English    Türkçe    فارسی   

2
2668-2717

  • ای ز فرزین بندهای مشکلت ** سوخته دلها سیه گشته دلت‏
  • بحر مکری تو خلایق قطره‏ای ** تو چو کوهی وین سلیمان ذره‏ای‏
  • کی رهد از مکر تو ای مختصم ** غرق طوفانیم الا من عصم‏ 2670
  • بس ستاره‏ی سعد از تو محترق ** بس سپاه و جمع از تو مفترق‏
  • باز جواب گفتن ابلیس معاویه را
  • گفت ابلیسش گشای این عقد را ** من محکم قلب را و نقد را
  • امتحان شیر و کلبم کرد حق ** امتحان نقد و قلبم کرد حق‏
  • قلب را من کی سیه رو کرده‏ام ** صیرفی‏ام قیمت او کرده‏ام‏
  • نیکوان را ره نمایی می‏کنم ** شاخه‏های خشک را بر می‏کنم‏ 2675
  • این علفها می‏نهم از بهر چیست ** تا پدید آید که حیوان جنس کیست‏
  • گرگ از آهو چو زاید کودکی ** هست در گرگیش و آهویی شکی‏
  • تو گیاه و استخوان پیشش بریز ** تا کدامین سو کند او گام تیز
  • گر به سوی استخوان آید سگ است ** ور گیا خواهد یقین آهو رگ است‏
  • قهر و لطفی جفت شد با همدگر ** زاد از این هر دو جهانی خیر و شر 2680
  • تو گیاه و استخوان را عرضه کن ** قوت نفس و قوت جان را عرضه کن‏
  • گر غذای نفس جوید ابتر است ** ور غذای روح خواهد سرور است‏
  • گر کند او خدمت تن هست خر ** ور رود در بحر جان یابد گهر
  • گر چه این دو مختلف خیر و شراند ** لیک این هر دو به یک کار اندراند
  • انبیا طاعات عرضه می‏کنند ** دشمنان شهوات عرضه می‏کنند 2685
  • نیک را چون بد کنم یزدان نی‏ام ** داعیم من خالق ایشان نی‏ام‏
  • خوب را من زشت سازم رب نه‏ام ** زشت را و خوب را آیینه‏ام‏
  • سوخت هندو آینه از درد را ** کاین سیه رو می‏نماید مرد را
  • او مرا غماز کرد و راست گو ** تا بگویم زشت کو و خوب کو
  • من گواهم بر گوا زندان کجاست ** اهل زندان نیستم ایزد گواست‏ 2690
  • هر کجا بینم نهال میوه‏دار ** تربیتها می‏کنم من دایه‏وار
  • هر کجا بینم درخت تلخ و خشک ** می‏برم تا وارهد از پشک مشک‏
  • خشک گوید باغبان را کای فتی ** مر مرا چه می‏بری سر بی‏خطا
  • باغبان گوید خمش ای زشت خو ** بس نباشد خشکی تو جرم تو
  • خشک گوید راستم من کژ نی‏ام ** تو چرا بی‏جرم می‏بری پیم‏ 2695
  • باغبان گوید اگر مسعودی‏ای ** کاشکی کژ بودی‏ای تر بودی‏ای‏
  • جاذب آب حیاتی گشته‏ای ** اندر آب زندگی آغشتی‏ای‏
  • تخم تو بد بوده است و اصل تو ** با درخت خوش نبوده وصل تو
  • شاخ تلخ ار با خوشی وصلت کند ** آن خوشی اندر نهادش بر زند
  • عنف کردن معاویه با ابلیس‏
  • گفت امیر ای راه زن حجت مگو ** مر ترا ره نیست در من ره مجو 2700
  • ره زنی و من غریب و تاجرم ** هر لباساتی که آری کی خرم‏
  • گرد رخت من مگرد از کافری ** تو نه ای رخت کسی را مشتری‏
  • مشتری نبود کسی را راه زن ** ور نماید مشتری مکر است و فن‏
  • تا چه دارد این حسود اندر کدو ** ای خدا فریاد ما را زین عدو
  • گر یکی فصلی دگر در من دمد ** در رباید از من این ره زن نمد 2705
  • نالیدن معاویه به حضرت حق تعالی از ابلیس و نصرت خواستن‏
  • این حدیثش همچو دود است ای اله ** دست گیر ار نه گلیمم شد سیاه‏
  • من به حجت بر نیایم با بلیس ** کاوست فتنه‏ی هر شریف و هر خسیس‏
  • آدمی که علم الاسما بک است ** در تک چون برق این سگ بی‏تک است‏
  • از بهشت انداختش بر روی خاک ** چون سمک در شست او شد از سماک‏
  • نوحه‏ی إنا ظلمنا می‏زدی ** نیست دستان و فسونش را حدی‏ 2710
  • اندرون هر حدیث او شر است ** صد هزاران سحر در وی مضمر است‏
  • مردی مردان ببندد در نفس ** در زن و در مرد افروزد هوس‏
  • ای بلیس خلق سوز فتنه جو ** بر چی‏ام بیدار کردی راست گو
  • باز تقریر ابلیس تلبیس خود را
  • گفت هر مردی که باشد بد گمان ** نشنود او راست را با صد نشان‏
  • هر درونی که خیال‏اندیش شد ** چون دلیل آری خیالش بیش شد 2715
  • چون سخن دروی رود علت شود ** تیغ غازی دزد را آلت شود
  • پس جواب او سکوت است و سکون ** هست با ابله سخن گفتن جنون‏