری خندان بخر ** تا دهد خنده ز دانه‌‌ی او خبر
  • ای مبارک خنده‌‌اش کاو از دهان ** می‌‌نماید دل چو در از درج جان‌‌
  • نامبارک خنده‌‌ی آن لاله بود ** کز دهان او سیاهی دل نمود 720
  • نار خندان باغ را خندان کند ** صحبت مردانت از مردان کند
  • گر تو سنگ صخره و مرمر شوی ** چون به صاحب دل رسی گوهر شوی‌‌
  • مهر پاکان در میان جان نشان ** دل مده الا به مهر دل خوشان‌‌
  • کوی نومیدی مرو امیدهاست ** سوی تاریکی مرو خورشیدهاست‌‌
  • دل ترا در کوی اهل دل کشد ** تن ترا در حبس آب و گل کشد 725
  • هین غذای دل بده از هم دلی ** رو بجو اقبال را از مقبلی‌‌
  • تعظیم نعت مصطفی علیه السلام که مذکور بود در انجیل
  • بود در انجیل نام مصطفی ** آن سر پیغمبران بحر صفا
  • بود ذکر حلیه‌‌ها و شکل او ** بود ذکر غزو و صوم و اکل او
  • طایفه‌‌ی نصرانیان بهر ثواب ** چون رسیدندی بدان نام و خطاب‌‌
  • بوسه دادندی بر آن نام شریف ** رو نهادندی بر آن وصف لطیف‌‌ 730
  • اندر این فتنه که گفتیم آن گروه ** ایمن از فتنه بدند و از شکوه‌‌
  • ایمن از شر امیران و وزیر ** در پناه نام احمد مستجیر
  • نسل ایشان نیز هم بسیار شد ** نور احمد ناصر آمد یار شد
  • و آن گروه دیگر از نصرانیان ** نام احمد داشتندی مستهان‌‌
  • مستهان و خوار گشتند از فتن ** از وزیر شوم رای شوم فن‌‌ 735
  • هم مخبط دینشان و حکمشان ** از پی طومارهای کژ بیان‌‌
  • نام احمد این چنین یاری کند ** تا که نورش چون نگهداری کند
  • نام احمد چون حصاری شد حصین ** تا چه باشد ذات آن روح الامین
  • حکایت پادشاه جهود دیگر که در هلاک دین عیسی سعی نمود
  • بعد از این خون ریز درمان ناپذیر ** کاندر افتاد از بلای آن وزیر
  • یک شه دیگر ز نسل آن جهود ** در هلاک قوم عیسی رو نمود 740
  • گر خبر خواهی از این دیگر خروج ** سوره بر خوان و السما ذات البروج‌‌
  • سنت بد کز شه اول بزاد ** این شه دیگر قدم بر وی نهاد
  • هر که او بنهاد ناخوش سنتی ** سوی او نفرین رود هر ساعتی‌‌
  • نیکوان رفتند و سنتها بماند ** وز لئیمان ظلم و لعنتها بماند
  • تا قیامت هر که جنس آن بدان ** در وجود آید بود رویش بدان‌‌ 745
  • رگ رگ است این آب شیرین و آب شور ** در خلایق می‌‌رود تا نفخ صور
  • نیکوان را هست میراث از خوش‌‌آب ** آن چه میراث است أورثنا الکتاب‌‌
  • شد نیاز طالبان ار بنگری ** شعله‌‌ها از گوهر پیغمبری‌‌
  • شعله‌‌ها با گوهران گردان بود ** شعله آن جانب رود هم کان بود
  • نور روزن گرد خانه می‌‌دود ** ز آنکه خور برجی به برجی می‌‌رود 750
  • هر که را با اختری پیوستگی است ** مر و را با اختر خود هم تگی است‌‌
  • طالعش گر زهره باشد در طرب ** میل کلی دارد و عشق و طلب‌‌
  • ور بود مریخی خون‌‌ریز خو ** جنگ و بهتان و خصومت جوید او
  • اخترانند از ورای اختران ** که احتراق و نحس نبود اندر آن‌‌
  • سایران در آسمانهای دگر ** غیر این هفت آسمان معتبر 755
  • راسخان در تاب انوار خدا ** نی بهم پیوسته نی از هم جدا
  • هر که باشد طالع او ز آن نجوم ** نفس او کفار سوزد در رجوم‌‌
  • خشم مریخی نباشد خشم او ** منقلب رو غالب و مغلوب خو
  • نور غالب ایمن از نقص و غسق ** در میان اصبعین نور حق‌‌
  • حق فشاند آن نور را بر جانها ** مقبلان برداشته دامانها 760