English    Türkçe    فارسی   

2
3330-3379

  • ز آن سبب آدم بود مسجودشان ** جان او افزون‏تر است از بودشان‏ 3330
  • ور نه بهتر را سجود دون‏تری ** امر کردن هیچ نبود در خوری‏
  • کی پسندد عدل و لطف کردگار ** که گلی سجده کند در پیش خار
  • جان چو افزون شد گذشت از انتها ** شد مطیعش جان جمله‏ی چیزها
  • مرغ و ماهی و پری و آدمی ** ز انکه او بیش است و ایشان در کمی‏
  • ماهیان سوزنگر دلقش شوند ** سوزنان را رشته‏ها تابع بوند 3335
  • بقیه‏ی قصه‏ی ابراهیم ادهم بر لب آن دریا
  • چون نفاذ امر شیخ آن میر دید ** ز آمد ماهی شدش و جدی پدید
  • گفت اه ماهی ز پیران آگه است ** شه تنی را کاو لعین درگه است‏
  • ماهیان از پیر آگه ما بعید ** ما شقی زین دولت و ایشان سعید
  • سجده کرد و رفت گریان و خراب ** گشت دیوانه ز عشق فتح باب‏
  • پس تو ای ناشسته رو در چیستی ** در نزاع و در حسد با کیستی‏ 3340
  • با دم شیری تو بازی می‏کنی ** بر ملایک ترک تازی می‏کنی‏
  • بد چه می‏گویی تو خیر محض را ** هین ترفع کم شمر آن خفض را
  • بد چه باشد مس محتاج مهان ** شیخ که بود کیمیای بی‏کران‏
  • مس اگر از کیمیا قابل نبد ** کیمیا از مس هرگز مس نشد
  • بد چه باشد سرکشی آتش عمل ** شیخ که بود عین دریای ازل‏ 3345
  • دایم آتش را بترسانند از آب ** آب کی ترسید هرگز ز التهاب‏
  • در رخ مه عیب بینی می‏کنی ** در بهشتی خارچینی می‏کنی‏
  • گر بهشت اندر روی تو خار جو ** هیچ خار آن جا نیابی غیر تو
  • می‏بپوشی آفتابی در گلی ** رخنه می‏جویی ز بدر کاملی‏
  • آفتابی که بتابد در جهان ** بهر خفاشی کجا گردد نهان‏ 3350
  • عیبها از رد پیران عیب شد ** غیبها از رشک ایشان غیب شد
  • باری از دوری ز خدمت یار باش ** در ندامت چابک و بر کار باش‏
  • تا از آن راهت نسیمی می‏رسد ** آب رحمت را چه بندی از حسد
  • گر چه دوری دور می‏جنبان تو دم ** حیث ما کنتم فولوا وجهکم‏
  • چون خری در گل فتد از گام تیز ** دم‏به‏دم جنبد برای عزم خیز 3355
  • جای را هموار نکند بهر باش ** داند او که نیست آن جای معاش‏
  • حس تو از حس خر کمتر بده ست ** که دل تو زین وحلها بر نجست‏
  • در وحل تاویل رخصت می‏کنی ** چون نمی‏خواهی کز آن دل بر کنی‏
  • کاین روا باشد مرا من مضطرم ** حق نگیرد عاجزی را از کرم‏
  • خود گرفته ستت تو چون کفتار کور ** این گرفتن را نبینی از غرور 3360
  • می‏گوند این جایگه کفتار نیست ** از برون جویید کاندر غار نیست‏
  • این همی‏گویند و بندش می‏نهند ** او همی‏گوید ز من بی‏آگهند
  • گر ز من آگاه بودی این عدو ** کی ندا کردی که آن کفتار کو
  • دعوی‏کردن آن شخص که خدای تعالی مرا نمی‏گیرد به گناه و جواب گفتن شعیب علیه السلام مر او را
  • آن یکی می‏گفت در عهد شعیب ** که خدا از من بسی دیده ست عیب‏
  • چند دید از من گناه و جرمها ** و ز کرم یزدان نمی‏گیرد مرا 3365
  • حق تعالی گفت در گوش شعیب ** در جواب او فصیح از راه غیب‏
  • که بگفتی چند کردم من گناه ** و ز کرم نگرفت در جرمم اله‏
  • عکس می‏گویی و مقلوب ای سفیه ** ای رها کرده ره و بگرفته تیه‏
  • چند چندت گیرم و تو بی‏خبر ** در سلاسل مانده‏ای پا تا به سر
  • زنگ تو بر تویت ای دیگ سیاه ** کرد سیمای درونت را تباه‏ 3370
  • بر دلت زنگار بر زنگارها ** جمع شد تا کور شد ز اسرارها
  • گر زند آن دود بر دیگ نوی ** آن اثر بنماید ار باشد جوی‏
  • ز انکه هر چیزی به ضد پیدا شود ** بر سپیدی آن سیه رسوا شود
  • چون سیه شد دیگ پس تاثیر دود ** بعد از این بروی که بیند زود زود
  • مرد آهنگر که او زنگی بود ** دود را با روش هم رنگی بود 3375
  • مرد رومی کاو کند آهنگری ** رویش ابلق گردد از دود آوری‏
  • پس بداند زود تاثیر گناه ** تا بنالد زود گوید ای اله‏
  • چون کند اصرار و بد پیشه کند ** خاک اندر چشم اندیشه کند
  • توبه نندیشد دگر شیرین شود ** بر دلش آن جرم تا بی‏دین شود