English    Türkçe    فارسی   

2
3614-3663

  • دیده‏ها بسته ببیند دوست را ** چون مشبک کرده باشد پوست را
  • ور ندیدش نه از برون نز اندرون ** از حکایت گیر معنی ای زبون‏ 3615
  • نه چنان کافسانه‏ها بشنیده بود ** همچو شین بر نقش آن چسبیده بود
  • تا همی‏گفت آن کلیله بی‏زبان ** چون سخن نوشد ز دمنه بی‏بیان‏
  • ور بدانستند لحن همدگر ** فهم آن چون کرد بی‏نطقی بشر
  • در میان شیر و گاو آن دمنه چون ** شد رسول و خواند بر هر دو فسون‏
  • چون وزیر شیر شد گاو نبیل ** چون ز عکس ماه ترسان گشت پیل‏ 3620
  • این کلیله و دمنه جمله افتری است ** ور نه کی با زاغ لکلک را مری است‏
  • ای برادر قصه چون پیمانه‏ای است ** معنی اندر وی مثال دانه‏ای است‏
  • دانه‏ی معنی بگیرد مرد عقل ** ننگرد پیمانه را گر گشت نقل‏
  • ماجرای بلبل و گل گوش دار ** گر چه گفتی نیست آن جا آشکار
  • سخن گفتن به زبان حال و فهم کردن آن
  • ماجرای شمع با پروانه نیز ** بشنو و معنی گزین کن ای عزیز 3625
  • گر چه گفتی نیست سر گفت هست ** هین ببالا پر مپر چون جغد پست‏
  • گفت در شطرنج کاین خانه‏ی رخ است ** گفت خانه از کجاش آمد بدست‏
  • خانه را بخرید یا میراث یافت ** فرخ آن کس کاو سوی معنی شتافت‏
  • گفت نحوی زید عمرا قد ضرب ** گفت چونش کرد بی‏جرمی ادب‏
  • عمرو را جرمش چه بد کان زید خام ** بی‏گنه او را بزد همچون غلام‏ 3630
  • گفت این پیمانه‏ی معنی بود ** گندمی بستان که پیمانه است رد
  • زید و عمرو از بهر اعراب است و ساز ** گر دروغ است آن تو با اعراب ساز
  • گفت نه من آن ندانم عمرو را ** زید چون زد بی‏گناه و بی‏خطا
  • گفت از ناچار و لاغی بر گشود ** عمرو یک واو فزون دزدیده بود
  • زید واقف گشت دزدش را بزد ** چون که از حد برد او را حد سزد 3635
  • پذیرا آمدن سخن باطل در دل باطلان‏
  • گفت اینک راست پذرفتم به جان ** کج نماید راست در پیش کجان‏
  • گر بگویی احولی را مه یکی است ** گویدت این دوست و در وحدت شکی است‏
  • ور بر او خندد کسی گوید دو است ** راست دارد این سزای بد خو است‏
  • بر دروغان جمع می‏آید دروغ ** الخبیثات الخبیثین زد فروغ‏
  • دل فراخان را بود دست فراخ ** چشم کوران را عثار سنگ‏لاخ‏ 3640
  • جستن آن درخت که هر که میوه‏ی آن درخت خورد نمیرد
  • گفت دانایی برای داستان ** که درختی هست در هندوستان‏
  • هر کسی کز میوه‏ی او خورد و برد ** نه شود او پیر نه هرگز بمرد
  • پادشاهی این شنید از صادقی ** بر درخت و میوه‏اش شد عاشقی‏
  • قاصدی دانا ز دیوان ادب ** سوی هندستان روان کرد از طلب‏
  • سالها می‏گشت آن قاصد از او ** گرد هندستان برای جستجو 3645
  • شهر شهر از بهر این مطلوب گشت ** نه جزیره ماند و نه کوه و نه دشت‏
  • هر که را پرسید کردش ریشخند ** کاین که جوید جز مگر مجنون بند
  • بس کسان صفعش زدند اندر مزاح ** بس کسان گفتند ای صاحب فلاح‏
  • جستجوی چون تو زیرک سینه صاف ** کی تهی باشد کجا باشد گزاف‏
  • وین مراعاتش یکی صفعی دگر ** وین ز صفع آشکارا سخت‏تر 3650
  • می‏ستودندش به تسخر کای بزرگ ** در فلان اقلیم بس هول و سترگ‏
  • در فلان بیشه درختی هست سبز ** بس بلند و پهن و هر شاخیش گبز
  • قاصد شه بسته در جستن کمر ** می‏شنید از هر کسی نوعی خبر
  • بس سیاحت کرد آن جا سالها ** می‏فرستادش شهنشه مالها
  • چون بسی دید اندر آن غربت تعب ** عاجز آمد آخر الامر از طلب‏ 3655
  • هیچ از مقصود اثر پیدا نشد ** ز آن غرض غیر خبر پیدا نشد
  • رشته‏ی امید او بگسسته شد ** جسته‏ی او عاقبت ناجسته شد
  • کرد عزم باز گشتن سوی شاه ** اشک می‏بارید و می‏برید راه‏
  • شرح کردن شیخ سر آن درخت را با آن طالب مقلد
  • بود شیخی عالمی قطبی کریم ** اندر آن منزل که آیس شد ندیم‏
  • گفت من نومید پیش او روم ** ز آستان او به راه اندر شوم‏ 3660
  • تا دعای او بود همراه من ** چون که نومیدم من از دل خواه من‏
  • رفت پیش شیخ با چشم پر آب ** اشک می‏بارید مانند سحاب‏
  • گفت شیخا وقت رحم و رقت است ** ناامیدم وقت لطف این ساعت است‏