English    Türkçe    فارسی   

2
3005-3054

  • سیئاتم چون وسیلت شد به حق ** پس مزن بر سیئاتم هیچ دق‏ 3005
  • مر ترا صدق تو طالب کرده بود ** مر مرا جد و طلب صدقی گشود
  • صدق تو آورد در جستن ترا ** جستنم آورد در صدقی مرا
  • تخم دولت در زمین می‏کاشتم ** سخره و بیگار می‏پنداشتم‏
  • آن نبد بیگار کسبی بود چست ** هر یکی دانه که کشتم صد برست‏
  • دزد سوی خانه‏ای شد زیر دست ** چون در آمد دید کان خانه‏ی خود است‏ 3010
  • گرم باش ای سرد تا گرمی رسد ** با درشتی ساز تا نرمی رسد
  • آن دو اشتر نیست آن یک اشتر است ** تنگ آمد لفظ معنی بس پر است‏
  • لفظ در معنی همیشه نارسان ** ز آن پیمبر گفت قد کل لسان‏
  • نطق اصطرلاب باشد در حساب ** چه قدر داند ز چرخ و آفتاب‏
  • خاصه چرخی کاین فلک زو پره‏ای است ** آفتاب از آفتابش ذره‏ای است‏ 3015
  • بیان آن که در هر نفسی فتنه‏ی مسجد ضرار است‏
  • چون پدید آمد که آن مسجد نبود ** خانه‏ی حیلت بد و دام جهود
  • پس نبی فرمود کان را بر کنید ** مطرحه‏ی خاشاک و خاکستر کنید
  • صاحب مسجد چو مسجد قلب بود ** دانه‏ها بر دام ریزی نیست جود
  • گوشت کاندر شست تو ماهی رباست ** آن چنان لقمه نه بخشش نه سخاست‏
  • مسجد اهل قبا کان بد جماد ** آن چه کفو او نبد راهش نداد 3020
  • در جمادات این چنین حیفی نرفت ** زد در آن ناکفو امیر داد نفت‏
  • پس حقایق را که اصل اصلهاست ** دان که آن جا فرق‏ها و فصل‏هاست‏
  • نه حیاتش چون حیات او بود ** نه مماتش چون ممات او بود
  • گور او هرگز چو گور او مدان ** خود چه گویم حال فرق آن جهان‏
  • بر محک زن کار خود ای مرد کار ** تا نسازی مسجد اهل ضرار 3025
  • بس بر آن مسجد کنان تسخر زدی ** چون نظر کردی تو خود ز یشان بدی‏
  • حکایت هندو که با یار خود جنگ می‏کرد بر کاری و خبر نداشت که او هم بدان مبتلاست‏
  • چار هندو در یکی مسجد شدند ** بهر طاعت راکع و ساجد شدند
  • هر یکی بر نیتی تکبیر کرد ** در نماز آمد به مسکینی و درد
  • موذن آمد از یکی لفظی بجست ** کای موذن بانگ کردی وقت هست‏
  • گفت آن هندوی دیگر از نیاز ** هی سخن گفتی و باطل شد نماز 3030
  • آن سوم گفت آن دوم را ای عمو ** چه زنی طعنه بر او خود را بگو
  • آن چهارم گفت حمد الله که من ** در نیفتادم به چه چون آن سه تن‏
  • پس نماز هر چهاران شد تباه ** عیب گویان بیشتر گم کرده راه‏
  • ای خنک جانی که عیب خویش دید ** هر که عیبی گفت آن بر خود خرید
  • ز انکه نیم او ز عیبستان بده ست ** و آن دگر نیمش ز غیبستان بده ست‏ 3035
  • چون که بر سر مر ترا ده ریش هست ** مرهمت بر خویش باید کار بست‏
  • عیب کردن ریش را داروی اوست ** چون شکسته گشت جای ارحمواست‏
  • گر همان عیبت نبود ایمن مباش ** بو که آن عیب از تو گردد نیز فاش‏
  • لا تخافوا از خدا نشنیده‏ای ** پس چه خود را ایمن و خوش دیده‏ای‏
  • سالها ابلیس نیکو نام زیست ** گشت رسوا بین که او را نام چیست‏ 3040
  • در جهان معروف بد علیای او ** گشت معروفی بعکس ای وای او
  • تا نه ای ایمن تو معروفی مجو ** رو بشو از خوف پس بنمای رو
  • تا نروید ریش تو ای خوب من ** بر دگر ساده ز نخ طعنه مزن‏
  • این نگر که مبتلا شد جان او ** در چهی افتاد تا شد پند تو
  • تو نیفتادی که باشی پند او ** زهر او نوشید تو خور قند او 3045
  • قصد کردن غزان به کشتن یک مردی تا آن دگر بترسد
  • آن غزان ترک خونریز آمدند ** بهر یغما بر دهی ناگه زدند
  • دو کس از اعیان آن ده یافتند ** در هلاک آن یکی بشتافتند
  • دست بستندش که قربانش کنند ** گفت ای شاهان و ارکان بلند
  • در چه مرگم چرا می‏افگنید ** از چه آخر تشنه‏ی خون منید
  • چیست حکمت چه غرض در کشتنم ** چون چنین درویشم و عریان تنم‏ 3050
  • گفت تا هیبت بر این یارت زند ** تا بترسد او و زر پیدا کند
  • گفت آخر او ز من مسکین‏تر است ** گفت قاصد کرده است او را زر است‏
  • گفت چون وهم است ما هر دو یک‏ایم ** در مقام احتمال و در شک‏ایم‏
  • خود و را بکشید اول ای شهان ** تا بترسم من دهم زر را نشان‏