English    Türkçe    فارسی   

2
1692-1741

  • گویی‏اش خیر است لیکن خیر من ** کس نشاید که بداند غیر من‏
  • گر بگویم نک نشانم فوت شد ** چون نشان شد فوت وقت موت شد
  • بنگری در روی هر مرد سوار ** گویدت منگر مرا دیوانه‏وار
  • گویی‏اش من صاحبی گم کرده‏ام ** رو به جستجوی او آورده‏ام‏ 1695
  • دولتت پاینده بادا ای سوار ** رحم کن بر عاشقان معذور دار
  • چون طلب کردی به جد آمد نظر ** جد خطا نکند چنین آمد خبر
  • ناگهان آمد سواری نیک بخت ** پس گرفت اندر کنارت سخت سخت‏
  • تو شدی بی‏هوش و افتادی به طاق ** بی‏خبر گفت اینت سالوس و نفاق‏
  • او چه می‏بیند در او این شور چیست ** او نداند کان نشان وصل کیست‏ 1700
  • این نشان در حق او باشد که دید ** آن دگر را کی نشان آید پدید
  • هر زمان کز وی نشانی می‏رسید ** شخص را جانی به جانی می‏رسید
  • ماهی بی‏چاره را پیش آمد آب ** این نشانها تلک آیات الکتاب‏
  • پس نشانیها که اندر انبیاست ** خاص آن جان را بود کاو آشناست‏
  • این سخن ناقص بماند و بی‏قرار ** دل ندارم بی‏دلم معذور دار 1705
  • ذره‏ها را کی تواند کس شمرد ** خاصه آن کاو عشق عقل او ببرد
  • می‏شمارم برگهای باغ را ** می‏شمارم بانگ کبک و زاغ را
  • در شمار اندر نیاید لیک من ** می‏شمارم بهر رشد ممتحن‏
  • نحس کیوان یا که سعد مشتری ** ناید اندر حصر گر چه بشمری‏
  • لیک هم بعضی از این هر دو اثر ** شرح باید کرد یعنی نفع و ضر 1710
  • تا شود معلوم آثار قضا ** شمه ای مر اهل سعد و نحس را
  • طالع آن کس که باشد مشتری ** شاد گردد از نشاط و سروری‏
  • و انکه را طالع زحل از هر شرور ** احتیاطش لازم آید در امور
  • گر بگویم آن زحل استاره را ** ز آتشش سوزد مر آن بی‏چاره را
  • اذکروا الله شاه ما دستور داد ** اندر آتش دید ما را نور داد 1715
  • گفت اگر چه پاکم از ذکر شما ** نیست لایق مر مرا تصویرها
  • لیک هرگز مست تصویر و خیال ** در نیابد ذات ما را بی‏مثال‏
  • ذکر جسمانه خیال ناقص است ** وصف شاهانه از آنها خالص است‏
  • شاه را گوید کسی جولاه نیست ** این چه مدح است این مگر آگاه نیست‏
  • انکار کردن موسی علیه السلام بر مناجات شبان‏
  • دید موسی یک شبانی را به راه ** کاو همی‏گفت ای خدا و ای اله‏ 1720
  • تو کجایی تا شوم من چاکرت ** چارقت دوزم کنم شانه سرت‏
  • جامه‏ات شویم شپشهایت کشم ** شیر پیشت آورم ای محتشم‏
  • دستکت بوسم بمالم پایکت ** وقت خواب آید بروبم جایکت‏
  • ای فدای تو همه بزهای من ** ای به یادت هیهی و هیهای من‏
  • این نمط بی‏هوده می‏گفت آن شبان ** گفت موسی با کی است این ای فلان‏ 1725
  • گفت با آن کس که ما را آفرید ** این زمین و چرخ از او آمد پدید
  • گفت موسی های خیره‏سر شدی ** خود مسلمان ناشده کافر شدی‏
  • این چه ژاژست و چه کفر است و فشار ** پنبه‏ای اندر دهان خود فشار
  • گند کفر تو جهان را گنده کرد ** کفر تو دیبای دین را ژنده کرد
  • چارق و پا تابه لایق مر تراست ** آفتابی را چنینها کی رواست‏ 1730
  • گر نبندی زین سخن تو حلق را ** آتشی آید بسوزد خلق را
  • آتشی گر نامده ست این دود چیست ** جان سیه گشته روان مردود چیست‏
  • گر همی‏دانی که یزدان داور است ** ژاژ و گستاخی ترا چون باور است‏
  • دوستی بی‏خرد خود دشمنی است ** حق تعالی زین چنین خدمت غنی است‏
  • با که می‏گویی تو این با عم و خال ** جسم و حاجت در صفات ذو الجلال‏ 1735
  • شیر او نوشد که در نشو و نماست ** چارق او پوشد که او محتاج پاست‏
  • ور برای بنده‏ش است این گفت‏وگو ** آن که حق گفت او من است و من خود او
  • آن که گفت انی مرضت لم تعد ** من شدم رنجور او تنها نشد
  • آن که بی‏یسمع و بی‏یبصر شده ست ** در حق آن بنده این هم بی‏هده ست‏
  • بی‏ادب گفتن سخن با خاص حق ** دل بمیراند سیه دارد ورق‏ 1740
  • گر تو مردی را بخوانی فاطمه ** گر چه یک جنسند مرد و زن همه‏