English    Türkçe    فارسی   

2
2646-2695

  • آن یکی بازی که بد من باختم ** خویشتن را در بلا انداختم‏
  • در بلا هم می‏چشم لذات او ** مات اویم مات اویم مات او
  • چون رهاند خویشتن را ای سره ** هیچ کس در شش جهت از شش دره‏
  • جزو شش از کل شش چون وارهد ** خاصه که بی‏چون مر او را کژ نهد
  • هر که در شش او درون آتش است ** اوش برهاند که خلاق شش است‏ 2650
  • خود اگر کفر است و گر ایمان او ** دست باف حضرت است و آن او
  • باز تقریر کردن معاویه با ابلیس مکر او را
  • گفت امیر او را که اینها راست است ** لیک بخش تو ازینها کاست است‏
  • صد هزاران را چو من تو ره زدی ** حفره کردی در خزینه آمدی‏
  • آتشی از تو نسوزم چاره نیست ** کیست کز دست تو جامه‏ش پاره نیست‏
  • طبعت ای آتش چو سوزانیدنی است ** تا نسوزانی تو چیزی چاره نیست‏ 2655
  • لعنت این باشد که سوزانت کند ** اوستاد جمله دزدانت کند
  • با خدا گفتی شنیدی رو برو ** من چه باشم پیش مکرت ای عدو
  • معرفتهای تو چون بانگ صفیر ** بانگ مرغانی است لیکن مرغ گیر
  • صد هزاران مرغ را آن ره زده ست ** مرغ غره کاشنایی آمده ست‏
  • در هوا چون بشنود بانگ صفیر ** از هوا آید شود اینجا اسیر 2660
  • قوم نوح از مکر تو در نوحه‏اند ** دل کباب و سینه شرحه شرحه‏اند
  • عاد را تو باد دادی در جهان ** در فگندی در عذاب و اندهان‏
  • از تو بود آن سنگسار قوم لوط ** در سیاه آبه ز تو خوردند غوط
  • مغز نمرود از تو آمد ریخته ** ای هزاران فتنه‏ها انگیخته‏
  • عقل فرعون ذکی فیلسوف ** کور گشت از تو نیابید او وقوف‏ 2665
  • بو لهب هم از تو نااهلی شده ** بو الحکم هم از تو بو جهلی شده‏
  • ای بر این شطرنج بهر یاد را ** مات کرده صد هزار استاد را
  • ای ز فرزین بندهای مشکلت ** سوخته دلها سیه گشته دلت‏
  • بحر مکری تو خلایق قطره‏ای ** تو چو کوهی وین سلیمان ذره‏ای‏
  • کی رهد از مکر تو ای مختصم ** غرق طوفانیم الا من عصم‏ 2670
  • بس ستاره‏ی سعد از تو محترق ** بس سپاه و جمع از تو مفترق‏
  • باز جواب گفتن ابلیس معاویه را
  • گفت ابلیسش گشای این عقد را ** من محکم قلب را و نقد را
  • امتحان شیر و کلبم کرد حق ** امتحان نقد و قلبم کرد حق‏
  • قلب را من کی سیه رو کرده‏ام ** صیرفی‏ام قیمت او کرده‏ام‏
  • نیکوان را ره نمایی می‏کنم ** شاخه‏های خشک را بر می‏کنم‏ 2675
  • این علفها می‏نهم از بهر چیست ** تا پدید آید که حیوان جنس کیست‏
  • گرگ از آهو چو زاید کودکی ** هست در گرگیش و آهویی شکی‏
  • تو گیاه و استخوان پیشش بریز ** تا کدامین سو کند او گام تیز
  • گر به سوی استخوان آید سگ است ** ور گیا خواهد یقین آهو رگ است‏
  • قهر و لطفی جفت شد با همدگر ** زاد از این هر دو جهانی خیر و شر 2680
  • تو گیاه و استخوان را عرضه کن ** قوت نفس و قوت جان را عرضه کن‏
  • گر غذای نفس جوید ابتر است ** ور غذای روح خواهد سرور است‏
  • گر کند او خدمت تن هست خر ** ور رود در بحر جان یابد گهر
  • گر چه این دو مختلف خیر و شراند ** لیک این هر دو به یک کار اندراند
  • انبیا طاعات عرضه می‏کنند ** دشمنان شهوات عرضه می‏کنند 2685
  • نیک را چون بد کنم یزدان نی‏ام ** داعیم من خالق ایشان نی‏ام‏
  • خوب را من زشت سازم رب نه‏ام ** زشت را و خوب را آیینه‏ام‏
  • سوخت هندو آینه از درد را ** کاین سیه رو می‏نماید مرد را
  • او مرا غماز کرد و راست گو ** تا بگویم زشت کو و خوب کو
  • من گواهم بر گوا زندان کجاست ** اهل زندان نیستم ایزد گواست‏ 2690
  • هر کجا بینم نهال میوه‏دار ** تربیتها می‏کنم من دایه‏وار
  • هر کجا بینم درخت تلخ و خشک ** می‏برم تا وارهد از پشک مشک‏
  • خشک گوید باغبان را کای فتی ** مر مرا چه می‏بری سر بی‏خطا
  • باغبان گوید خمش ای زشت خو ** بس نباشد خشکی تو جرم تو
  • خشک گوید راستم من کژ نی‏ام ** تو چرا بی‏جرم می‏بری پیم‏ 2695