English    Türkçe    فارسی   

1
938-987

  • سعی شکر نعمتش قدرت بود ** جبر تو انکار آن نعمت بود
  • شکر قدرت قدرتت افزون کند ** جبر نعمت از کفت بیرون کند
  • جبر تو خفتن بود در ره مخسب ** تا نبینی آن در و درگه مخسب‌‌ 940
  • هان مخسب ای جبری بی‌‌اعتبار ** جز به زیر آن درخت میوه‌‌دار
  • تا که شاخ افشان کند هر لحظه باد ** بر سر خفته بریزد نقل و زاد
  • جبر و خفتن در میان ره زنان ** مرغ بی‌‌هنگام کی یابد امان‌‌
  • ور اشارتهاش را بینی زنی ** مرد پنداری و چون بینی زنی‌‌
  • این قدر عقلی که داری گم شود ** سر که عقل از وی بپرد دم شود 945
  • ز آن که بی‌‌شکری بود شوم و شنار ** می‌‌برد بی‌‌شکر را در قعر نار
  • گر توکل می‌‌کنی در کار کن ** کشت کن پس تکیه بر جبار کن‌‌
  • باز ترجیح نهادن نخجیران توکل را بر جهد
  • جمله با وی بانگها برداشتند ** کان حریصان که سببها کاشتند
  • صد هزار اندر هزار از مرد و زن ** پس چرا محروم ماندند از زمن‌‌
  • صد هزاران قرن ز آغاز جهان ** همچو اژدرها گشاده صد دهان‌‌ 950
  • مکرها کردند آن دانا گروه ** که ز بن بر کنده شد ز آن مکر کوه‌‌
  • کرد وصف مکرهاشان ذو الجلال ** لتزول منه اقلال الجبال‌‌
  • جز که آن قسمت که رفت اندر ازل ** روی ننمود از شکار و از عمل‌‌
  • جمله افتادند از تدبیر و کار ** ماند کار و حکم‌‌های کردگار
  • کسب جز نامی مدان ای نامدار ** جهد جز وهمی مپندار ای عیار 955
  • نگریستن عزراییل بر مردی و گریختن آن مرد در سرای سلیمان و تقریر ترجیح توکل بر جهد و قلت فایده‌‌ی جهد
  • زاد مردی چاشتگاهی در رسید ** در سرا عدل سلیمان در دوید
  • رویش از غم زرد و هر دو لب کبود ** پس سلیمان گفت ای خواجه چه بود
  • گفت عزراییل در من این چنین ** یک نظر انداخت پر از خشم و کین‌‌
  • گفت هین اکنون چه می‌‌خواهی بخواه ** گفت فرما باد را ای جان پناه‌‌
  • تا مرا ز ینجا به هندستان برد ** بو که بنده کان طرف شد جان برد 960
  • نک ز درویشی گریزانند خلق ** لقمه‌‌ی حرص و امل ز آنند خلق‌‌
  • ترس درویشی مثال آن هراس ** حرص و کوشش را تو هندستان شناس‌‌
  • باد را فرمود تا او را شتاب ** برد سوی قعر هندستان بر آب‌‌
  • روز دیگر وقت دیوان و لقا ** پس سلیمان گفت عزراییل را
  • کان مسلمان را بخشم از چه چنان ** بنگریدی تا شد آواره ز خان‌‌ 965
  • گفت من از خشم کی کردم نظر ** از تعجب دیدمش در رهگذر
  • که مرا فرمود حق که امروز هان ** جان او را تو به هندستان ستان‌‌
  • از عجب گفتم گر او را صد پر است ** او به هندستان شدن دور اندر است‌‌
  • تو همه کار جهان را همچنین ** کن قیاس و چشم بگشا و ببین‌‌
  • از که بگریزیم از خود ای محال ** از که برباییم از حق ای وبال‌‌ 970
  • باز ترجیح‌‌نهادن شیر جهد را بر توکل و فواید جهد را بیان کردن‌‌
  • شیر گفت آری و لیکن هم ببین ** جهدهای انبیا و مومنین‌‌
  • حق تعالی جهدشان را راست کرد ** آن چه دیدند از جفا و گرم و سرد
  • حیله‌‌هاشان جمله حال آمد لطیف ** کل شی‌‌ء من ظریف هو ظریف‌‌
  • دامهاشان مرغ گردونی گرفت ** نقصهاشان جمله افزونی گرفت‌‌
  • جهد می‌‌کن تا توانی ای کیا ** در طریق انبیا و اولیا 975
  • با قضا پنجه زدن نبود جهاد ** ز آن که این را هم قضا بر ما نهاد
  • کافرم من گر زیان کرده ست کس ** در ره ایمان و طاعت یک نفس‌‌
  • سر شکسته نیست این سر را مبند ** یک دو روزک جهد کن باقی بخند
  • بد محالی جست کاو دنیا بجست ** نیک حالی جست کاو عقبی بجست‌‌
  • مکرها در کسب دنیا بارد است ** مکرها در ترک دنیا وارد است‌‌ 980
  • مکر آن باشد که زندان حفره کرد ** آن که حفره بست آن مکری ست سرد
  • این جهان زندان و ما زندانیان ** حفره کن زندان و خود را وارهان‌‌
  • چیست دنیا از خدا غافل بدن ** نی قماش و نقره و میزان و زن‌‌
  • مال را کز بهر دین باشی حمول ** نعم مال صالح خواندش رسول‌‌
  • آب در کشتی هلاک کشتی است ** آب اندر زیر کشتی پشتی است‌‌ 985
  • چون که مال و ملک را از دل براند ** ز آن سلیمان خویش جز مسکین نخواند
  • کوزه‌‌ی سر بسته اندر آب زفت ** از دل پر باد فوق آب رفت‌‌