English    Türkçe    فارسی   

2
2280-2329

  • عمر اگر صد سال خود مهلت دهد ** اوت هر روزی بهانه‏ی نو نهد 2280
  • گرم گوید وعده‏های سرد را ** جادویی مردی ببندد مرد را
  • ای ضیاء الحق حسام الدین بیا ** که نروید بی‏تو از شوره گیا
  • از فلک آویخته شد پرده‏ای ** از پی نفرین دل آزرده‏ای‏
  • این قضا را هم قضا داند علاج ** عقل خلقان در قضا گیج است گیج‏
  • اژدها گشته ست آن مار سیاه ** آن که کرمی بود افتاده به راه‏ 2285
  • اژدها و مار اندر دست تو ** شد عصا ای جان موسی مست تو
  • حکم خذها لا تخف دادت خدا ** تا به دستت اژدها گردد عصا
  • هین ید بیضا نما ای پادشاه ** صبح نو بگشا ز شبهای سیاه‏
  • دوزخی افروخت در وی دم فسون ** ای دم تو از دم دریا فزون‏
  • بحر مکار است بنموده کفی ** دوزخ است از مکر بنموده تفی‏ 2290
  • ز آن نماید مختصر در چشم تو ** تا زبون بینیش جنبد خشم تو
  • همچنان که لشکر انبوه بود ** مر پیمبر را به چشم اندک نمود
  • تا بر ایشان زد پیمبر بی‏خطر ** ور فزون دیدی از آن کردی حذر
  • آن عنایت بود و اهل آن بدی ** احمدا ور نه تو بد دل می‏شدی‏
  • کم نمود او را و اصحاب و را ** آن جهاد ظاهر وباطن خدا 2295
  • تا میسر کرد یسری را بر او ** تا ز عسری او بگردانید رو
  • کم نمودن مر و را پیروز بود ** که حقش یار و طریق آموز بود
  • آن که حق پشتش نباشد از ظفر ** وای اگر گربش نماید شیر نر
  • وای اگر صدرا یکی بیند ز دور ** تا به چالش اندر آید از غرور
  • ز آن نماید ذو الفقاری حربه‏ای ** ز آن نماید شیر نر چون گربه‏ای‏ 2300
  • تا دلیر اندر فتد احمق به جنگ ** و اندر آردشان بدین حیلت به چنگ‏
  • تا به پای خویش باشند آمده ** آن فلیوان جانب آتش‏کده‏
  • کاه برگی می‏نماید تا تو زود ** پف کنی کاو را برانی از وجود
  • هین که آن که کوهها بر کنده است ** زو جهان گریان و او در خنده است‏
  • می‏نماید تا به کعب این آب جو ** صد چو عاج ابن عنق شد غرق او 2305
  • می‏نماید موج خونش تل مشک ** می‏نماید قعر دریا خاک خشک‏
  • خشک دید آن بحر را فرعون کور ** تا در او راند از سر مردی و زور
  • چون در آید در تگ دریا بود ** دیده‏ی فرعون کی بینا بود
  • دیده بینا از لقای حق شود ** حق کجا هم راز هر احمق شود
  • قند بیند خود شود زهر قتول ** راه بیند خود بود آن بانگ غول‏ 2310
  • ای فلک در فتنه‏ی آخر زمان ** تیز می‏گردی بده آخر زمان‏
  • خنجر تیزی تو اندر قصد ما ** نیش زهر آلوده‏ای در فصد ما
  • ای فلک از رحم حق آموز رحم ** بر دل موران مزن چون مار زخم‏
  • حق آن که چرخه‏ی چرخ ترا ** کرد گردان بر فراز این سرا
  • که دگرگون گردی و رحمت کنی ** پیش از آن که بیخ ما را بر کنی‏ 2315
  • حق آن که دایگی کردی نخست ** تا نهال ما ز آب و خاک رست‏
  • حق آن شه که ترا صاف آفرید ** کرد چندان مشعله در تو پدید
  • آن چنان معمور و باقی داشتت ** تا که دهری از ازل پنداشتت‏
  • شکر دانستیم آغاز ترا ** انبیا گفتند آن راز ترا
  • آدمی داند که خانه حادث است ** عنکبوتی نه که در وی عابث است‏ 2320
  • پشه کی داند که این باغ از کی است ** کاو بهاران زاد و مرگش در دی است‏
  • کرم کاندر چوب زاید سست حال ** کی بداند چوب را وقت نهال‏
  • ور بداند کرم از ماهیتش ** عقل باشد کرم باشد صورتش‏
  • عقل خود را می‏نماید رنگها ** چون پری دور است از آن فرسنگ‏ها
  • از ملک بالاست چه جای پری ** تو مگس پری به پستی می‏پری‏ 2325
  • گر چه عقلت سوی بالا می‏پرد ** مرغ تقلیدت به پستی می‏چرد
  • علم تقلیدی وبال جان ماست ** عاریه ست و ما نشسته کان ماست‏
  • زین خرد جاهل همی باید شدن ** دست در دیوانگی باید زدن‏
  • هر چه بینی سود خود ز آن می‏گریز ** زهر نوش و آب حیوان را بریز